آمار مطالب

کل مطالب : 50
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 845
بازدید سال : 2723
بازدید کلی : 33811





تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

غار اسپهبد خورشید یا کرکیل دژ بر سر راه تهران به فیروزکوه در ناحیه دوآب شهرستان سواد کوه استان مازندران قرار دارد. این غار بر سینه لردکمر قرار داشته و در متون تاریخی به نام طاق عایشه گرگیلی دژ نیز خوانده شده‌است. در زبان مردم منطقه سوادکوه این غار به نام لاپ کمر معروف است. همچنین مردم روستاهای اطراف این غار را به نام «دیوکالی» به معنای «لانه‌ی دیو» می شناسند.

قوس دهانه غار، یکی از عظیم‌ترین دهانه‌های غار طبیعی دنیا است. طول قوس طاق طبیعی و عظیم غار چهل متر بوده و درون غار بصورت تالاری بیضی شکل به درازای ۷۵، عرض ۲۵ و ارتفاع ۱۵ متر است. در برابر غار دیواری با سنگ و ساروج چیده شده و تا مدخل آن ادامه دارد. بنای این دیوار به دوره ساسانیان باز می‌گردد. در مقابل غار پرتگاه مهیبی قرار دارد که ورود به آن را بسیار مشکل می‌سازد. به دلیل وجود آب آشامیدنی در غار، در گذشته امکان مقاومت به مدت طولانی در آن وجود داشته‌است.

داخل غار دارای اتاق‌هایی است که قدمت ساخت آن‌ها به دوره ساسانیان باز می‌گردد. این غار در فهرست آثار ملی ایران قرار دارد و برای ثبت جهانی آن نیز پرونده‌ای تشکیل گردیده‌است. با این وجود تمرینات نظامی و معدن ماسه فعال در مجاورت آن، در حال لطمه زدن به آن می‌باشد.

این غار به عنوان دژی طبیعی، همواره مورد استفاده اسپهبدان طبرستان بوده‌است. در صدر اسلام و همزمان با شورش مردم طبرستان، این غار مامن ونداد هرمز بود.

در سال ۷۶۱ میلادی، اسپهبد خورشید، نوهٔ اسپهبد فرخان بزرگ از خاندان گاوبارگان، بر منطقه مازندران حکومت می‌کرد. همزمان، مهدی پسر منصور عباسی حاکم ری شد و تصمیم گرفت پس از سالها مازندران را به تسخیر اعراب درآورد. مهدی با نیرنگ از در دوستی با اسپهبد خورشید درآمد و ضمن ارسال هدایایی، از او خواست تا اجازه دهد قسمتی از لشکریانش از تنگه رود طالار گذشته و از راه دریا به خراسان بروند. اسپهبد خورشید فریب این نیرنگ را خورد و اجازه عبور را صادر نمود. مهدی، دو سپاه را از گرگان و شاه‌کوه روانه نمود و آمل را تصرف نمود. اسپهبد خورشید که غافلگیر شده بود، همسر و ثروتش را در این غار گذاشت و برای تهیه سپاه به دیلمستان رفت.

سپاه اعراب به مدت سه ماه در پایین غار بودند و به فکر چاره برای نفوذ به این غار بودند. سرانجام با مسموم کردن سرچشمه‌های آب غار موفق شدند «بانو نی‌کلاً» همسر اسپهبد خورشید را به همراه دخترانش به قتل برسانند. اسپهبد خورشید در بازگشت با پنجاه هزار سپاهی، هنگامی که شایعه اسارت همسر و فرزندانش را شنید، خودکشی کرد.

در باره وجه تسمیه «طاق عایشه گرگیلی دژ» چنین نقل شده‌است که در دوره اسلامی زنی به نام عایشه در این دژ متحصن شده بود و جمعی از دزدان و راهزنان را به دور خود جمع کرده بود و کرکیل (غارت) می‌کردند از این جهت آن را عایشه کرکیل دژ گفته‌اند. همچنین در نزدیکی این غار بقایای قلعه‌ای قرار دارد که به قلعه باجیگران معروف است.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 808
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در قرن9پ م در شمال غربي ايران در غرب درياچه اروميه و همسايگي آشوريان و اورارتوييان دولت نو ظهوري به نام ماننا پديد آمد. در سال 1947در تپه زيويه مرز امروزي آذربايجان غربي و كردستان ايران گنجينه با شكوهي از طلا نقره و عاج از دل خاك بيرون آمد كه پيش در آمدي بر شناسايي مانايي ها شد .در دره سولدوز آذربايجان غربي دهكده هاي متعددي از دوران پيش از تاريخ كشف شده است. در طول زمان به ترتيب درمنطقه درياچه اروميه تا كرمانشاه قبايل مختلفي سكني گزيدند كه منابع آشوري آنها را گوتيان و لولبيان ناميده اند. در قرن 9 پيش از ميلاد يكي از اين قبايل در تپه حسنلو شروع به ساخت دژ مستحكم كرد. طبق كتيبه اي كه در بوكان پيدا شده اين قوم اعتبار خاصي داشت و كم كم هسته مركزي قوم ماد را تشكيل داد. به موجب سالنامه هاي آشوري در قرن 9 پيش از ميلاد تشكيلات دولتي و قلاع دفاعي خطه اروميه ساخته شده است. دولت ماننا شامل تمامي نواحي جنوب درياچه اروميه و بخشي از دره رود قزل اوزن بود.

سازمان اجتماعي ماننا شامل دامداري و پرورش گوسفند و حيوانات شاخدار ،اسب،شتر دو كوهان،قاطر و خر بود.فرهنگ تپه حسنلو عمدتا به دوره چهارحسنلو مرتبط ميشود. در اين دوره در اوج شكوفايي مانايي ها حمله آشوريان يا اورارتويي ها به آنها باعث كشتار آنها و از بين رفتن آنها ميشود. در تپه حسنلو زن و مردي در بغل هم ،مادري كه كودكي را در آغوش گرفته و چهل زن كه در سالني خوابيده بودند به يكباره به زيرآواررفته اند و باستان شناسان آنها را از دل خاك بيرون آورده اند.

كشور مانا در زمان تشكيل آن در ميان سه كشور نيرومند محصور بود.اورارتو در شمال ،ماد در جنوب شرقي و آشور در غرب. نخستين بار نام مانا در سنگ نبشته سلمانصر آشوري آمده است -824 الي 859 پ م - پس از آن در سنگ نبشته اي كه در طاش تپه مياندوآب پيدا شده نام مانا آمده است كه در آن شاه اورارتو به نام منوا- تاريخ سلطنت سالهاي 781الي810پ م-در آن از پيروزي خود بر مانا خبر ميدهد.آخرين بار در سالنامه هاي اورارتو مربوط به روسا -سالهاي حدود 645الي685پ م - ياد شده است.در قرن 7 پ م كشور مانا جزيي از ماد بود.تصاوير بر جاي مانده بر جام حسنلو حاكي از ارتباط فرهنگي ماناييان با مردم هورياي زبان دارد.

منبع :آثار تاريخي ايران اثر سيف الله كامبخش فردواطلس تاریخ ایران

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1509
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

تیمور گورکان  ، معروف به تیمور لنگ، نخستین پادشاه گورکانی (تیموری) و پایه‌گذار این دودمان شاهی که از ۷۷۱ تا ۸۰۷ ه‍.ق. (۷۴۸ - ۷۸۳ه‍.خ.) در بیشتر سرزمین‌های آسیای مرکزی و غربی پادشاهی کرد. تیمور در زبان ازبکی به معنای «آهن» است و از او با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکان» و «صاحبقران» یاد شده‌است.تیمور پسر تراغای، از ملاکین شهر کَش ترکستان بود  .

وی در ۲۵ شعبان ۷۳۶ ه‍.ق. (۷۱۴ ه‍.خ.) در همان شهر کش به دنیا آمد. طایفه‌اش از شاخهٔ «برلاس» ترکستان بود، ولی در آن زمان وابستگی به قوم مغول که «چنگیز خان» نام‌آورترین آن بود نوعی افتخار به حساب می‌آمد؛ از این رو «تیمور» تبار خود را به چنگیز خان و قوم مغول می‌رساند.

شهرت تیمور از فتح خوارزم در سال ۷۸۱ ه‍.ق. (۷۵۸ ه‍.خ.) آغاز شد. تیمور در سال ۷۸۱ ه‍.ق. خراسان را تسخیر کرد و در سال ۷۸۴ ه‍.ق. (۷۶۱ه‍.خ.) گرگان،مازندران، سیستان و هرات را گشود و آل کرت را به تصرف درآورد.

در سال ۸۰۰ تیمور سرزمین فارس، بخشی از عراق، لرستان و آذربایجان را گرفت و سلسلهٔ جلایریان را نیز منقرض کرد. آن گاه رو به خزر نهاد و اهالی برخی از شهرهای آن را به قتل رساند. در سال ۷۹۵ ه‍.ق. بعد از انقراض مظفریان متوجه آسیای کوچک شد. در سال ۸۰۰ (۷۷۶ ه‍.خ.) هند را فتح کرد و دهلی را به تصرف درآورد. با عثمانیان نیز جنگ‌ها کرد و در سال ۸۰۴ (۷۸۰ ه‍.خ.) بایزید عثمانی را به اسارت بگرفت. تیمور در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) به سمرقند پایتخت خویش برگشت، عزم تسخیر چین را نمود ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) در ۶۹ سالگی در قزاقستان درگذشت.در ۷۶۱ ه‍.ق. / ۱۳۶۰ م.، فردی به نامتغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش - بعدها شهر سبز خوانده شد - را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای - تیمور گورکان - سپرد. تیمور که در چنین آشوبی قدم به صحنه حوادث گذاشت در آن هنگام ۲۵ سال داشت. تیمور توانست با زیرکی و سیاست، از همان آغاز کار، و با اظهار اطاعت نسبت به مهاجمان، شهر کش را از قتل و غارت نجات دهد. سپس با امیر حسین - نوادهٔ قزغن درکابل - بنای دوستی گذاشت و بالاخره خواهر او - اولجای ترکان - را به عقد ازدواج خود درآورد.تیمور به سبب همین خویشاوندی در خانوادهٔ امیر حسین به «گورکان» (به معنای داماد) مشهور شد. با این حال دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان جنگ بین این دو امیر اجتناب‌ناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعهٔ هندوان نزدیک بلخ، به محاصرهٔ سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب و مقتول شد. با این پیروزی تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید (رمضان ۷۷۱ ه‍.ق. / آوریل ۱۳۷۰ م.) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.تیمور در جنگ با والی لرستان (اتابک لر) نیز چند زخم برداشت، دو انگشت دست راستش قطع شد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر می‌لنگید؛ ولی با دست راست به خوبی شمشیر می‌زد و به این دلیل به «تیمور لنگ» شهرت یافت.

در یورشی سه‌ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه‍.ق. طول کشید آذربایجان،خراسان ،لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه‍.ق. مردم خوارزم را قتل عام کرد.

حملهٔ پنج‌ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه‍.ق. صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و عازم هندوستان شد. در سال ۸۰۱ ه‍.ق آن جا را تصرف کرد و صدهزار نفر را به قتل رساند. پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرف‌شده، به سمرقند بازگشت.

تیمور در پاییز سال ۱۳۹۹ م. آخرین و طولانی‌ترین سفر جنگی خویش، با نام «یورش هفت‌ساله»، را به جانب نواحی غربی آغاز کرد که به شکست سلطان‌های مملوک مصر و عثمانی انجامید. وی هنگام رهسپار شدن به این سفر جنگی ادارهٔ سمرقند را به محمد سلطان، پسر بزرگ جهانگیر، واگذار کرد و اندیجان را نیز به اسکندر، پسر عمر شیخ واگذار کرد.لشکرکشی تیمور به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ هجری طول کشید و در طول این لشکرکشی‌ها حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف کرد. تیمور در اواخر سال ۸۰۲ ه‍.ق. (۱۴۰۰ م.) پیش از حمله به جانب سیواس، همسران و تعدادی از شاهزادگان را تحت سرپرستی عمر بهادر، پسر میران شاه، به سمرقند فرستاد.

در سال ۸۰۴ ه‍.ق. در نبرد آنقره بایزید سلطان عثمانی معروف به ایلدروم بایزید (به معنای صاعقه) را مغلوب و اسیر کرد. تیمور بعد از لشکرکشی به آناتولی در ژوئن ۱۴۰۳ م./۸۰۶ ه‍.ق.، به گرجستان آمد و زمانی به فتوحات در آن سرزمین مشغول بود. پس از آن قصد فتح چین کرد و رهسپار آن جا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیردریا نیز رفت، ولی در اُترار شهری در کنارهٔ شرقی این رود بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه‍.ق. / فوریه ۱۴۰۵ میلادی، در ۷۱ سالگی درگذشت.

تیمور در مقبره‌ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که خودش قبلاً دستور داده بود به صورت بنایی مجلل بسازند و مادر او بی‌بی خانم در آن دفن شده بود و بعداً عدهٔ دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شدند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.که اکنون در سمرقند است.

تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده از خود ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نبیره‌زاده باقی گذاشت.[۱۵] تیمور از ۷۷۸ ه‍.ق. / ۱۳۷۷ م. تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ه‍.ق./ ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، جهانی را با تهاجمات و یورش‌های مکرر خود و با خشونتی وصف‌ناپذیر، در هم کوبید و بنیان تیموریان ایران و به واسطهٔ ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگانش، دودمان شاهی گورکانیان هند یا «امپراتوری مغول هند» را گذاشت که بلافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیهٔ آن آغاز شد. بدین ترتیب فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشت‌بار و ویرانی‌های بسیار به دست آمد، دیری نپایید. قلمرو تیمور با ظهور دو طایفهٔ ترکمان - قراقویونلو و آق قویونلو - تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی یکپارچه و متمرکز شد.

موارد بسیار زیادی از قتل‌عام‌ها و خشونت‌های تیمور را در تاریخ‌ها آورده اند. اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتح‌شده را به پایتخت خود یعنی سمرقند می‌آورد. افراد زیادی از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آن وجود دارد که توسط تیمور به سمرقند آورده شدند. این موارد نقش فراوانی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشت.تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می‌خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اغلب کباب گوشت کره‌اسب بود. پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهٔ خودش از چهل‌سالگی حتی یک وقت از پنج وقت نمازش قضا نمی‌شد مگر در هنگام جنگ. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آن جا برد. وقتی می‌خواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد. در ادارهٔ کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی‌هایی داشت که به خوبی جدیت او را نمایان می‌ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می‌کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل‌تر، دیندار و بی‌رحم‌تر باشد.در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می‌کرد. افرادی که به او خیانت می‌کردند را به‌شدت سرکوب می‌کرد و دستور می‌داد پوستشان را زنده‌زنده بکَنند. در ۱۹۴۱ م. همزمان با حملهٔ هیتلر به شوروی که نزد روس‌ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا بتوانند از روی شکل جمجمه‌اش مجسمهٔ او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه‌تر از پای راستش بود و روی جمجمه‌اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت.از مورخان دورهٔ تیموری شرف‌الدین علی یزدی می‌گوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی‌جان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا می کرد.»

تیمور فاتح بزرگی بود و تقریباً هیچ‌گاه شکست نخورد و همهٔ جهان پیرامونش را فتح کرد. حتی سرزمین های دوردستی مثل هند و بخش‌هایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه کنونی و مسکو پایتخت روسیه کنونی از هجوم تیمور در امان نماندند. فتوحات پی‌درپی تیمور خود نشانگر آگاهی عمیق او از امور رزمی و دقت زیاد او به امور تدارکاتی جنگ هستند.

شیوهٔ تیمور در سرکوب حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم می‌شد به عنوان حاکم دست‌نشانده در منصب خویش ابقا می‌گردید و اگر سرکشی می‌کرد به شدت سرکوب و تنبیه می‌شد؛ مثلاً هنگامی که امیر ولی (که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود) سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد.

 

قتل‌عام مردم اصفهان

شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیهٔ کسانی که به ایران هجوم می‌آوردند مورد توجه بود. تیمور زمانی که در خراسان بود دچار نوعی بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری ناشی از گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری می‌کند. تیمور از این جهت نامه‌ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به‌سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می‌کنی و خیال می‌کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آب لیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آب لیموفروش بودم برای تو نمی‌فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین‌العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه‌های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.

در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آن قدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینی شهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان)رسانید و در آن جا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه‍.ق. محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع‌آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به‌ویژه دزفول رفت.

امیر حملهٔ خود را آغاز کرد و حدود هفتادهزار نفر را کشت ولی بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی‌مانده را وادار کرد که کشته‌شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقهٔ مرتفع تمام بچه‌های کشته‌شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع‌آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون‌بختان خاک‌نشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی راند و چنان نمود که ایشان را ندیده‌است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1452
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

آنتوان سوروگین پرکارترین عکاس دوران قاجار و پدر عکاسی اجتماعی ایران است. در سال ۱۹۰۸ میلادی سوروگین با مشروطه‌‌طلبان در ارتباط بود. عاملان محمدعلی شاه در عکاسخانه او بمب گذاشتند و حدود ۵ هزار نگاتیو شیشه‌ای او نابود شد.آنتوان سوروگین در خانواده‌ای ارمنی−گرجی‌تبار که از دیپلمات‌های سفارت روسیه بودند، در اواخر دهه‌ی ۱۸۳۰ (حدود ۱۲۱۸ خورشیدی) در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ خورشیدی) درگذشت. او را پرکارترین عکاس حرفه‌ای اواخر عصر قاجار و پدرعکاسی اجتماعی ایران می‌خوانند.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1342
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

قیام اسپارتاکوس

قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد می‌شد، اسپارتاکوس دست به قیام گسترده‌ای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانه‌ها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما برده‌ها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.

نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم

در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به سود ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد.

در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعله‌های آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، می‌پنداشت که می‌تواند ایران را تصرف کند و از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید. او در نامه‌ای به ارد دوم(پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد.

ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در [کف] دست من مو می‌بینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد.

به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارت‌ها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیون‌های ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری می‌شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 3922
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

محاصره اورشلیم بخشی از جنگ‌های ایران و روم بود که در زمان ساسانیان در ۶۱۴ پس ازمیلاد روی داد. شاه ساسانی خسرو دوم فرمانده سپاه خود شهربراز را برای حمله به خاور نزدیک فرستاد و اسقف زکریا رهبری مبارزان بیزانسی را بعهده داشت. در این جنگ ساسانیان به کمک حدود بیست و شش هزار تن از هم پیمانان یهودی خود به پیروزی دست یافتند. بدنبال فتح اورشلیم صلیب راستین که به صلیب اصلی عیسی مسیحمنسوب است جابجا شده و توسط ایرانیان به تیسفون منتقل شد. اهمیت این پیروزی برای ساسانیان بیشتر ازین خاطر بود که آنها به آبهای مدیترانهدست یافتند.

سپاه ساسانی به نهمیا بن هوشیل و بنیامین تیبریا (که بسیار ثروتمند بود) ملحق شد و این دو موفق شدند یهودیان زیادی را برای جنگ به ارتش ساسانی ملحق کنند. این جنگ برای ساسانی دارای اهمیت استراتژیک و برای یهودیان دارای اهمیت مذهبی بود.یهودیان و مسیحیان بیزانس با یکدیگر اختلاف شدیدی داشتند. دین مسیحیان بیزانس به شدت با یهودیان مخالف بود و یهودیان معمولا تحت فشار قرار می‌گرفتند. در چندین مرحله یهودیان سعی کردند که به ساسانیان کمک کنند که به زمینهای بیزانس پیشروی کنند. یهودستیزی در ۶۰۸ میلادی باعث شورش یهودیان در سال ۶۱۰ شد که توسط فرماندهان بیزانس خنثی شد. یهودیانی که شورش کرده بودند برای مجازات کشته شدند. با اینکه در گذشته یهودیان معمولا از بیزانس در برابر شاپور اول حمایت می‌کردند اینبار بیزانسها تبدیل به آزاردهندگان یهودیان شدند. بعد از شورش بارکوخبا در سال ۱۳۵ میلادی یهودیان از وارد شدن به اورشلیم منع شده بودند. کنستانتین تنها به یهودیان اجازه داده بود که یک روز در سال در روز تیشا باو (نهم آو) که تاریخ نابود شدن معبد بود به شهر وارد شوند.

در سال ۴۳۸ ملکه بیزانس اودوسیا این ممنوعیت را لغو کرد. ولیکن به دلیل مخالفت شدید مسیحیان این ممنوعیت دوباره بازگشت. به همین دلیل در سال ۶۱۴ اورشلیم جمعیت یهودی بسیار کمی داشت.عد از اینکه اورشلیم توسط یهودیان به راحتی تصرف شد کنترل شهر به نهمیا بن هوشیل و بنیامین تیبریایی داده شد. نهمیا سپس فرماندار اورشلیم شد. او به سرعت تدابیری برای ساخت معبد سوم یهودیان دید و به دنبال نسل کاهنان معبد گشت. بعد از چندین ماه مسیحیان شورش کردند. نهمیا و همکاران او کشته شدند. یهودیان باز مانده به سمت ارتش تحت فرماندهی شهربراز فرار کردند. بعد از این اتفاق مسیحیان موفق شدند به مدت کوتاهی کنترل اورشلیم را در دست گیرند. ولیکن شهربراز به سرعت به شهر حمله کرد و نیروهای او از دیوارهای شهر بالا رفتند. وقتی نیروهای بیزانس تعداد نیروهای پارسی را دیدند از ترس فرار کرده و مقاومت زیادی نکردند. بر اساس نوشته‌های مختلف محاصره شهر حدود ۱۹ تا ۲۱ روز طول کشید.

بر اساس نوشته سبوئس محاصره باعث کشته شدن ۱۷۰۰۰ مسیحی شد. ولیکن نویسندگان مسیحی این رقم را تا ۹۰۰۰۰ نفر ذکر کردند. علاوه بر این ۳۵۰۰۰ نفر از مسیحیان به همراه اسقف اعظم زکریاس به بین النحرین اخراج شدند. شهر سوزانده شد. ولیکن در متون تاریخی مطالب زیادی در مورد نابودی کلیساها یافت نمی‌شود. جستجو برای یافتن صلیب راستین باعث شکنجه شدن روحانیون مسیحی شد. بعد از اینکه صلیب راستین پیدا شد به عنوان غنیمت به تیسفون برده شد. این صلیب بعدها به عنوان سمبل پیروزی ساسانیان بر مسیحیان مورد استفاده قرار می‌گرفت. مودستوس فرمانده شهر گردید. بسیاری از کلیساها در اثر درگیرها نابود شدند. در سال ۶۱۶ شهر تقریبا وضعیت عادی پیدا کرد و بسیاری از کلیساها دوباره بازسازی شدند.

در سال ۶۱۷ پارسیان سیاست خود را عوض کردند و اینبار با مسیحیان بر ضد یهودیان متحد شدند. در این زمان از مهاجرت یهودیان به اورشلیم جلوگیری به عمل آمد. یک کنیسه نیز نابود شد. بعد از این تغییر رویه وضعیت مسیحیان در امپراتوری ساسانی بهبود یافت. در سال ۶۲۸ بعد از انیکه خسرو دوم از پادشاهی کنار رفت قباد دوم با هراکلیوس صلح کرد و قول داد صلیب راستین را به اورشلیم بازگرداند.صلیب راستین در دست ساسانیان باقی ماند تا اینکه شهربراز آنرا باز گرداند. شهربراز و پسرش نیکتاس که مسیحی شده بود کنترل شهر را تا سال ۶۲۹ در دست داشتند. در سال ۶۳۰ هراکلیوس به همراهصلیب راستین به اورشلیم حمله کرد و آنرا پس گرفت. یهودیان از اورشلیم اخراج شدند و اجازه نیافتند که در شعاع سه مایلی شهر نزدیکتر شوند. یهودیان باقی مانده در شهر کشته شدند.

روایت آنتیوکوس

آنتیوکوس استراتگوس یک کشیش مسیحی یونانی بود که در فلسطین زندگی می‌کرد. او هم چندین روز مختلف را در مورد شروع محاصره ذکر کرده است. بر اساس نوشته او وقتی پارسیان وارد شهر شدند دزدی و بی‌احترامی بیسابقه‌ای رخ داد. او ادامه می‌دهد "کلیسا بعد از کلیسا آتش کشیده شد و تمامی مقدسات مسیحیان آسیب دید و یا نابود شد". او ادامه می‌دهد که اسیران مسیحی در برابر مخزن مامیلا جمع گردانده شدند و یهودیان به آنها گفتند که یهودی شوید و مسیح را رد کنید. اسیران مسیحی این پیشنهاد را رد کردند و یهودیان که خشمگین شده بودند آنان را از پارسیان خریدند و همانجا کشتند. آنتیوکوس می‌نویسد:بعد یهودیان همانگونه که خدای ما (عیسی) را با سکه نقره خریده بودند مسیحیان را خریدند. آنها به پارسیان نقره می‌دادند و یک مسیحی می‌خریدند و مانند یک گوسفند سر می‌بریدند

بعضی نسخ نوشته آنتیوکوس تعداد کشته شدگان را به رقم بالای ۶۶۵۰۹ نفر تخمین می‌زند. بقیه نسخ حدودا نصف این عدد را ذکر می‌کنند. بیشترین رقم برای کشته شدگان مامیلا ۲۴۵۱۸ نفر ذکر شده است. نوشته آنتیوکوس به زبان یونانی بود ولیکن امروزه تنها ترجمه عربی و گرجی آن در دست است.

تعداد بازدید از این مطلب: 756
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا، و فرمانده‌ی نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس در زمان لشکرکشی خشایارشا پادشاه هخامنشی، در ۴۸۰ پیش از میلاد بهیونان بود.

پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس، مرکز کاریا بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود.

در مورد ریشهٔ نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الههٔ یونانی یعنی آرتمیس که در اسطوره‌های یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده‌باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشهٔ نام این بانو از واژه‌های ایرانی آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی کهن) که می‌تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه‌شناسی شود، گرفته شده‌باشد. بنابر این واژه‌شناسی «آرتمیس» می‌تواند «بانوی پاک، بزرگ، ...» باشد.در دورهٔ هخامنشی این بانو ساتراپی کاریا را برعهده داشته‌است. در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپهای ایران به شمار می‌رفته‌است. هرودوتکه خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگهای ضد یونان پنهان نکرده‌است. بنابر گفتهٔ هرودوتهیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایارشا رأی صائب ارائه نداده و راهنمایی گرانبها نکرده‌است.

آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در نبرد سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت. قبل از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایارشا از همهٔ امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخ‌ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس. او گفت

من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده‌ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟ مگر سایر نقاط یونان در ید اقتدار شاه نیست؟ دیگر احدی در مقابل پادشاه امکان اظهار وجود ندارد. آنها که تاکنون با شهریار ما در افتاده‌اند، بطوری که سزاوار بوده، همه سرکوب شده‌اند. نیروها را همانجا که همین اکنون مستقر هستند، باقی بگذارید. خواه تاپلوپونز (یونان جنوبی) پیش بتازید یا در همین جا بمانید، باز مقصود همایونی حاصل است و یونانیها قدرت ندارند که در مقابل عظمت و سطوت شهریاری استقامت و پایداری کنند. من نگران آن هستم که شکست در این جنگ دریایی، شکست در دیگر جبهه‌ها را در پی داشته باشد. نکتهٔ دیگری هم هست. شهریاران بزرگ غالباً ندیمانی ناباب دارند و سروران بد را چاکران شایسته خدمتگزارند. شاهنشاه که برترین سرور جهان است، چاکران شایسته و باکفایتی ندارد. کسانی که عنوان دستیاران شاهی را دارند یعنی سرکاران مصری، قبرسی، کیلیکی (ایالتی باستانی در آسیای صغیر) و پامفیلگی (ایالتی باستانی در آسیای صغیر) افرادی باطل و بی اثر بیش نیستند.

وقتی دوستان آرتمیس این بیانات را شنیدند، می‌پنداشتند که خشایارشا او را بمناسبت سعی در ترغیب شاه به انصراف از جنگ مجازات خواهد کرد لیکن شاهنشاه از جواب آرتمیس خشنود گردید. باوجوداین فرمان بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان جنگ باشد.

آرتمیس پنج کشتی فراهم ساخته که در بحریهٔ خشایارشا بعد از ناوهای فنیقی از معروفترین به شمار می‌رفته‌است. هرودوت در این باره می‌نویسد، در هنگام نبرد آرتمیس در حالی که کشتی‌های آتنی در تعقیب او بودند و فرارش از آن تنگنا غیر ممکن می‌رسید، چاره‌ای اندیشید. او یک کشتی همدست را از کار انداخت. با غرق کردن این کشتی آرتمیس با یک تیر دو نشان زد زیرا فرماندهٔ کشتی یونانی با مشاهدهٔ صدمه‌ای که آرتمیس به کشتی پارسی وارد ساخته بود، پنداشت که با یک کشتی یونانی طرف است بنابراین از تعقیب او باز ایستاد و هدف دیگری را تعقیب کرد. از طرف دیگر بر قدر و احترام خویش در پیشگاه خشایار بیفزود زیرا نقل کرده‌اند که خشایارشا که شخصاً ناظر عملیات جنگی بود، آن جریان توجهش را جلب کرد و یکی از ندیمان عرض کرد «اعلیاحضرتا، ملاحظه می‌کنید آرتمیسیا با چه مهارتی نبرد می کند؟ او یکی از کشتی‌های دشمن را از کار انداخت.» خشایارشا پرسید «آیا واقعاً او آرتمیس است؟» مخاطب پاسخ داد «هیچ گونه شکی نیست زیرا علامت جهاز او برجسته و پیداست.» هر چند که خیال می‌کرد، کشتی دشمن را صدمه زده‌است. می‌گویند شاه با مشاهدهٔ آن صحنه فرمود «مردانم زن شده‌اند و زنها مرد.»

در داستانی که هرودوت درباره‌ی غرق کردن کشتی خودی توسط آرتمیس بیان کرده، تناقضاتی به چشم می‌خورد. در چنین جنگ عظیمی که صدها کشتی جنگی از هر دو طرف شرکت داشته‌اند، انتظار می‌رود که مانند هر پیکار دیگری، کشتی‌های طرفین جنگ، پرچم و علامت‌های مخصوصی به همراه داشته باشند، تا قوای دوست از دشمن قابل تفکیک باشد. همچنین بعید به نظر می‌رسد واقعیت چنین حادثه‌ای همزمان هم از نظر سپاهیان یونانی و ایرانی حاضر در میدان جنگ و هم از نظر شاه و همراهانش که در ارتفاعات مشرف به میدان جنگ سالامیس ناظر بوده‌اند، پنهان مانده باشد. اگر همراهان خشایار در فاصله‌ای بوده‌اند که بتوانند یک زن را از مرد تشخیص بدهند، چطور در تمیز دادن یک کشتی خودی، از کشتی دشمن دچار خطای دید، شده‌اند.

بطورکلی در ذکر وقایع پیرامون آرتمیس، توسط هرودوت، حس مباهات و ستایش از یک زن شجاع و باقدرت که همشهری او بوده و تمایل جهت دور کردن احساس خشم و کینه‌توزی یونانیان علیه آرتمیس، توأماً دیده می‌شود. این احتمال می‌رود که هرودوت با تمحیداتی سعی در برآوردن هر دو خواستهٔ خود کرده‌باشد.

بعد از شکست ایران در نبرد سالامیس، مردونیه به خشایارشا پیشنهاد داد که بهتر می‌داند که شخص پادشاه در یونان بماند و رهبری جنگ را بعهده بگیرد ولی اگر ارادهٔ شاه مبنی بربازگشت باشد، پیشنهاد دیگر او این بود که سیصد هزار تن از سپاهیان را در یونانی باقی گذاشته و رهبری این لشکر را به مردونیه واگذارد. خشایارشا دراین باره نیز با آرتمیس مشورت کرده و آرتمیس رأی به بازگشت شاه به ایران و سپردن امور جنگ را به مردونیه داد.

آرتمیس گفت

با وجود این شرایط اضطراری حاضر، به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را با عده ای که خواسته و به خدمتی که داوطلب شده‌است، مأمور فرمایند و این منوط به آن است که او واقعاً شایستگی انجام چنین مأموریتی را داشته باشد. اگر نقشهٔ او نتیجه بخشید و موفق شد باز ظفر و کامیابی همایونی است و هرگاه او به مقصود خود نرسد تا وقتی که وجود عزیز پادشاه سلامت باشد و خطری متوجه خاندانت نشود، یونانی‌ها برای ادامهٔ زندگی و بقای حیات خویش باید مدتها رنج بکشند. از شکست مردونیه غمی نیست چون او یک غلام شاهی بیش نیست و هرگاه یونانی‌ها بر او دست یابند، هنری نکرده‌اند اما راجع به وجود مقدس همایونی باید عرض کنم که در عین کامیابی به وطن برمی‌گردید، چون آتن را به آتش کشیده‌اید.

خشایارشا نظر آرتمیس را پذیرفته و به ایران بازگشت.ویتروویوس، معمار و یکی از لشکریان رومی در کتاب خود می‌نویسد «در جنگ ایران و یونان، مردم کاریا از ایران پشتیبانی کردند. زمانی که یونانی‌ها سرانجام از پیشرفت ایرانیان در خاک یونان جلوگیری کردند، به تنبیه کاریایی‌ها پرداختند. مردان کاریایی را کشتند و زنانشان را به بردگی بردند. مقرر شد که این زنان بایستی برای ابد باری به‌دوش بکشند. به عنوان نمادی از بارکشی ابدی زنان کاریایی، ستون‌های زن‌پیکر به معماری یونانی وارد شد.» در مورد صحت این نظریه، بین باستان‌شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی از باستان‌شناسان عقیده دارند که این سبک معماری، قبل از نبرد سالامیس هم وجود داشته‌است.

سنگین‌ترین کشتی جنگی که تاکنون در ناوگان جنگی ایران فعال بوده‌است، به یاد این دریانورد نام‌گذاری شده‌است. ناوشکن اچ‌ام‌اس اسلوس را ایران در سال ۱۳۴۵ از بریتانیا خریداری کرد و آن را ناوشکن آرتمیس نام‌گذاری کرد.

پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس، مرکز کاریا بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود. نام همسر آرتمیس نامعلوم و ناشناخته است و درباره شوهر او در تاریخ صحبت چندانی نشده است با این حال وی یک فرزند به نام پیسیندلیس داشت که بعد از او حاکم هالینکارناس شد بعد از پسر او نیز نوه وی به سلطنت در این دولت شهر رسید.

تعداد بازدید از این مطلب: 1572
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

شهر سوخته نام بقایای دولت شهری باستانی در ایران است که در ۵۶ کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل-زاهدان در شرق ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده‌است. شهر مزبور در روی آبرفت‌های مصب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون و زمانی در ساحل آن رودخانه بنا شده بود. دورهٔ بنای این شهر بزرگ با دوره برنز تمدن جیرفت مقارن است و ایرانیان در حدود ۶۰۰۰ سال پیش در این شهر زندگی می‌کرده‌اند.

گفته می‌شود، شهر سوخته پیشرفته‌ترین شهر جهان قدیم بوده‌است و حتی بسیار پیشرفته‌تر از دولت شهر کرت که سینوهه در کتاب خود از آن یاد کرده‌است.

در سی‌وهشتمین اجلاس یونسکو در تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۱۴ مطابق با ۱ تیر ۱۳۹۳ شهر سوخته به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت گردید. این محوطه باستانی هفدهمین اثر تاریخی ایران در فهرست یونسکو محسوب می‌شود که با برخورداری از قدمت ۵۰۰۰ ساله هم‌اکنون به‌عنوان یکی از پیشرفته‌ترین شهر‌های باستانی دنیا شناخته می‌شود.

شهر سوخته یکی از آثار تاریخی و باستانی عصر برنز منطقه تمدن جیرفت در استان سیستان و بلوچستان در ایران، به شمار می‌آید. شهر در ساحل رودخانه هیرمند و دریاچه هامون زمان خود و کنار جاده کنونی زاهدان - زابل بنا شده بوده‌است. کلنل بیت، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقی‌مانده از آتش‌سوزی را در آن دیده‌است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در ۱۹۳۷، اطلاعات سودمندی در خصوص این محوطه بیان کرده. سپس شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفته‌است. پس از آن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان تا به امروز مسئولیت کاوشگری در این بخش از سیستان و بلوچستان را به عهده دارد.

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۲۸۰ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌دهد که این شهر دارای پنج قسمت اساسی بوده که شامل بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته؛ بخش‌های مرکزی؛ منطقه صنعتی؛ بناهای یادمانی؛ و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده‌اند. هشتاد هکتار از شهر سوخته را بخش مسکونی تشکیل میداده‌است.

پژوهش‌ها نشان داده‌است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیستی کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار فراوانی در آنجا وجود داشته‌است. دریاچههامون در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و چندین رودخانه دائمی مانند هیرمند آنرا تغذیه میکرده و هم اکنون نیز کم و بیش هیرمند و رودخانه‌های دیگر این دریاچه را غالباً بصورت فصلی تغذیه می‌کنند. ولی افت بیش از اندازه آب در این رودخانه‌ها به علت عدم رعایت پروتکلهای فی‌مابین دو کشور همسایه، ایران و افغانستان، و برداشت بی‌رویه آب درون خاک افغانستان مسبب خشکی دریاچه هامون و مناطق اطراف آن شده‌است. در اطراف دریاچه هامون، در آن زمان نیزارهای وسیعی وجود داشته‌است. همچنین کاوشها نشان می‌دهند که نهرهاو شاخه‌های قوی آبیاری از آن منشعب میشده‌است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر نهرها و آبراه‌های گوناگونی پیدا شده که می‌توان گمان برد به مزارع کشاورزی آن شهر آب می‌رسانده‌اند.

رود هیرمند پیش ازآنکه درمیان شنزارهای سیستان گم گردد، درجلگه‌های مجاورش وضعی شبیه به درة نیل بوجود آورده بود، به این معنی که در مواقع معینی بعلت بالاآمدن سطح آب، در نتیجه جذر و مد دریاچه هامون، زمین‌های ساحلی آن مشروب و لذا، خاک آنها حاصل خیز میشده‌است. این امر سبب شده بود که ساکنان این ناحیه بتوانند به کار زراعت بپردازند و در مراحل شهرنشینی موفق به پیشرفت‌هایی گردند. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شاخه‌هایش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌کرده‌است. شهر سوخته در ۵۵ کیلومتری شهر زابل است. تمدن شهر سوخته یکی از شگفتی‌های دنیای باستان است. یافته‌های جدید باستان شناسی گواه این ادعاست. بر اساس کشفیاتی که در طی سال‌های متمادی در شهر سوخته انجام گرفته، می‌توان گفت که شهرسوخته مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت پایتخت منطقه در دوران مفرغ است.

منبع:پایگاه میراث فرهنگی و گردشگری شهرسوخته و ویکی پدیا

 

تعداد بازدید از این مطلب: 640
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

الماس شاه الماسی ۸۸٫۷ قیراطی است که هنگام فتح هند به دست نادرشاه افشار افتاد. در پی قتل الکساندر گریبایدف فرستادهٔ روسیه تزاری در سال ۱۲۰۷ (۱۸۲۹ میلادی) در تهران، فتحعلی شاه قاجار آن را به نیکلای یکم پیشکش کرد.الماس شاه اکنون در صندوق الماس در مسکو نگهداری می‌شود.

نام‌های برهان نظام شاه دوم، شاه جهان و فتحعلی شاه قاجار به فارسی بر سطح آن حک شده است. سابقه کشف این الماس با توجه به تاریخ حکاکی نام برهان نظام شاه پیش از سال ۹۷۰ است. منشا آن احتمالاً کانسارهای گولکندا هند است.

تعداد بازدید از این مطلب: 968
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراطوری تاریخ می‌داند.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود