باغهای معلق بابل یا باغهای معلق سمیرامیس و دیوارهای بابل (عراق کنونی) یکی از عجایب هفتگانه میباشد. هردو این آثار ظاهراً به دستوربختالنصر دوم در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد ساخته شدهاست. این آثار در نوشتههای مورخان یونانی مانند استرابو و دیودوروس سیکولوس ذکر شدهاست ولی همچنان در مورد وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشتههای بابلی در مورد وجود این باغ مطلبی ذکر نشدهاست.
در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا درآمیخته ولی در حکاکیهای موجود در آن نواحی روشهای انتقال آب رودخانه فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بودهاست آورده شدهاست. این باغها برای خوشحال کردن همسر بختالنصر که بیمار بودهاست ساخته شدهاند. آمیتیس دخترایشتوویگو و نوهٔ هُوَخشَترَه (پادشاهان ماد) با بختالنصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد که آمیتیس از آن میامد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقهای مسطح و فلاتی خشک قرار گرفته بود.
یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و هوای خود بود بنابراین بختالنصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در ارتفاع برای همسر خود بسازد واژهٔ معلق که برای این باغها استفاده میشود در حقیقت به این معنی نیست که باغها بهوسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بودهاند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمهای یونانی به معنای تراس یا بالکن بودهاست. استرابو در قرن اول قبل از میلاد مینویسد: تراسها در طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل توخالی بودهاند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه بابل منجر به یافتن پایههای این ستونها شدهاست.
چون باغ مانند دامنه یک تپه شیب داشت و بخشهای متعدد آن طبقه طبقه روی هم قرار گرفته بودند، منظره کلی آن مانند یک باغ معلق بود. وقتی صفههای پلکانی صعودی ساخته شدند، در زیر آنها تالارهایی احداث شد و درختهایی در آنها و بالای آنها کاشته شد که به تدریج روی یکدیگر رشد کردند...
سقفهای این تالارها با شاهتیرهایی از جنس سنگ به طول ۱۶ پا محافظت میشد... سقف روی این شاهتیرها نخست با لایهای از نی که در لابهلای آنها مقدار زیادی قیر ریخته شده بود پوشانده شده و روی آن آجر پخته که در میان آنها آهک ریخته بودند قرار داشت، لایه سوم از سرب بود و سپس خاک ریخته میشد که رطوبت آن به پایین نفوذ نکند. در پایین نیز زمین به اندازه کافی کنده میشد تا درختان بزرگتر بتوانند ریشه بدوانند و زمین با هر نوع درخت کاشته شده بود و چون همه تالارها به حد کافی نور میگرفتند، جایگاههای متعدد سلطنتی با تصاویر بسیار در آن احداث گردید و در یکی از تالارها شکافی ایجاد شده بود و در آن تجهیزاتی گذاشتند که آب تمام باغ را به حد وفور از رودخانه میگرفت و به همه جا توزیع میکرد.
خمرهای سرخ نام گروهی با ایدئولوژی مائویستی بودند که از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی بر کشور کامبوج حکومت میکرد.هسته اصلی خمرهای سرخ در آغاز دههٔ ۱۹۵۰ در محفل بستهٔ چند دانشجوی کامبوجی مقیم پاریس از جمله جوانی به نام «سالوت سار» پایهریزی شد. سالوت سار بعدها با نام مستعار پول پوت در رأس «کمپوچیای دمکراتیک» قرار گرفت، پول پوت منطق استالینی را با ایدئولوژی مائوییستی انقلاب فرهنگی چین و ناسیونالیسم کامبوجی در آمیخت.
در زمان فرمانروایی شاهزاده سیهانوک، کامبوج توانست بیطرفی خود را در جنگ ویتنام با امتیاز دادن اندک به هر دو طرفین حفظ نماید. ولیکن با سر کار آمدن لون نول در کامبوج وضعیت تغییر نمود. پس از مسلط شدن لون نول که توسط آمریکاییها نیز پشتیبانی میشد، ارتش ایالات متحده با خیال راحت وارد کامبوج شده و شروع به مبارزه علیه گروه شبهنظامی ویت کونگ نمود، و بدین ترتیب کامبوج تبدیل به یکی از عرصههای مبارزه جنگ ویتنام شد. در طول چهار سال بعد از آن بمبافکنهای ب-۵۲ ایالات متحده با استفاده از بمبهای آتشزا و خوشهای حدود هفتصد و پنجاه هزار کامبوجی را در تعقیب و انهدام خطوط اذوقهرسانی نیروهای ویتنام شمالی به قتل رساندند.
جنبش خمرهای سرخ در سالهای ۱۹۷۰ بسیار محدود بود. رهبر آنان پل پوت در فرانسه تحصیلات خود را به پایان رسانده بود و یک کمونیست طرفدار مائو چین بود. او همچنین مظنون به داشتن رابطه با کمونیستهای ویتنام شمالی بود. بمبارانهای آمریکاییها و همدستی لون نول با آنان باعث پیوستن نیروهای تازه به جنبش خمرهای سرخ گشت. در آن زمان ویتنام شمالی و چین نیز آموزشهای نظامی به این گروه میدادند. این روال ادامه پیدا کرد به طوری که در سال ۱۹۷۵ نیروهای پل پوت به مرز هفتصد هزار نفر رسیده بودند. بنابراین ارتش لون نول به جز مبارزه با ویتنامیهای کمونیست، درگیر کارزار با خمرهای سرخ (شاخه کمونیستی در داخل کامبوج) نیز گشت.
خمرهای سرخ به منظور کسب مشروعیت در میان مردم کامبوج، سیهانوک را به عنوان رییس کشور، که نام آن را به کامپوچیا تغییر داده بودند، برگزیدند اما در سال ۱۹۷۶، با اعلام نظام جمهوری، خیو سامفان را به ریاست جمهوری و پول پوت را به نخست وزیری منصوب کردند و سیهانوک مجدداً به خارج پناهنده شد.
در هفدهم آوریل ۱۹۷۵ نیروهای «خمر سرخ»، به رهبری پول پوت، شهر دو میلیون و سیصد هزار نفری پنوم پن را اشغال کردند و «جمهوری دمکراتیک کامبوج» را به جای نظام هوادار غرب نشاندند. چهل و هشت ساعت بعد، تمامی جمعیت پایتخت، به فرمان فاتحان، خانه و کاشانه خود را رها کرده و بدون کمترین آمادگی، به سوی روستاها و جنگلها رانده شدند. بدین سان شهر بزرگ پنوم پن به شهر ارواح بدل شد و تنها شماری از صاحبمنصبان ارشد نظام تازه، همراه با چند شکنجهگاه، در آن منزل گزیدند.
مهمترین «بنای تاریخی» پول پوتیسم، مدرسه بزرگی است در قلب پنوم پن که در سالهای سلطه خمر سرخ به یک شکنجهگاه بزرگ با نام «توئول سلنگ» یا «اس ۲۱» بدل شد. در این مدرسه پیشین، که امروز «موزه کشتار عام» نام گرفته، حدود بیست هزار نفر بازجویی و شکنجه شدند که نزدیک به پانزده هزار نفر آنها ناپدید شدند. شمار زیادی از شکنجهشدگان «توئول سلنگ» در کشتارگاهی موسوم به «چونگ اک»، در پانزده کیلومتری پنوم پن، نابود شدند.تحت حاکمیت خمرهای سرخ همهٔ اشکال مالکیت بر زمین از میان رفتند. جابجایی گسترده و دائمی جمعیت، قتل عامهای مکرر علیه «دشمنان» موجب از هم پاشیدگی فاجعهبار بافت جوامع کشاورزی شد و مشکل زمین و مالکیت آن همچنان از معضلات این کشور است.
گروه خمر با مفهوم ایدئولوژیک «سال صفر» و هدف گیری گروههای بودایی، مسلمان، متفکرین تحصیل کرده در غرب، تحصیل کردههای داخلی، کسانی که کشورهای غربی و یا ویتنام رابطه داشتند، افراد ناتوان و چاق، چینی نژادها، لائوسیها و ویتنامیها سعی در تحمیل نوعی ایدئولوژی پان کامبوجی را پایه ریزی کرد. آنها را در کمپ S-21 میبرد و از آنها بر سر موضعی که بودند بازپرسی به عمل میآورد و این بازپرسی در بیشتر مواقع با شکنجههایی مانند کشیدن ناخن با انبرک، خفه کردن تدریجی، کندن پوست بدن و اعدام همراه بود.
او افراد را به سه گروه تقسیم کرده بود، گروه اول افراد کاملاً" راست، گروه دوم کاندیدها و گروه سوم ذخیرهها که گروه سوم را به منظور نابودی و کشتار لیست برداری میکردند و پیوسته از رادیوی سراسری کامبوج ادعا میکردند که تنها برای دوباره سازی مزارع اشتراکی به تعداد یک میلیون و یا دو میلیون نیاز است و بقیه بیهوده زندگی میکنند و ضرب المثل معروف خود پل پوت (نگهداری تو هیچ نفعی ندارد، نابودی تو نیز هیچ ضرری ندارد) نیز بوی غلیظی از کشتار را به مشام همه میرساند.صدها هزار از مردم کامبوج که تحت نام ذخیرهها، طبقه بندی میشدند در مزارع مرگ با دست خودشان قبرهای دسته جمعی شان را میکندند و سپس سربازان پل پوت آنها را با اشیاء فلزی، پتک و چکش میزدند تا بمیرند و یا گاهی نیز همان طور زنده زنده بر روی آنها خاک میریختند.
خِمِرهای سُرخ با در دست گرفتن قدرت تغییرات شدیدی را در جامعه ایجاد کردند به گونهای که جامعهای کاملاً کمونیستی و خودکفا ایجاد کنند. آنها حکومت «دمکراتیک کامبوج» را تاسیس کردند. آنها تمام مردم را به کار منظم و اجباری در مزارع مجبور کردند و مظنونان را مورد شکنجه قرار میدادند و یا میکشتند. تخمین زده میشود که بیش از دو میلیون نفر از از جمعیت هشت میلیونی کامبوج طی این دوره کوتاه کشته شده باشند.
سرانجام:
اختلافات مرزی با ویتنام باعث شد تا پلپوت نیروهای خود را در سال ۱۹۷۸ به مرزهای ویتنام بفرستد. تجاوز نیروهای کامبوج با پاسخ شدید ویتنام مواجه شد و یک سال بعدپنوم پن پایتخت کامبوج در اختیار نیروهای ویتنامی قرار گرفت. حکومت دمکراتیک کامبوج سرنگون شد و حزب کمونیست میانه روی دیگری که طرفدار ویتنام بود جایگزین آن شد.
نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قارههای دیگر رفته بودند. پارهای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروههای اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند.
سرانجام در حدود ۱۴٬۰۰۰ سال پیش (به روایتی ۲۵٬۰۰۰ سال پیش) از آسیا و از راه آنچه امروز تنگه برینگ نامیده میشود به قاره آمریکا وارد شدند. از این نخستین آمریکاییان سنگنگارهها و گورستانهای و برخی اشیا دیگر بجا ماندهاست. بومیان و سرخپوستان بتدریج به درجات مختلف تکامل اجتماعی و فرهنگی رسیدند و نتیجه آن پدید آوردن تمدنهایی بود که در اوج شکوفایی به عالیترین مدارج تمدن باستانی نایل شدند. این تمدنها، مایا، تول تکها، آزتکها، اینکاها نام داشتند.
تمدن مایا
تمدن مایا از اتحاد و به هم پیوستن ۲۰ قبیله سرخپوست در آمریکای مرکزی در کنار سواحل خلیج مکزیک در ۵۰۰سال پیش از میلاد شکل گرفته و در قرنهای هشتم و نهم میلادی به اوج خود رسید. از لحاظ آثار هنری و معماری هیچ تمدن دیگری در قاره آمریکا نتوانست از مایاها پیشی بگیرد. تمدن مایا در قرن شانزدهم میلادی توسط فاتحین اسپانیایی افول کرد.
تمدن تول تک ها
در بین قرنهای هشتم تا دهم مردمانی از سوی شمال به فلات مرکزی مکزیک هجوم آورده و اندکی پیش از سال ۱۰۰۰ میلادی امپراطوری تول تکها را تشکیل دادند. سپس تهاجم خود به سمت جنوب ادامه داده و بخشهایی از سرزمینهای متعلق به مایاها را تصرف کردند. تول تکها نیز همانند مایاها دارای معماری و هنر پیشرفتهای بودهاند. امپراطوری تول تکها در قرن دوازدهم میلادی به علت خشکسالی دراز مدت و قحطی و امواج جدید هجومها و یورشهای سرخپوستان شمالی افول کرد.
تمدن آزتکها
آزتکها، قبیله کوچکی بودند که در قرن دوازدهم وارد فلات مرکزی مکزیک شده و به تدریج سرزمینهای اطراف، از اقیانوس آرام تا خلیج مکزیک را تحت سلطه خود درآوردند. اوج توسعه امپراطوری آزتکها در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی رخ داده که در این زمان جمعیت کلی امپراطوری بالغ بر ۵ میلیون نفر بودهاست. در نهایت در سال ۱۵۱۹ با تهاجم فاتحین اسپانیایی و کشته شدن آخرین پادشاه آنها، تمدن آزتکها نابود میشود.
تمدن اینکاها
این تمدن در درههای بلند رشته کوه آند در آمریکای جنوبی و در بین قرنهای یازدهم تا پانزدهم میلادی به تدریج شکل گرفت. اوج امپراطوری اینکاها در بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۵۳۳ میلادی بوده بطوریکه جمعیت آنها در اوایل قرن شانزدهم به حدود ۶ میلیون نفر میرسد. امپراطوری اینکاها در اوج قدرت در جنگ با فاتحین اسپانیایی شکست خورده و نابود میشود.