آمار مطالب

کل مطالب : 50
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 13
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 856
بازدید سال : 2734
بازدید کلی : 33822





تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات
وقتی امپراتور هیروهیتو در پایان جنگ جهانی دوم تسلیم شدن ژاپن را اعلام کرد، میلیون ها ژاپنی که جنگ طولانی را تحمل کرده بودند آرام و خوشحال شدند اما همه حاضر نبودند سلاح خود را زمین بگذارند.
سربازان ژاپنی که آموخته بودند تا زمان مرگشان باید مبارزه کنند، تسلیم شدن را نپذیرفتند و به جای زندانی شدن خود را قربانی کردند. بنابراین وقتی امپراتور در ۱۵ آگوست ۱۹۴۵ اعلام کرد، صدها سرباز خودشان را از خجالت پنهان کردند و برخی سال ها پس از اینکهجنگ به پایان رسید نیز به مبارزه ادامه دادند.
 
ستوان هیرو اونودا ۲۲ ساله بود که در سال ۱۹۴۴ به جزیره لوبانگ در فیلیپین به عنوان افسر اطلاعاتی فرستاده شد. وظیفه او ایجاد اختلال و خرابکاری در تلاش های دشمن بود و دستور داشت که تحت هیچ شرایطی تسلیم نشود مگر اینکه جانش را از دست بدهد. در فوریه ۱۹۴۵ نیروهای متفقین در جزیره فرود آمدند، اونودا و سه نفر دیگر به سوی تپه ها عقب نشینی کردند تا مبارزه خود را به عنوان چریک ادامه دهند. آن ها از موز و شیرنارگیل جنگل تغذیه می کردند و گاهی اوقات از روستاهای اطراف گاو می دزدیدند.
 
یک روز، مدت کوتاهی پس از پایان جنگ، اعلامیه پایان جنگ و دستور تسلیم شدن همه سنگرها را دیدند. هیرو اونودا و تیمش فکر کردند این ترفندی برای گول زدن آن ها جهت خروج از مخفیگاه است و مبارزه را ادامه دادند. در سال ۱۹۵۰ پس از ۵ سال اختفا، یکی از همراهان او به نام آکاتسو فکر کرد کافیست و تصمیم گرفت تسلیم نیروهای فیلیپین شود. بعد از تسلیم شدن او گروهی برای جستجوی سنگرهای باقی مانده تشکیل شد اما تیم اونودا دورتر شدند و به جنگل رفتند. برای اینکه آن ها را مجبور به تسلیم کنند نامه ها و عکس های خانوادگیشان را از هواپیما پایین می انداختند از جمله یادداشتی از سوی آکاتسو، اما سه سرباز فکر می کردند این ها همه ترفند است. در سال ۱۹۵۴ یکی دیگر از همراهان آن ها به نام شیمادا در درگیری با گروهی که به دنبال آن ها می گشتند کشته شد. در ۱۹ سال بعد اونودا و همراه باقیمانده اش، کوزوکا باهم در جنگل زندگی کردند. در سال ۱۹۷۲ به عنوان بخشی از فعالیت های چریکی خود یک مزرعه برنج را آتش زدند و در این حادثه کوزوکا توسط پلیس محلی کشته شد.
 
اونودا کاملا تنها شد و به چهره ای افسانه ای تبدیل شد. در سال ۱۹۷۴ یک مرد ژاپنی به نام سوزوکی موفق شد او را پیدا کند. آن ها دوست شدند اما اونودا هنوز حاضر به تسلیم شدن نبود و می گفت تنها زمانی حاضر است تسلیم شود که افسر مافوقش مستقیما به او دستور دهد. سوزوکی به ژاپن بازگشت و با کمک دولت افسر فرمانده اونودا «تانیگوچی» را پیدا کرد که اکنون تبدیل به یک مرد مسن شده بود که در کتابفروشی کار می کرد. سوزوکی او را با خود نزد اونودا برد و تانیگوچی با صدای بلند فرمان تسلیم ژاپن را برای این سرباز مبارز خواند. اونودا سرانجام پس از ۲۹ سال از پایان جنگ تفنگ خود را کنار گذاشت و بی اختیار گریه کرد.
 
اونودا همان سال به ژاپن بازگشت اما پس از تلاش برای انطباق زندگی در وطنش در سال ۱۹۷۵ به برزیل مهاجرت کرد و به کشاورزی پرداخت. سپس در سال ۱۹۸۴ به ژاپن بازگشت و اردوگاه های آموزشی برای بچه ها در سراسر کشور افتتاح کرد. اونودا در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۴ درگذشت.
تعداد بازدید از این مطلب: 529
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات


 ناصرالدین شاه جوان

ناصرالدین شاه در ربیع‌الثانی ۱۲۷۲، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه به سمت هرات حرکت کنند.

مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکره‌است. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل پیشینه طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد. در ۱۹ رمضان ۱۲۷۲ نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بی‌نتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (۱۸۵۶) در پایان جنگ کریمه که شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، او را از عقب‌نشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما نوری او را منصرف ساخت.در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد.

او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکاپیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازه‌ای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فی‌مابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاه‌های نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آب‌های ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بی‌نتیجه ماند.


 
شاهزاده حسام السلطنه، فاتح هرات.

اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارگ توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندرعباس به بریتانیا، به امین‌الملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد.

دو هفته بعد، در در روز ۲۴ صفر ۱۲۷۳ خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید.به مجرد فتح هرات، امین‌الملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواسته‌های بریتانیا نشود.مقارن این ایام شاهزاده‌ای هندی از دهلی موسوم بهمحمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند می‌دانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نضج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال انگلیسیان خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازی‌های بیشتر بازداشت.

در اواسط ربیع‌الثانی ۱۲۷۳ نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند و بدون روبه رو شدن با هرگونه مقاومتی پیشروی خود را در خاک ایران ادامه دادند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقب‌نشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری به دست نیروهای بریتانیا افتاد. ناصرالدین شاه به دلیل تهی بودن خزانه‌ها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید و حاضر به صلح شد. به دستور او امین الملک به فرانسه رفت و معاهده پاریس را با دولت بریتانیا به امضاء رساند که به موجب آن ایران ملزم شد از تمام ادعاهای خود نسبت به هرات چشم پوشی کند.

تعداد بازدید از این مطلب: 616
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در طول پنج دهه بین ۱۲۰۰ (پ٫م) و ۱۱۵۰ (پ٫م)، تمدن‌های عصر برنز در خاور نزدیک، منطقه اژه،آفریقای شمالی، قفقاز، بالکان، و شرق مدیترانه که برای هزاران سال در ثباتی نسبی رشد کرده بودند، به شکلی ناگهانی و خشونت‌آمیز سقوط کردند و تمدن جهان برای قرن‌ها وارد عصری تاریک شد که تا ظهور تمدن‌های عصر آهن ادامه داشت.

در این سالها، چهار تمدن اصلی عصر برنز، که عبارت بودند از پادشاهی نوین مصر در مصر و شام، امپراتوری هیتی‌ها در جنوب آناتولی (ترکیه امروزی)، امپراتوری آشور در میانرودان، و تمدن میسنی در یونان و جزایر اژهبه دلایل نامعلومی دچار اختلال شدند. به گفته رابرت دروز: «در این دورهٔ چهل یا پنجاه ساله، بزرگترین شهرهای جهان در آن زمان نابود شدند و در بسیاری از آن‌ها پس از آن هرگز کسی زندگی نکرد.»در این دوره راه‌های تجارت بین ملل قطع شد و سواد خواندن و نوشتن در بسیاری از مناطق از بین رفت.

در مورد علل این سقوط اجماعی بین محققان وجود ندارد. در نوشته‌های این دوره از گروه‌های مرموزی به نام مردمان دریا نام برده شده که تمدن‌های پیرامون دریای مدیترانه را مورد هجوم قرار می‌دادند، ولی وجود تاریخی چنین قومی ثابت نشده است. از دلایل دیگری که درین مورد مطرح شده می‌توان به تغییرات آب و هوایی، آتشفشان‌ها، خشکسالی، شکست فناوری برنز در برابر فناوری آهن، انقلاب در جنگ‌افزارها، نافرمانی مزدورها، و سقوط عمومی سیستمی اشاره کرد.

از بین تمدن‌های عصر برنز، تمدن ایلام تحت تأثیر این سقوط قرار نگرفت و تمدن آشور آسیب کمتری دید. در نهایت در فاصله ۹۱۱ (پ٫م) و ۶۰۵ (پ٫م) با صورت گرفتن مهاجرت‌های جدید و ظهور تمدن‌های آشوری نو،اورارتو، فینیقی، یونانی و مردمان ایرانی (ماد، پارس، و پارت) این دورهٔ تاریک به سر رسید و عصر کلاسیک آغاز شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 576
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

مجسمه هرکول، در کناره شاهراه شرقی-غربی جاده ابریشم یا جاده بزرگ خراسان در محوطه تاریخی بیستون نزدیک کرمانشاه از سنگ تراشیده شده‌است. این مجسمه در دوران سلوکی ساخته شده.

این تندیس که بر سکویی به طول ۲/۲۰ متر به پهلوی چپ به طور نیم خیز به آرنج تکیه نموده و در دست چپ پیاله‌ای دارد که تا نزدیک صورت نگه داشته‌است و نیز دست راستش برروی پای راست قرار گرفته و پای چپ را تکیه گاه پای دیگر نموده‌است. طول مجسمه ۱/۴۷ متر که به طور برجسته از سنگ کوه تراشیده شده و از طرف پشت به کوه متصل است. در عقب مجسمه نقوش و کتیبه‌ای به زبان یونانی قدیم بر روی سنگ نقش شده‌است نقوش آن شامل درخت زیتونی است که از شاخه آن کماندان و تیردانی آویزان شده‌است.

در کنار این درخت گرز مخروطی شکل گره داری حجاری شده که برجستگی آن نسبت به سایر نقوش بیشتراست. کتیبه به خط یونانی قدیم در هفت سطر بر روی لوحی به ابعاد ۳۳ × ۴۳۳ سانتیمتر که نمای آن به شکل معابد یونانی ساخته شده نوشته‌اند. در زیر تنه هرکول نقش شیری دیده می‌شود که درازای آن از سر تا دم ۲۰۰ سانتیمتر و بلندی دم آن ۱۱۴۴ سانتیمتر است.مان ساخت مجسمه سال آنطور که در کتیبه آن ذکر شده ۱۵۳ قبل از میلاد است این تاریخ با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی (اشک نهم ۱۳۶–۱۷۴ ق. م) منطبق می‌باشد. نام سازنده این مجسمه «امن کل» و احتمالاً از فرماندهانان  محلی است. زمان ساخت این مجسمه با فتح ماد بزرگ توسط اشکانیان همزمان است.ن مجسمه در سال ۱۳۳۷ به هنگام عملیات ساخت جاده همدان کرمانشاه کشف گردید.

سر این مجسمه دو بار (بار دوم در سال ۱۳۷۰) کنده و دزدیده شد ولی کشف گردید. اما مسئولان میراث فرهنگی ترجیح دادند برای جلوگیری از آسیب بیشتر سر کنونی هرکول را هنرمندان تازه از جنس همان سنگ (سنگ آهک) ساخته و نصب شود و سر اصلی در گنجینه میراث فرهنگی نگهداری گردد. همچنین از آنجا که در فرهنگ یونان و روم، بدن انسان به صورت برهنه زیباست، بسیاری از مجسمه‌ها را به صورت برهنه می‌ساخته‌اند. آلت مردی این مجسه طبق نظر اهالی  شهرستان بیستون، در اوایل انقلاب شکسته و تخریب شد. همچنین پیاله شراب دست مجسمه نیز به همین صورت آسیب دید. تصاویر قدیمی از این مجسمه تفاوت‌های مجسمه را پیش و پس از تعمیر نشان می‌دهد. درازای این تندیس ۱۴۷ سانتی‌متر است.

تعداد بازدید از این مطلب: 678
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

هرم بزرگ جیزه ( هرم خوفو یا هرم خئوپس) در مصر تنها بازمانده عجایب هفتگانه جهان به شمار می‌آید. پندار بر اینست که این هرم آرامگاه فرعون خوفو از دودمان چهارم بوده‌است. از اینرو به این هرم، هرم خوفو هم گفته می‌شود. این هرم در شهر قاهره مصر واقع شده‌است و قدمت آن به حدود ۲۶۰۰ ق. م. می‌رسد. ساخت آن توسط ۱۰۰٫۰۰۰۰ نفر کارگر در مدت ۲۰ سال به اتمام رسیده‌است.

این هرم که همراه با ده هرم کوچک‌تر در خارج از قاهره - در مصر- قرار دارند، به دستور خوفو یا خئوپس، فرعون سلسله چهارم، ساخته شد.

مصریان باستان به زندگی پس از مرگ اعتقاد فراوانی داشتند و این هرم در واقع مکان مقبره و محل زندگی فرعون پس از مرگ او به شمار می‌آمده‌است. از آنجایی که گنجینه فرعون نیز همراه با او در این هرم قرار داده می‌شد، راه ورود به مقبره بسیار پیچیده و تودرتو است و تعداد زیادی از سازندگان و مهندسین آن نیز در راهروهای آن ناپدید شدند.

هرم در اصل ۱۴۷ متر ارتفاع داشته‌است که در حال حاضر در اثر فرسایش، به حدود ۱۳۷ متر رسیده‌است. هر ضلع قاعده هرم ۲۳۰ متر طول دارد و در ساخت آن از حدود ۲٬۳۰۰٬۰۰۰ بلوک به وزن متوسط ۲٫۵ تن استفاده شده‌است. تاریخ شروع به ساخت این بنای عظیم ۲۵۸۹ قبل از میلاد، همزمان با شروع فرمانروایی خوفو و تاریخ اتمام آن حدود ۲۵۶۹۹ قبل از میلاد تخمین زده  شده‌است. هرم جیزه تنها بازمانده عجایب هفت‌گانه‌است.

بسیاری از دانشمندان و باستان شناسان احتمال می‌دهند سنگهایی که در ساخت این بنا مورد استفاده قرار گرفته‌اند از معادن استخراج می‌شدند و بعد کارگران آنها را به سوی این مکان منتقل می‌کردند.

در داخل هرم سه اتاق وجود دارد که بزرگترین آن در پایین ترین طبقهٔ هرم است. جزئیات عجیبی در مورد این اتاق‌ها وجود دارد که توسط رباتی که مخترع آن یک مهندس آلمانی بنام رادولف گانتن برینک بود کشف شد. تابوت فرعون که از گرانیت قرمز ساخته شده بیش از حد کوتاه است.

تعداد بازدید از این مطلب: 639
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

این عملیات شامل کشتار مردم عادی و تبعیدهای اجباری زنان و بچه‌ها نیز بود که در خلال این تبعیدها به دلیل نبود آذوقه و دشواری راه جان می‌باختند.ولت کنونی ترکیه به عنوان وارث امپراتوری عثمانی، مدعی است که دلیل انجام این اعمال از سوی دولت عثمانی چیزی جز دفاع از خود نبوده‌است.

دولت‌مردان ترکیه همچنین ادعا می‌کنند «از آن‌جایی که دولت عثمانی احساس کرده بود یونانی‌ها با کشورهای دشمن آن‌ها، از جمله روسیه همکاری می‌کنند با این کشتارها به دفاع از خود برخاسته‌است. بدین خاطر این کار نباید نسل‌کشی خوانده شود. این در حالیست که کشورهای عضو متفقین در جنگ جهانی اول دیدگاه متفاوتی دارند. از دید آن‌ها کشتار و قتل‌عام یونانیان مستقر در عثمانی توسط دولت این کشور باید به عنوان جنایت علیه بشریت قلمداد شود.

در میان دلایلی که برای قتل‌عام بافت جمعیتی یونانیان مستقر در آناتولی توسط دولت عثمانی ذکر شده، یکی می‌توان به واهمهٔ دولت از احتمال کمک‌رسانی این جمعیت به دشمنان عثمانی (به خصوص روسیه) اشاره کرد و دیگری باوری بود که در میان تعدادی از سردمداران ترک ایجاد شده بود مبنی بر اینکه ایجاد کشوری جدید و مدرن برای ترک‌ها در گرو ایجاد کشوری با یک نژاد واحد (که همان ترکها می‌باشند) است و این کار با تصفیه نژادی که همان پاکسازی منطقه آناتولی از اقلیت‌های دینی و نژادی (به خصوص یونانیان، آشوریان و ارامنه) صورت می‌پذیرد.

 

در مورد تلفات انسانی، منابع متعدد از مرگ ۳۰۰٫۰۰۰ تا ۳۶۰٫۰۰۰ یونانی تنها در منطقهٔ پونتوس خبر می‌دهند. اما نتایج آمار یونانیان کشته‌شده در تمام منطقه آناتولی حاکی از بیشتر بودن تعداد کل قربانیان نسبت به این تعداد است.

اسماعیل انور پاشا ، وزیر جنگ عثمانی در جنگ جهانی اول، یکی از مهره‌های کلیدی در نسل‌کشی یونانیان و ارامنه قلمداد می‌شود.

بر اساس گزارش‌های اتحاد بین‌المللی حقوق و آزادی مردم،در خلال سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۳ بیش از ۳۵۰٫۰۰۰ یونانی در منطقهٔ پونتوس در نتیجهٔ قتل‌عام، شکنجه و تبعیدهای اجباری کشته شدند.مریل پترسون،پروفسور تاریخ دانشگاه ویرجینیا، بر طبق اسناد معتبر تعداد کل یونانیان کشته شده در منطقهٔ پونتوس را ۳۶۰٫۰۰۰ نفر ذکر می‌کند. بر طبق گفتهٔ جورج والاوانیس«تعداد کشته‌شدگان یونانی در منطقهٔ پونتوس از زمان آغاز جنگ جهانی اول تا ماه مارچ سال ۱۹۲۴ میلادی ۳۵۰٫۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود که در نتیجهٔ قتل‌ها، دار زدن‌ها، بیماری و دیگر سختگیری‌های اعمال شده توسط ترکان صورت گرفته‌است.»

 

جسد کودک قربانی در کنار بزرگسالان. این عکس نشان‌دهندهٔ وسعت فاجعه‌است که در آن حتی به کودکان خردسال نیز رحم نمی‌شد. (سال ۱۹۲۲)

کنستانتین هاتزیدیمیتریو می‌نویسد که «تعداد کل کشته‌شدگان یونانی مستقر در آناتولی در طول جنگ جهانی اول و پیامدهای بعدی آن ۷۳۵٫۳۷۰ نفر است.»ادوارد هال بیرستادتدر مورد تعداد قربانیان تأکید می‌کند که «بر اساس مدارک رسمی به‌جامانده، ترک‌ها از سال ۱۹۱۴ میلادی ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ ارمنی و ۵۰۰٫۰۰۰ یونانی که شامل مردان، زنان و حتی کودکان بودند را با خونسردی تمام به طرز فجیعی سلاخی کردند.» گزارش شده‌است که در کنفرانس لوزان (در اواخر سال ۱۹۲۲ میلادی) وزیر امور خارجه بریتانیا لرد کرزن در خلال بیاناتش اظهار کرده‌است که «یک میلیون یونانی در آناتولی کشته شده، تبعید گشته و یا در اثر گرسنگی جان باخته‌اند.» همانند تمام نسل‌کشی‌ها هیچ توافق نظری مبنی بر اینکه دقیقاً چه تعداد یونانی در نتیجهٔ برنامه نسل‌کشی ترکان عثمانی کشته شده‌اند وجود ندارد اما به طور جامع پذیرفته شده‌است که نزدیک به یک میلیون یونانی در خلال سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۳ در نتیجهٔ قتل‌عام‌ها و تبعیدهای اجباری جان خود را از دست داده‌اند. تحقیقات آماری اخیر نیز نشان می‌دهد که تعداد کل قربانیان بین ۷۳۰٫۰۰۰ تا۱٫۷۰۰٫۰۰۰ نفر بوده‌است.

تعداد بازدید از این مطلب: 774
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در سال ۶۱۸ ه. ق بین طغاچار داماد چنگیز مغول با مرزداران نیشابور درگیری رخ داد. در یک روز هزار نفر از طرفین به قتل رسیدند ولی در وقت مراجعت تیری به سوی طغاچار از جانب یک مرزدار نیشابور انداخته شد که بر اثر جراحات وارده از پای درآمد.

مردم نیشابور چند روز بعد متوجه شدند که در این جنگ داماد چنگیز کشته شده و سپاه مغول دست از آنها برنخواهند داشت، بنابراین به سرکردگی شرف‌الدین امیر مجلس حاکم نیشابور متحد و هم قسم شدند که «تا جان در بدن دارند از پای ننشینند و تسلیم نشوند.» شهر و اهالی نیشابور علیه مغولان شورش کردند.

تولی‌خان پسر چنگیز که این خبر را شنید پس از فتح مرو با لشکریان خود به نیشابور آمد و به همه امرای سپاه خودش اعلام کرد که چنگیز گفته‌است:

چون مردم نیشابور طغاچار را کشته اند هیچ‌یک نباید زنده بمانند و شهر باید خراب شود و در محل جو کاشته شود

بنابر این سپاهیان مفول در روز چهارشنبه نیمه ربیع الاخر سال ۶۱۸ ه. ق با سه هزار چرخ انداز و صد منجنیق و عراده و چهارصد نردبان و هشتصد نفت انداز و دو هزار و پانصد خروار سنگ محاصره کردند.

شرف الدین نیز، در مقابل، بر در هر دروازه نیشابور دوازده هزار مرد جانباز و تیرانداز تعیین نمود. مدت هشت شبانه روز از دو طرف در کوشش و کشش بودند و عده‌ه‌ای بی‌شمار از طرفین به قتل رسیدند و نیز چند تن از امرای نامدار تولی‌خان کشته شدند. در این موقع حاکم نیشابور به اتفاق ائمه و اعیان و اصول و کلانتران نیشابور قاضی ممالک خراسان مولانا رکن‌الدین علی بن ابراهیم مغیشی را به نزدیک تولی‌خان فرستادند و اظهار تبعیت و خراج گزاری کردند ولی تولی‌خان قبول ننمود و قاضی را نگهداشت. روز دیگر بعد از برگزاری نماز جمعه در نیشابور، تولی‌خان در اطراف شهر گشتی زد و به سپاهیان خود گفت می خواهم امشب این شهر را گرفته باشید. لشکریان به یکباره حمله آوردند و

مجانیق و خرکها را پیش بردند و نفت اندازان نفاتی کردند و از در نشیب و فراز و درون و برون و جوان و پیر غلغله و نفیر و ولوله شهیق و زفیر به اوج رسید و از هفتاد نقطه دیوارهای شهر را سوراخ کردند و قریب ده هزار سرباز مغول تا صبح به خونریزی پرداختند و صبح شنبه همسر طغاچار (دختر چنگیز) با ده هزار سوار وارد شهر شد و از روز شنبه تا چاشتگاه چهارشنبه قتل و غارت کردند و همه مردم را به جز چهار کمانگر کشتند و حتی سگها و گربه ها را کشتند و باروی شهر را کوفته و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمین هموار ساختند و هفت شبانه روز بر شهر آب بستند و سپس جو کاشتند و تا سبز شد توقف نمودند. مدت ۱۲ شبانه روز شمارش مقتولان به طول انجامید و یک میلیون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد به استثنای زنها و اطفال به شمارش درآمد.

تعداد بازدید از این مطلب: 901
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

حمله مغول به نیشابور یا سقوط نیشابور (میلادی ۱۲۲۱) بخشی از حملات مغول به سلطنت خوارزمشاه بود که طی آن شهر نیشابور و ربع نیشابوراشغال و غارت گشت.

حمله مغول و تاثیرات پس از آن، به عنوان ضربه‌ای رکودکننده در تاریخ نیشابور و درپی آن تمدن اسلامی و ایران مطرح است. این شهر مهد علم و دانش و نوآوری در دوران طلایی اسلام بود «تبدیل به جویبارهای خون گردید، و از سران مردان و زنان و کودکان هرم‌هایی ساخته شد، و حتی به سگ‌ها و گربه‌های شهر نیز رحم نکردند.»

سقوط نیشابور، ضربه‌ای بزرگ برای سلطنت خوارزمشاهیان و ایران بود. بعد از پیروزی مغولان، این شهر و شهرهای تابع آن سال‌ها خالی از سکنه بود.

سلطان محمد خوارزمشاه، نتوانست در مقابل حملهٔ چنگیزخان، ایستادگی کند. شهر و ولایات ماوراءالنهر، هر یک به طور جداگانه، علیه مغولان جنگیدند. سلطان، به بهانهٔ آن‌که لشکر جدیدی را آماده کند، به سوی خراسان گریخت و بر طبق خبری، وی در تاریخ ۱۲ صفر ۷۱۷هـ/۱۸ آوریل ۱۲۲۰م وارد نیشابور شد به سمت بغداد نزد خلیفه روانه شد.

سپاه‌سالاران مغول، همچنان به تعقیب او ادامه می‌دادند. پس از مدتی، دسته‌های سربازان –تغوچارنویان- داماد چنگیزخان، برای تصرف ولایات خراسان، عازم این دیار شدند. همزمان، دسته‌های برکه نویان هم به لشکر تغاچار نویان پیوستند. هریک از دسته‌های مغول، وظیفهٔ معین داشتند ولی تاکتیک تصرف شهرها و روستاها، یک سبک بود. روستاها و دهکده‌های کوچکتر را تخریب می‌کردند و مردان را به اسارت می‌گرفتند تا در محاصرهٔ شهرهای بزرگ از آن‌ها به عنوان نیروی غیرمنظم استفاده کنند. این دسته‌ها، قلعه‌ها و حصارها را محاصره می‌کردند و توسط منجنیق‌ها، دیوار قلعه‌ها و حصارها را فرو می‌ریختند، ساکنان شهرها را بیرون می‌راندند و سپس آن‌جا را اشغال و غارت می‌کردند و بعد از این، اهل شهر را بعضاً قتل‌عام می‌کردند. «مغولان، آن‌چنان ترسی در میان مردم حکمفرما کرده بودند که هیچ فردی جرأت فرار و حرکت را نداشت.» یکی از نویسندگان و و شاهدان واقعهٔ حمله مغول در آن روزگار، می‌نویسد:

در این میان، وضعیت روحی اسیران، بسیار مطلوب‌تر از کسانی بود که در خانه به انتظار سرنوشت می‌لرزیدند.

در ۱۱ربیع‌الاول سال ۶۱۷ هجری، سپاه جبه نویان و سوبوتای بهادر، به دروازهٔ شهر نیشابور رسیدند. جبه نویان، ابتدا ۱۴ نفر سواره را که ساربان بودند، جهت تعقیب فرستاد. این گروه، از وضع وزیر شریف‌الدین، آگاه بودند. چند نفر از سواران دیگر به دنبال آن‌ها رفته و در مسافت سه فرسنگی از شهر، آن‌ها را یافتند که تعدادشان تقریباً هزار نفر بود و مغولان طی زد و خوردی، آن‌ها را شکست دادند و هر چه که راجع به سلطان محمد خوارزمشاه لازم بود، به دست آورده و بعد از آن اسیران را کشتند. بعد از این، مغولان، از اهالی شهر خواستند که تسلیم شوند، و حاکم شهر نیشابور – مجیرالملک - چنین پاسخ داد:

شهر نشابور، از قبل سلطان، من دارم و من مردی پیرم، اهل قلم و شما بر عقب سلطان می‌روید، اگر بر سلطان، ظفر باشد ملک شما راست و من نیز بنده باشم.

مجیرالملک تغذیهٔ مغولان را تامین کرد و آنان نیز به تعقیب سلطان به راه افتادند. بعد از رفتن این سپاه، روز به روز سپاهیان جدید مغول به نیشابور نزدیک می‌شدند. این اوضاع، تا اول ربیع‌الثانی ادامه پیدا کرد.

در این روز، جبه نویان، خود به نیشابور رسید و شیخ‌الاسلام، قاضی و وزیر شهر را به نزد خود فراخواند. اما رؤسای شهر سه نفر از طبقهٔ متوسط شهر را نزد نویان مغول فرستادند تا در مورد تغذیه و علوفهٔ مغولان، به گفتگو پردازند. جبه نویان، متنی را به حروف ایغوری و با مهر سرخ به آن‌ها داد و از این طریق، از آن‌ها خواست تا سپاهیان مغول را از نظر غذا تامین کنند و نیز دستور داد تا هرچه زودتر حصارهای اطراف شهر، تخریب شود و بعد از این، جبه نویان نیز به دنبال سلطان محمد خوارزمشاه به راه افتاد. اما هر جای را که ترک می‌کردند، غنایم به جای گذاشته و شحنه و حاکم جدیدی تعیین می‌کردند. سپاهیان مغول که منطقه نیشابور آمده بودند، و چون تعداد سپاهشان بسیار کم فقط به غارت و چپاول اطراف شهر می‌پرداختند. خراسان آن روزگار، بیش‌تر از بیست شهر متوسط داشت و بدین علت، مغولان در ابتدا به تصرف این شهرها پرداختند. بعد از آن‌که این شهرها و دهکده‌ها را تصرف کردند، با نیروی بیش‌تر و قوی‌تر، روانهٔ نیشابور شدند.

تعداد بازدید از این مطلب: 1076
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

چارلز جُرج گوردون هم‌چنین مشهور به گوردونِ چینی و گوردون پاشا، ژنرال اسکاتلندی‌تبار ارتش بریتانیا با درجه سرلشکری، خدیو و حاکم بریتانیایی سودان بود.

ژنرال گوردون درپی حمله قبایل شورشی به رهبری محمد احمد المهدی به خارطوم که نهایتاً به سقوط آن شهر منجر شد، توسط نیروهای المهدی به قتل رسید.

در سال ۱۸۶۰، گوردون داوطلب شد که به چین اعزام شود.در سپتامبر ۱۸۵۹ وارد تیانجین شد. وی در جریان جنگ دوم تریاک، در اشغال پکن و اشغالکاخ تابستانی دخالت داشت. بریتانیا تا اوایل آوریل ۱۸۶۲ شمال چین را در تصرف داشت، اما برای حفظ بندر شانگهای از خطر ارتش تایپینگ‌ها مجبور به عقب‌نشینی از شمال چین شد.

با آغاز شورش‌ها در نقاط مختلف چین و بخصوص قدرت‌گیری تایپینگ‌ها، دودمان چینگ و بریتانیایی‌ها برای شکست دشمنان مشترک متحد شدند و ارتشی ۳۵۰۰ نفره به‌نام ارتش همیشه پیروز ( Ever Victorious Army) را تاسیس کردند. فرماندهی این ارتش به افسر خوشنامی به‌نام چارلز جرج گوردون سپرده شد.

درپی موفقیت‌های ارتش همیشه پیروز در سرکوب و شکست شورش تایپینگ‌ها، ارتش بریتانیا در تاریخ ۱۶ فوریه ۱۸۶۴ چارلز جرج گوردون را به رتبهٔسرهنگ دومی ارتقاء درجه داد. امپراتور چین نیز به پاس خدماتش، لباس زرد امپراتوری و مقامِ کلاهِ طاووس رتبهٔ ۱ ماندارین را به وی اهدا کرد.

ژنرال گوردون در سال ۱۸۶۵ از چین به انگلستان بازگشت.پس از بازگشت از چین، به مدت ۵ سال به ریاست سپاه سلطنتی مهندسین در گریوزند، کِنت منصوب شد.

در سال ۱۸۷۳، اسماعیل پاشا، حاکم مصر به پیشنهاد دولت بریتانیا، ژنرال گوردون را به فرمانداری استان استوایی سودان جنوبی منصوب کرد. در آن‌زمان سودان تحت لوای حکومت مشترک بریتانیایی-مصری اداره می‌شد.

ژنرال گوردون بر روی پله‌های کاخ محل سکونت حاکم بریتانیا به قتل رسید.

کالبد ژنرال گوردون هیچ‌گاه یافت نشد، اما برای وی در کلیسای جامع سنت پل، سنگ قبری نمادین بنا شد.

در سال ۱۸۹۸ میلادی، فیلد مارشال هربرت کیچنر با گُردان تحت فرمانش، پس از شکست نیروهای المهدی، برای انتقام قتل ژنرال گوردون، مقبره المهدی را ویران کرد و استخوان‌های باقی‌مانده از کالبد المهدی را به رود نیل ریخت.

در سال ۱۸۹۹ سودان به‌طور کامل مستعمره بریتانیا گردید.

تعداد بازدید از این مطلب: 903
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

طلا دوزی شگفت انگیز، سفالهای زیبا و فرشهای دست باف: در کاروان-شهرِ بخارا، تاجران، امروز هم کالایشان را زیر گنبدهای کهن می فروشند. 

به خانه یکی از استادان بافندگی می رویم.خانه او شلوغ است. اُمیدا محمدیِیوا و همکارانش، دارند درباره گره زنی و رنگبندی آخرین فرش دست بافشان حرف می زنند. سنتی سدها ساله است که زنان محله، در بزرگترین خانه محل جمع می شوند تا با هم کار کنند. آنها به هنر قالی بافی که ریشه در تاریخ شهر دارد افتخار می کنند. اُمیدا می گوید: «این فرشها بخشی از فرهنگ ماست. وقتی به خانه یک اُزبک می روید این فرشها را روی زمین می بینید. روی دیوار هم همینطور. همه الیافی که به ما کار می بریم طبیعی است. سبک بافندگی و نقشه های منحصر به فردی داریم که فرشهای ما را متمایز می کند. از نقوش حیوانی و همچنین نقشه های ایلاتی و طرح گلها زیاد استفاده می کنیم.»

فرش بخارا، با نقشه متمایز و الگوهای چند رنگش شهرت جهانی دارد. این رنگها از عناصر طبیعی می آیند: سرخ از انار، زرد از پیاز و قهوه ای از پوست گردو. این شاهکارهای ارزشمند از ابریشم، نخ و یا از پشم گردن شتر تهیه می شوند و بافتن یک قالیچه کوچک دست کم سه ماه طول می کشد. تقریبا در هر گوشه از این مرکز شلوغ، پیشه وران فرش هایشان را می فروشند. این شهر به بازارها، کاروانسراها و گنبدهای تجاری اش معروف است.

انواعِ صنایع دستی گوناگون همچنان حفظ شده اند؛ از جمله سفالگری. یکی از این معروفترین صنعتگران این منطقه عبدالله نَرزولائِف است. او درباره پیشه اش می گوید: «سفالگری، شغل خانوادگی ماست، پدرم، پدربزرگم و پدر جدم همه سفالگر بودند. من نسل ششم هستم. مراکز سفالگری بسیاری در ازبکستان هست و هر مرکزی با رنگها، نقوش و اشکال مختلف، شیوه خاص خودش رادارد. رنگهای منطقه بخارا سبز، قهوه ای و زرد اند.»

استادی که از یک خاندان سفالگر می آید، هنوز از شیوه های باستانی استفاده می کند و فقط خاک رس محلی را به کار می برد. سفالگری در ازبکستان بسیار محبوب است و یکی از قدیمی ترین پیشه هاست. تولید یک قطعه سفال که در کوره با آتش چوب می پزد، از آغاز تا پایان ۲۴ مرحله طول می کشد. در منطقه بخارا بیش از ۶۰ شکل و نزدیک به ۱۰۰ نقش مختلف به کار می رود.

اما یکی دیگر از صنایع دستی این شهر هم بسیار معروف است: طلا دوزی. در دوران باستان، استفاده از محصولات این صنعت، منحصر به امیران و درباریان بود. امروز، لباسها، کفشها و حتی پرده های تئاتر با این نخ طلایی گرانبها تزئین می شود. دلناز توشِوا که سی سال دارد، یکی از دوزندگان ماهر در این کار است. او می گوید: «دارم لباس عروسی مردانه را می دوزم. این یکی از نقوش ملی ماست. من از کودکی، آموزش این کار را دیده ام. برای همین مجذوب آن هستم، بخصوص مجذوب درخشش طلا. من را به شوق می آورد.»

 

تعداد بازدید از این مطلب: 674
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

ده ها هزار نفر شامگاه شنبه به رسم هر ساله در ایروان پایتخت ارمنستان به قربانیان کشتار ارامنه به دست ترکان عثمانی ادای احترام کردند.

آنها با شرکت در یک راهپیمایی سراسری پرچم ترکیه و آذربایجان را به آتش کشیدند.

یکی از شرکت کنندگان در این راهپیمایی گفت: «ما از ترکیه می خواهیم که نسل کشی ارامنه را بعنوان جنایت علیه بشریت به رسمیت بشناسد و خسارت های وارده به ارامنه را جبران کند.»

نامگذاری بزرگترین رویداد مصیبت بار در تاریخ ارامنه که بین سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ روی داد همواره مورد مناقشه بوده است. ارمنستان همواره از آن بعنوان «نسل کشی» و «جنایت علیه بشریت» یاد کرده و ادعا می کند که همزمان با جنگ جهانی اول حدود یک میلیون و پانصد هزار ارمنی به دست امپراتوری عثمانی در شرق ترکیه و در چارچوب کشتارهای برنامه ریزی شده، کوچاندن اجباری و گرسنگی جان خود را از دست داده اند.

ترکیه در مقابل این فاجعه انسانی را بعنوان «نسل کشی» به رسمیت نشناخته و ادعا می کند که ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار ارمنی و ترک قربانی شرایط بحرانی ناشی از جنگ جهانی اول بودند و به دلایل مختلف از جمله بیماری و گرسنگی جان خود را از دست داده اند.

بیش از ۲۰ کشور از جمله فرانسه و روسیه این فاجعه انسانی را به عنوان «نسل کشی ارامنه» به رسمیت شناخته اند.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 620
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

شصت سال از زمانی که رُزا پارکس رنگین پوست از دادن صندلی اش در اتوبوس به یک مرد سفید پوست امتناع کرد می گذرد.

اول دسامبر ۱۹۵۵ بود که این شیر زن، بر خلاف قانون وقت شهر مونتگمری ایالت آلاباما از دادن جایش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد. سپس بازداشت و برای این کار خود جریمه شد.

پارکس نخستین آفریقایی تباری نبود که علیه تبعیض نژادی به پا خواسته بود ولی او بود که جرقه اعتراض را در بین سیاهان آمریکا روشن کرد. تحریم شبکه حمل و نقل عمومی و متعاقب آن مبارزه ای طولانی که سرانجام به تصویب قانون مدنی سال ۱۹۶۴ انجامید؛ قانونی که هرگونه تبعیض نژادی در آمریکا را ممنوع می کرد. 

رزا پارکس بعدها به عنوان مادر جنبش آزادی و «بانوی اول جنبش حقوق مدنی» آمریکا شناخته شد و در سال ۱۹۹۶ از دستان بیل کلینتون، رییس جمهوری وقت این کشور مدال آزادی گرفت.

رُزا پارکس در تاریخ ۲۴ اکتبر ۲۰۰۵ در۹۲ سالگی در میشیگان درگذشت.

قبل از موفقیت جنبش آزادی خواهی سیاهان در بیشتر ایالات جنوبی آمریکا سیاه پوستان از سفید پوستان جدا بودند. به عنوان مثال سیاهان باید در مدارس جداگانه‌ای درس می‌خواندند، در پارک‌هایی که مخصوص سفیدپوستان بود حضور پیدا نمی‌کردند و حتی از آب‌خوری‌های جداگانه‌ای استفاده می‌کردند. سیاهان همچنین حق سوار شدن به اتوبوس از در جلو را نداشتند. آنها بایستی پس از پرداخت بلیط خود از در عقب اتوبوس وارد می‌شدند. اگر در هنگام مسیر یک سفیدپوست وارد می‌شد و صندلی خالی نبود یک سیاه موظف بود که صندلی‌اش را به وی بدهد.

مارتین لوتر کینگ فرد سیاهی بود که به خاطر پایان بخشی به این وضع از تمام سیاهان خواسته بود که اتوبوس‌ها را تحریم کنند و چون بیشتر مسافران اتوبوس‌های شهری آن ایالات را سیاهان تشکیل می‌دادند (۷۰%) وی امید داشت که بدین ترتیب حکومت را مجبور کند که برای جلوگیری از ورشکستگی سیستم حمل و نقل شهری، حقوق سیاهان را محترم بشمارد.

انگشت‌نگاری رزا پارکس

در روز اول دسامبر سال ۱۹۵۵، پارکس وقتی که از محل کارش در آلاباما (مرکزی برای آموزشان کارگران از حقوقشان و برابری حقوق نژادی) باز می‌گشت سوار اتوبوس شد. رانندهٔ اتوبوس (James F. Blake) شخصی بود که قبلاً با پارکس در گیری داشت و چند سال پیش هنگامی که او بلیتش را پرداخت کرده بود و برای سوار شدن به سمت در عقب اتوبوس حرکت می‌کرد درها را بست و بدون این‌که او را سوار کند حرکت کرده بود. بعدها پارکس همیشه از سوار شدن به اتوبوسی که او راننده‌اش بود خودداری کرده بود اما در آن روز به خاطر تنگی وقت مجبور بود که سوار شود.

رزا پارکس در ۹ سپتامبر ۱۹۹۶، مدال آزادی ریاست‌جمهوری آمریکا را از دستانبیل کلینتون دریافت کرد.

پس از حرکت در دو ایستگاه بعد یک مرد سفیدپوست وارد اتوبوس شد و مجبور بود که بایستد. اگر چه آن مرد هیچ اعتراضی نکرد اما راننده بلافاصله متوجه شد و دستور داد که برای نشستن آن مرد جایی را خالی کنند. پعد از اینکه دو نفر از جای خود بلند شدند پارکس مانع از نشستن آن مرد سفیدپوست شد. دیگر مسافران (سیاه) که خشم راننده را دیده بودند از اتوبوس پیاده شدند. بعد از آن دو پلیس آمدند و پارکس را بازداشت، جریمه و انگشت‌نگاری کردند.

این ماجرا سر و صدای زیادی بر پا کرد و سیاهان را تشویق کرد که برای دستیابی به حقوق خود تلاش بیشتری کنند.رزا پارکس بعدها بنیاد «رزا و رِیموند پارکس» را در دیترویت در سال ۱۹۸۷ تأسیس کرد. وی بیشتر سال های عمر خود را صرف آگاهی دادن به جوانانی می‌کرد که از سال‌های سیاه تبعیض نژادی آمریکای چیزی نمی‌دانستند.

تعداد بازدید از این مطلب: 815
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

وزارت باستان‌شناسی مصر اعلام کرد سرنخ‌های جدیدی در مورد محل دفن ملکه نفرتیتی به‌دست آمده است.

به اعتقاد کار‌شناسان این ملکه باستانی مصر ممکن است در تالار مخفی‌ای که پشت مقبره توت‌عنخ آمون کشف شده، دفن شده باشد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، ملکه نفرتیتی که در قرن ۱۴ قبل از میلاد می‌زیست و حدس زده می‌شود نامادری توت‌عنخ آمون از فراعنه مصر باستان بوده، در سطح جهان مورد توجه فراوانی است. پیدا کردن محل دفن او می‌تواند مهم‌ترین کشف باستان‌شناسی مصر در قرن بیست و یکم باشد.

وزیر باستان‌شناسی مصر در یک کنفرانس خبری گفت بررسی نتایج تجسس و تصویربرداری توسط رادار که در ماه نوامبر گذشته انجام شد وجود دو اتاق یا تالار مخفی پشت دیوارهای مقبره توت‌عنخ آمون را ثابت کرده است. او افزود: «نتایج تصویربرداری وجود مواد گوناگونی در پشت این دیوار را نشان می‌دهد که ممکن است از جنس فلز و یا مواد ارگانیک باشند.»

وزیر باستان‌شناسی مصر گفت نتایج اولیه تجسس بوسیله رادار که ماه نوامبر انجام شد و نتایج آن برای بررسی به ژاپن فرستاده شده است در‌‌ همان زمان نشان داد که به احتمال ۹۰ درصد پشت دیوارهای مقبره توت‌عنخ آمون چیزهایی وجود دارد.

قرار است در پایان ماه مارس کاوش دیگری با کمک دستگاه‌های پیشرفته‌تر و به‌وسیله یک گروه بین‌المللی صورت بگیرد تا وجود فضای خالی پشت دیوارهای این مقبره را تایید کند. به گفته وزیر باستان‌شناسی مصر تصمیم‌گیری مربوط به احتمال ورود گروه‌های کاوشگر به این فضاهای خالی به بررسی نتایج این تحقیقات مشروط است.

او افزود: «من می‌توانم بگویم که به احتمال ۹۰ درصد این تالاهاری خالی وجود دارند. ولی تا زمانیکه ما ۱۰۰ درصد مطمئن نشویم گام بعدی را برنمی‌داریم.»

خبرگزاری رویترز می‌افزاید این پژوهش جدید اگر به کشف محل دفن ملکه نفرتیتی منجر شود برای صنعت جهانگردی مصر بسیار مثبت خواهد بود. از زمان آغاز اعتراضات سیاسی گسترده در سال ۲۰۱۱ که به برکناری حسنی مبارک منجر شد تاکنون صنعت جهانگردی مصر به شدت لطمه دیده ولی هنوز هم یکی از منابع اصلی درآمد خارجی این کشور است.

نیکلاس ریوز مصر‌شناس برجسته بریتانیایی که مدیریت این پژوهش را برعهده دارد، معتقد است مقبره توت‌عنخ آمون در اساس محل دفن ملکه نفرتیتی بوده و بنابراین جسد مومیایی این ملکه قاعدتا باید پشت دیوارهایی که بعد‌ها این تالار بزرگ را به دو قسمت تقسیم کرده است، دفن شده باشد.

نیم‌تنه گچی این ملکه مصر متعلق به حدود سه هزار و سیصد سال پیش اوایل قرن بیستم کشف شد و با سرو صدای فراوانی در موزه مصر باستان شهر برلین به نمایش درآمد. از آن زمان زیبایی و جذابیت چهره نفرتیتی به یکی از نمادهای شاخص تمدن اسرارآمیز مصر باستان بدل شده است.

وزیر باستان‌شناسی مصر گفت: «این می‌تواند بزرگ‌ترین کشف قرن حاضر باشد. برای تاریخ مصر و تاریخ جهان موضوع بسیار مهمی است»

تعداد بازدید از این مطلب: 885
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد 
برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون 
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان 
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی 
کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد

زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش 
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد

عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما 
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد

زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد 
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد

برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو 
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد


(مولانا)

تعداد بازدید از این مطلب: 945
برچسب‌ها: تبریک عید 1395 , ,
موضوعات مرتبط: گفتار برگزیده , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

 

نیروهای محور یا دول محور یا متحدین حاصل اتحاد آلمان نازی، ایتالیا، ژاپن و دیگر کشورهای متحد آن‌ها پیش از آغاز جنگ جهانی دوم می‌باشد. این اتحاد تا پایان جنگ جهانی دوم نیز ادامه یافت.

سه قدرت اصلی محور در بین خودشان به محور رم، برلین، توکیو معروف بودند. نیروهای محور مخالفنیروهای متفقین بودند. در طول این اتحاد کشورهایی نیز همسو با نیروهای محور به مخالفت با متفقین پرداخته و با این کشورها متحد شدند. برخی از کشورها نیز پس از اشغال نظامی توسط حاکمان دست‌نشانده به اتحاد می‌پیوستند.در نوامبر ۱۹۳۶ نخستین بار اصطلاح نیروهای محور توسط بنیتو موسولینی بکار گرفته شد. کاربرد این اصطلاح به دلیل انعقاد پیمان اتحاد در ۲۵ اکتبر ۱۹۳۶ میان آلمان نازی و ایتالیابود. موسولینی همچنین این اتحاد را به نام اتحاد پولادین نیز یاد می‌کرد. پس از ایتالیا ژاپن نیز به این پیمان پیوست و نیروهای محور آرایش جدیدی به خود گرفتند. ایتالیایی ها از آن پس نام این پیمان را روبرتو نهادند که ابتدای نام سه پایتخت به نام‌های رم، برلین و توکیو بود.

تعداد بازدید از این مطلب: 1133
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

 جمهوری آرارات یا جمهوری کُردی آرارات یک دولت کردی خودخوانده بود که در خاور ترکیه امروزی در استان آغری جای گرفته بود. جمهوری آرارات از سوی روشنفکران کرد و خاندان بدرخانیان برپا گشته بود که با خشونت از سوی حکومت ترکیه سرکوب گردید.برپایی جمهوری آرارات واکنشی به کشتار و نابودی روستاهای کردنشین بود. در سال‌های ۱۹۲۵ و ۱۹۲۸، میلیون‌ها کرد به‌زور از محل سکونتشان رانده شدند و هزاران روستا نابود شد. تا مدت‌ها استفاده از نام‌های کردی ممنوع بود. در گردهمایی تاریخی نخبگان ملی‌گرای کرد در ۲۷ اکتبر ۱۹۲۷، آنها اعلام استقلال کردند و در پی آن عملیات مسلحانه در کوه‌های آرارات آغاز شد. این جنبش با وجود پیشروی‌های اولیه دو سال بیشتر پایداری نداشت و در سال ۱۹۳۰، نیروی هوایی ترکیه، عملیات گسترده‌ای علیه آنها آغازید و این جنبش را با خشونت بسیار سرکوب کرد.

خشن‌ترین سرکوب‌های دولتی ترکیه علیه کردها در سال‌های ۱۹۳۰، ۱۹۳۸ و ۱۹۵۲ رخ داد.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 766
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

اخراج موریسکوها، فرمان بیرون راندن موریسکوها از خاک اسپانیا بود که در تاریخ ۹ آوریل ۱۶۰۹ میلادی به دستور فیلیپ سوم اجراء شد. آنان از زمانسقوط آندلس در سال ۱۴۹۲ میلادی به دست فردیناند دوم تا اخراج کامل در تاریخ ۹ آوریل ۱۶۰۹ به دستور فیلیپ سوم، مشکلات و محدودیت‌های بسیاری را از سوی فرمانروایان کاتولیک متحمل شدند.

 پس از سقوط آخرین قلمرو مسلمانان در اسپانیا یعنی امارت غرناطه، یکدست‌سازی چهره مذهبی اسپانیا، به آرمان حاکمان مسیحی آنجا تبدیل شد. اگرچه مسیحیان، پس از سقوط آندلس، به مردم مسلمان ساکن در اسپانیا قول دادند که بدانها اجازهٔ برگزاریِ مناسکِ دینیشان را خواهند داد، ولی دیری نپایید که فشارهای مسیحیانِ متعصب برای گرواندن مسلمانان به مسیحیت، آغاز شد. در اثر این فشارها، بسیاری از مسلمانان اسپانیا، به آئین مسیحیت گرویدند. ولی اکثراً بر عربی سخن گفتن و انجام رسومِ عربی خود پافشاری می‌کردند.

بسیاری از آنها در خفا، همچنان به انجام مناسک اسلامی مبادرت می‌ورزیدند. علاقهٔ موریسک‌ها به دشمنانِ مسلمانِ اسپانیا، باعث ایجاد تصویری تهدیدآمیز از آنان در ذهن شاهان اسپانیا شد.

بر این اساس، ترکیبی از تبعیض علیه مسلمانان، ظن کمک موریسک‌ها به دشمنان اسپانیا مخصوصاً امپراتوری عثمانی و دیگر فشارهای مذهبی– فرهنگی، از قبیل ممنوعیتِ زبانِ عربی، مراسماتِ مذهبیِ اسلامی و پوشیدنِ اجباریِ لباس‌هایِ اروپایی، باعث بروز شورش‌هایی به دست مسلمانان شد. فیلیپ دوم این شورش‌ها را با تمام توان سرکوب کرد و موریسک‌ها را در سرتاسر اسپانیا پراکند. اما چندی بعد افزایش فشارها برای اخراج، بدبینی، طمعِ تَمَلُکِ اموال موریسک‌ها، جبران شکست سنگین اسپانیا از شورشیان پروتستان هلندی و بازسازی چهرهٔ حاکمیتی کاتولیک و مقدر نزد مردم داخلی، باعث صدور فرمان اخراج موریسک‌ها به شمال آفریقا در آوریل ۱۶۰۹ شد. بدیهی‌ست بسیاری از موریسک‌ها در میانهٔ راه تبعید به شمال آفریقا، به دلیل گرسنگی و درگیری‌ها جان خود را از دست دادند.

تعداد بازدید از این مطلب: 887
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات


 

بدیهی است این واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت که در طول عمر امپراطوری اشکانی که از دویست و پنجاه سال پیش از میلاد مسیح (سال تاسیس دولت پارتیان در شمال خاوری ایران)  تا سال ۲۲۴ پس از میلاد مسیح (سال شکل گیری دولت ساسانی به وسیله اردشیر بابکان در مرکز و جنوب غرب ایران)، یعنی اندکی کمتر از پنج سده و دقیقاً چهار صد و هفتاد و چهار تا چهار صد و هفتاد و شش سال، اشکانیان عمدتاً با قدرت و سیاست، درایت و صلابت ایران زمین را با وسعت کم نظیرش حفظ کرده و بر آن فرمانروایی کردند و با جسارت و سیاستی مطمئن و موفق بیگانگان یعنی سلوکیان یونانی  را از این سرزمین بیرون راندند. بینانگذاران سلسله اشکانی و فرمانروایان آن سلسله هم خود دارای روحیه ناسیونالیستی بودند و به ایرانی بودن خویش و ملّیت ایرانی- آریایی افتخار می کردند و هم از روحیه ایران پرستی و ملّی ایرانیان جهت بیرون راندن بیگانگان و ایران و فرمانروایی بر آن را برای ایرانیان حفظ کردن، بهره گرفتند.

بقیه در ادامه مطلب

نگارنده :علیرضا کیانی

تعداد بازدید از این مطلب: 644
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

با اكتشاف نفت، عمليات كشف، استخراج، توزيع و فروش اين ماده مهم، در دست كمپاني‏هاي بزرگ غربي قرار گرفت و آنان بهاي نفت را به ميل خود تعيين كرده، منافع و مصالح توليدكنندگان را ناديده مي‏گرفتند.

تا اين كه در اواسط تابستان 1339 ش، خريداران نفت، قيمت اين ماده را كاهش دادند. يك ماه پس از اين كاهش يك جانبه، نمايندگان پنج كشور صادركننده نفت شامل: ايران، عراق، عربستان، كويت و ونزوئلا در بغداد گرد هم آمدند و براي حفظ منافع خود در برابر اقدامات خودسرانه شركت‏هاي نفتي، سازماني به نام "سازمان كشورهاي صادركننده نفت" موسوم به اوپك، به وجود آوردند.

هماهنگي و يكنواخت ساختن سياست كشورهاي عضو و تعيين بهترين روش به منظور حفظ منافع كشورهاي مزبور، تثبيت قيمت نفت خام در بازارهاي جهاني با ايجاد راه‏ها و وسايل لازم و جلوگيري از تغييرات غيرمعقول و زيان‏آور قيمت‏ها و اداره سازمان بر اساس تساوي كشورهاي عضو و... از جمله اهداف تأسيس اوپك عنوان گرديد. اين سازمان در ابتدا در برابر شركت‏هاي جهاني نفتي كاري از پيش نمي‏بُرد ولي با پيوستن تدريجي كشورهاي صادركننده ديگر نفت از قبيل الجزاير، ليبي، نيجريه، قطر، امارات متحده عربي، اندونزي، اكوادور و گابن به اوپك، اين سازمان به تدريج قدرت بيشتري يافت و ابتكار عمل را در دهه 1350 ش از دست كمپاني‏هاي غربي گرفت.

تعداد بازدید از این مطلب: 511
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

کشتار ووندد نی (The massacre of Wounded Knee) که بصورت رسمی نبرد وندد نی نامیده می‌شود در ۲۹ دسامبر ۱۸۹۰ (۸ دی ۱۲۶۹) در داکوتای جنوبی اتفاق افتاده‌است.

در روز قبل از حادثه گردان هفتم سواره‌نظام ایالات متحده دسته مینچونجو Miniconjou از «سرخ‌پوستان لاکوتا» را اسکورت می‌کرد که در ۸ مایلی غرب نهر ووندد نی در داکوتای جنوبی اردو زدند. در روز حادثه با خیال اینکه سرخ‌پوستان در حال آماده شدن برای نبرد با ارتشیان هستند و با شلیک اشتباهی توسط بازرسان ارتش هنگام خلع سلاح سرخ‌پوستان در کمپ٬ ارتشیان شروع به تیراندازی به سرخ‌پوستان کردند که در نتیجه آن ۱۵۰ تا ۳۰۰ تن از سرخ‌پوستان شامل بر: ۹۰ مرد و ۲۰۰ تن زن و کودک کشته شدند.

تعداد ۵۰ تن از سرخپوستان نیز زخمی شدند که ۷ نفر از آن‌ها بر اثر جراحات جان خود را از دست دادند. ۲۵ تن از نظامیان ارتش آمریکا نیز کشته شدند که تصور بر این است که با شلیک اشتباهی توسط همقطاران خود کشته شده‌باشند.

 حداقل بیست نفر از سربازان ایالات متحده که در این کشتار شرکت داشتند از سوی دولت ایالات متحده مدال افتخار دریافت نمودند که این عمل بعدها با اعتراض مجلس سوها مواجه شد.

این کشتار آخرین ستیز مسلحانه بزرگ میان قبیله سو لاکوتا و ایالات متحده آمریکا بود.

فیلمی بر اساس کشتار وندد نی با عنوان قلب مرا در ونددنی دفن کن در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) ساخته گردید.

تعداد بازدید از این مطلب: 720
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

جنگ‌های گالی یا گلی یا گالیک نام یک رشته جنگ میان رومیان و گل‌ها در میانهٔ سدهٔ یکم پیش از زایش مسیح است که با جنگ آلزیا در ۵۲ (پیش از میلاد) به اوج خود رسید. سرانجام این جنگ‌ها پیوسته شدنسرزمین گل به خاک امپراتوری روم و گسترش این امپراتوری بود.

جنگ‌های گالی سه مرحله داشت:

  • نخست جنگ‌هایی که رومیان به درگیری‌های درونی گل‌ها خود را وارد می‌ساختند (۵۸-۵۷ (پیش از میلاد))؛
  • دوم لشکرکشی‌های تنبیهی رومیان بر ضد نیروهای ضد رومی در خاک گل‌ها (۵۶-۵۵ (پیش از میلاد))،
  • سوم جنگ‌های تثبیت قدرت و خواباندن شورش‌های پی در پی گل‌ها (۵۴-۵۱ (پیش از میلاد)).

    در ۵۸ (پیش از میلاد) هلوتی‌ها از سوئیس کنونی به خاک روم کوچیدند و مرزهای روم را با تهدید رو در رو ساختند. ژولیوس سزار بر آنان تاخت و آنان را به سرزمینشان پس فرستاد. در پایان همان سال گل‌های ادو ازرومیان در جنگ با دیگر قبیله گل سکوان‌ها خواهان یاری شدند. سزار به یاری آنان برخاست و سکوان‌ها را تا رود راین به پس راند.

    در ۵۷ (پیش از میلاد) دسته‌ای دیگر از گل‌ها به بلژیک کنونی کوچیدند و با قبیله‌ای به نام بلژها که هم‌پیمان با روم بود به ستیز برخاستند. اگرچه سزار در این جنگ مداخله نمود ولی با ویرانی شهرهای بلژها اینان از پیگیری جنگ دست کشیدند.

    در ۵۶ (پیش از میلاد) سزار قبیله‌های باشنده در کنار اقیانوس اطلس کانون توجه خود قرار داد، به ویژه که قبیله گلونت دست به یک اتحادیه از قبیله‌های ضد رومی زده بودند. آنها نتها مردمانی دریانورد بودند که در خلیج موربیان دست به کشتیرانی می‌زدند. سزار بر آنان پیروز شد و قبیله‌هایشان را نابود کرد.

    سزار در ۵۵ (پیش از میلاد) برای جنگ با ژرمنها به سوی رود راین تاخت. ولی سوئب‌ها که سزار برای جنگ با آنها پیش‌تاخته بود با او رودررو نشدند. آنگاه سزار از کانال مانش گذشت تا با بریتون‌ها نبرد کند. این لحظه به پایان رسیدن تاریخ آغازین انگلستان است چه که بریتونها دچار بدبیاری شدند و کشتیهایشان در توفان گذشت و در میدان جنگ نیز با گردونه‎های جنگی که تا پیش از این ندیده بودند روبه‌رو گشتند. سزار از ایشان گروگان‌هایی را گرفت و از پیگیری جنگی که پیروزیش در آن بر او صددرصد آشکار نبود گذشت. ولی سال پس از آن با لشکری نیرومندتر از کاتوولاون‌های سلتی بازگشت. او در جنگ پیروز شد و انگلستان را به امپراتوری روم پیوست. این پیروزی تبلیغاتی بزرگی نیز برای خود سزار در رم بود.

  •  

    زیر فرمان رومیان بودن ناخوشنودی گل‌ها را بر می‌انگیخت از اینرو میان سال‌های ۵۴ و ۵۵ (پیش از میلاد) دسته‌ای از گل‌های شمال شرقی زیر فرمان سرکرده‌شانآمبیوریکس بر رومیان شوریدند. پانزده یگان از سربازان رومی در بیرون شهر کنونی تونره در بلژیک مستقر شدند و شورشیان را نابود ساختند.

    این پیش‌زمینه‌ای برای خیزش ورسینگتوریکس رهبر قبیله آرورن‌ها بود. او گل‌ها را بر ضد رومیان همبسته ساخت. با اینکه در آغاز کار به خوبی پیش رفت ولی سرانجام از سزار در جنگ آلزیا شکست خورد (۵۱ (پیش از میلاد)). از آن پس روم در سرزمین گل دیگر با گرفتاری چندانی روبرو نبود.

تعداد بازدید از این مطلب: 778
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

یک باستان‌شناس بریتانیایی می‌گوید ملکه نفرتیتی همسر آخناتون، فرعون مصر ممکن است در دو اتاقی که به تازگی در مقبره توت‌عنخ‌آمون، آخرین فرعون مصر کشف شده، دفن شده باشد.

 فرضیه آقای ریوز پس از آن شکل گرفت که یک شرکت اسپانیایی ماموریت یافت تا اسکن دقیق مقبره توت‌عنخ‌آمون را تهیه کند.

از این تصاویر برای تهیه نمونه کپی مقبره ۳۳۰۰ ساله توت‌عنخ‌آمون در نزدیکی دره شاهان در اقصر استفاده شد.

دکتر نیکولاس ریوز که این تصاویر را بررسی کرده، فوریه امسال متوجه نقطه‌ای شد که به باور او ممکن است پیشتر جای دو در بوده باشد.این باستان‌شناس دانشگاه آریزونا می‌گوید به باور او، ممکن است ملکه نفرتیتی در آن محل دفن شده باشد.

مقبره توت‌عنخ‌آمون دست‌نخورده‌ترین مقبره‌ای بوده که تا کنون در مصر کشف شده است. نزدیک به دو هزار شیء در این مقبره پیدا شد.اما طرح بنای این مقبره برای بسیاری سئوال‌ برانگیز بوده است. بسیاری این سئوال را مطرح کرده‌اند که چرا مقبره این فرعون مصر، کوچک‌تر از سایر پادشاهان مصر است.

دکتر ریوز بر این باور است که طراحی این مقبره نشاندهنده آن است که این بنا برای دفن یک ملکه ساخته شده بود، نه یک پادشاه.فرضیه او باید مورد بررسی همکاران او قرار بگیرد و مصرشناسان برجسته دنیا موضعی احتیاط‌ آمیز در قبال این فرضیه داشته‌اند.

نیکولاس ریوز، باستان‌شناس بریتانیایی می‌گوید تصاویری که با امواج راداری گرفته شده‌اند، دو اتاق اضافی در دیوارهای مقبره را نشان می‌دهند.

دولت مصر به آقای ریوز این اجازه را داد تا از راداری که آسیبی به این محوطه وارد نمی‌کند، فرضیه خود در مورد وجود بقایای جسد ملکه نفرتیتی در یکی از این اتاق‌ها را امتحان کند. ملکه نفرتیتی، ملکه مصر در قرن ۱۴ پیش از میلاد مسیح بود.

آقای ریوز بر این باور است که بقایای جسد توت‌عنخ‌آمون که سه هزار سال قبل در ۱۹ سالگی درگذشت، ممکن است با شتاب و عجله در محوطه تالار بیرونی مکانی که در اصل مقبره نفرتیتی بوده، دفن شده باشد.

بقایای جسد توت‌عنخ‌آمون که ممکن است پسر نفرتیتی بوده باشد در سال ۱۹۲۲ کشف شد.

BBC NEWS

تعداد بازدید از این مطلب: 999
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

«از هم‌پشتی دشمنان اندیش، نه از بسیاری ایشان.»

«خاموشی، هم پرده عورت جهل است و هم شکوه عظمت دانایی.»

«روباه به درِ خانه ِ خویش چندان قوت دارد که شیر به در خانه کسان ندارد.»

مرزبان‌نامه

«اگر خواهی از پشیمانی دراز ایمن گردی به هوای دل کار مکن.»

«به خویشاوندان کم از خویش محتاج بودن مصیبتی عظیم دان که در آب مردن به که از غوک زنهار خواستن.»

«اما هرکه را آزمایی به کردار آزمای نه به گفتار که گنجشکی به نقد به که طاووسی به نسیه.»

قابوس‌نامه

تعداد بازدید از این مطلب: 404
موضوعات مرتبط: گفتار برگزیده , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

شاهزاده مصطفی  پسر سلیمان یکم و ماه‌دوران سلطان بود. مصطفی باذکاوت‌ترین فرزند سلطان سلیمان به‌حساب می‌آمد و تحت حمایت وزیر اعظم، ابراهیم پاشا، قرار داشت. بوسبک، سفیر امپراتوری مقدس روم در قسطنطنیه، دربارهٔ او ذکر می‌کند «در میان فرزندان سلیمان، پسرش مصطفی به‌طرز شگفت‌انگیزی فرهیخته و باملاحظه است و از آنجایی که ۲۴ یا ۲۵ سال سن دارد آمادهٔ سلطنت می‌باشد. خدا نیاورد آن روزی را که چنین بربری با چنین قدرتی به نزدیکی ما برسد»، و به ذکر «استعدادهای خدادادی و چشمگیر» مصطفی ادامه می‌دهد.

خرم سلطان، سوگلی دربار سلیمان یکم، سعی داشت فرزندش شاهزاده سلیم را بعد از پدر به سلطنت برساند. او به‌همین‌منظور با کمک رستم پاشا، وزیر اعظم دربار عثمانی، موجبات قتل شاهزاده مصطفی و پسرش را فراهم کرد. مصطفی به همدستی با ایرانیان علیه دولت عثمانی متهم شد، ولی در واقع از این جهت مورد دشمنی واقع شد که هواخواهان بسیاری در میان سربازان داشت.

مصطفی بعد از مرگ برادرش شاهزاده محمود (۱۵۱۲-۱۵۲۱ میلادی)، بزرگ‌ترین فرزند سلطان سلیمان به‌شمار می‌رفت. نخستین پسر سلیمان از خرم سلطانشاهزاده محمد (۱۵۲۱-۱۵۴۳ میلادی) بود که او نیز به‌علت یک بیماری درگذشته‌بود. مصطفی در سی‌وهشت‌سالگی مقام فرماندهی ناحیهٔ آماسیه را برعهده داشت و مورد علاقهٔ خاص سپاهیان و مردم و مورد حسادت شاهزادگان دیگر بود، اما بر اثر نفوذ و بدگويی خرم سلطان از چشم پدر افتاده‌بود. صدراعظم رستم پاشا به سلطان سلیمان طوری وانمود کرد که مصطفی قصد غصب قدرت او را دارد و توانست فرمان قتل او را از سلیمان بگیرد.ترس خرم سلطان از به تخت نشستن شاهزاده مصطفی پس از سلیمان باعث شد وی اقدام به از چشم انداختن مصطفی از پدرش کند که با کمک دخترشمهرماه سلطان و رستم پاشا این توطئه صورت گرفت. رستم پاشا به دستور خرم سلطان، با در دست داشتن مُهر و موم شاهزاده مصطفی نامه‌ای به شاه طهماسب، پادشاه ایران، نوشت. این امر موجب شد سلطان سلیمان گمان کند مصطفی برای تصاحب تاج و تخت شورش کرده‌است.

در سال ۱۵۵۳ که جنگ علیه ایران آغاز شده‌بود و رستم پاشا فرماندهی کل سپاه را در این لشکرکشی بر عهده داشت، دسیسه‌چینی بر ضد مصطفی آغاز شد. رستم یکی از معتمدترین یاران سلطان را نزدش فرستاد تا به او گزارش دهد که چون سلیمان شخصاً در مقام فرماندهی سپاه قرار نگرفته‌است، سربازان ارتش به این فکر افتاده‌اند که زمان نشستن شاهزاده‌ای جوان بر تخت سلطنت فرارسیده‌است و همزمان شایعاتی را پراکند که مصطفی واکنش مثبتی نسبت به این ایده نشان داده‌است. سلیمان که این ماجرا را باور کرده و به‌شدت برآشفته شده‌بود، در راه بازگشت از ایران در درهٔ ارغلی مصطفی را به چادرش احضار کرد و تصریح نمود که «او خواهد توانست خود را از اتهامات وارده مبرا سازد و دراین‌صورت دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد».

مصطفی با یک دوراهی روبه‌رو شده‌بود و می‌بایست بینِ رفتن یا نرفتن یکی را انتخاب می‌کرد: یا در پیشگاه پدرش حاضر می‌شد و خطرش را نیز به جان می‌خرید و یا به احضاریهٔ سلطان بی‌اعتنایی می‌کرد که دراین‌صورت به خیانت متهم می‌شد. مصطفی با اطمینان از آن‌که در پناه ارتش به او آسیبی نخواهد رسید، تصمیم گرفت در پیشگاه پدر حاضر شود. در آن روز مصطفی لباسی سفید بر تن داشته که نشانهٔ بی‌گناهی او و تهمتی است که به او زده شده. بوسبک که ادعا می‌کند شرح حادثه را از یک شاهد عینی شنیده‌است، آخرین لحظات زندگی مصطفی را توصیف می‌کند. به‌محض آنکه مصطفی قدم در چادر سلطان گذاشت، خواجگان سلیمان به او حمله‌ور شدند. شاهزادهٔ جوان سرسختانه از خود دفاع می‌کرد. سلیمان که از پشت پردهٔ کتانی چادر شاهد ماجرا بود «خشم و نگاه‌های تهدیدآمیز خود را نثار خواجگان لال خویش می‌کرد و به آنان عتاب می‌زد که چرا در کشتن مصطفی به خود تردید راه داده‌اند. خواجگان سلیمان که ترس را احساس کرده‌بودند، تلاششان را دوچندان کردند و مصطفی را به‌شدت به زمین کوبیدند، زه کمان را به دور گردنش انداختند و او را خفه کردند». گفته شده که پس از مرگ، از جیب مصطفی نامه‌ای پیدا می‌شود که سلیمان از کشتن پسرش پشیمان می‌شود.

چند روز بعد از کشته شدن مصطفی، پسر دیگر سلطان سلیمان به نام شاهزاده جهانگیر (۱۵۳۱-۱۵۵۳ میلادی)، به‌علت علاقهٔ شدید به مصطفی منجر به مریض شدنش می‌شود و در شهر حلب فوت می‌كند.

پسر مصطفی به نام محمد نیز برای آنکه بعدها به خونخواهی پدر برنخیزد، مسموم شد و به قتل رسید. بعد از مرگ جهانگیر، تنها دو پسر از سلیمان به نام‌های شاهزاده بایزید و شاهزاده سلیم باقی ماندند.ناخشنودی از سلطنت سلیمان قانونی، با کشته شدن شاهزاده مصطفی گسترش بیشتری یافت. پس از کشته شدن مصطفی، برادرش بایزید از سرکوب کسانی که به نام مصطفی دست به شورش زده‌بودند کوتاهی کرد و به‌همین‌علت چنین شایع شد که این شورش را خود بایزید ترتیب داده‌است و از اعتماد سلیمان نسبت به او کاسته شد.

در سال ۱۵۵۴، بالا گرفتن نارضایتی‌ها و شورشی که در سرزمین عثمانی در نتیجهٔ قتل شاهزاده مصطفی روی داده‌بود، از دیگر عواملی به‌حساب می‌آمد که سلیمان را به انعقاد پیمان صلح آماسیه ترغیب کرد.

عاقبت نبرد با ایرانیان

از مهم‌ترین کارهای سلیمان، محاصرهٔ وین با ۱۲۰۰۰۰ سرباز جنگی، در سال ۱۵۲۹ در سومین لشکرکشی او به‌سوی مجارستان بود. سلیمان همچنین با موفقیت، با شاه تهماسب صفوی، پادشاه ایران، جنگید. ارتش سلیمان زیر فرمان وزیر بزرگش، ابراهیم پاشا، توانست در ۱۳ ژوئن ۱۵۳۴ تبریز پایتخت پیشین ایران را فتح کند و در ۴ دسامبر همین سال به بغداد دست یابد. در دوره شاه تهماسب، پایتخت ایران به دلیل خطری که از ناحیه عثمانی احساس می‌شد، به شهر قزوین منتقل شده بود. سلطان سلیمان سه بار به ایران لشکرکشی کرد. وی یک بار تا سلطانیهٔ زنجان هم پیش آمد، ولی به‌دلیل برف و کولاک سنگین مجبور به عقب‌نشینی شد. اما با ظهور شاه عباس کبیر عثمانیان مجبور به شکست‌های سنگینی شدند.

تعداد بازدید از این مطلب: 21685
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

پخش مستقیم و لحظه به لحظه تلویزیونی رابطه عکاس خبری و بیننده را تغییر داده است. با این حال تصاویر قدرتمند و با کیفیت می‌توانند "روح زمان" را در خود حفظ کنند. عکس فرار سرباز آلمان شرقی به آلمان غربی به هنگام کشیده شدن دیوار برلین از آن عکس‌هایی است که چندین دهه جنگ سرد را در یک لحظه به نمایش می‌گذارد.

تعداد بازدید از این مطلب: 2308
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

ویلی برانت خود از مبارزان ضد حکومت هیتلر بود و هیچ نقشی در جنایت‌های رژیم او نداشت، اما به عنوان صدراعظم آلمان در برابر مقبره سرباز گمنام در ورشو که در جنگ جهانی دوم کشته شده بود، به نمایندگی از طرف یک ملت زانو زد و پوزش خواست، در حالی که حتی میزبان هم انتظار چنین عملی از او نداشت.

تعداد بازدید از این مطلب: 728
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

قالی اردبیل یک جفت قالی ایرانی معروف است که در آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی یافت شده است.

این قالی از نظر طرح و بافت یکی از نفیس‌ترین و مشهورترین قالی‌های جهان است که در فهرست ۵۰ اثر شاهکار هنری برگزیده جهان قرار گرفته است.کارشناسان آثار هنری، این فرش را با نقش و نگاره‌های زیبای آن، یک اثر هنری انتزاعی منحصربه‌فرد می دانند که از نظر سطح هنری با نقاشی های انتزاعی قرن حاضر برابری می کند. هسته مرکزی گروه قالی‌های ترنجدان است

قالی اردبیل یک سند تاریخی نیز محسوب می‌شود زیرا دارای تاریخ و امضا است و در سال ۹۱۸ خورشیدی (۹۴۶ ه.ق / ۱۵۳۹ میلادی) در سیزدهمین سال پادشاهی شاه تهماسب بافته شده‌است. تار و پود آن ابریشمی است و گره‌های فارسی دارد. در هر اینچ مربع آن حدود ۱۷×۱۹ گره وجود دارد. برخلاف دیگر قالی‌های مشهور آن زمان، این قالی طرحی آرام دارد و نگاره‌های جانوران و انسان بر آن نقش نشده‌است زیرا برای استفاده در مکانی مقدس بافته شده بود

این قالی در حال حاضر در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت انگلستان نگهداری می‌شود.

پشم عنصر اصلی تشکیل دهندهٔ این قالی است. مانند اغلب منسوجات این اثر نیز از تار و پود تشکیل شده، پودها در تمام طول کار به دور تارها تابیده شده‌اند. سطح قالی اردبیل از یک طرح یکپارچه نسبتاً ساده با اجزا قرینه و یک شمسه در وسط آن که دو چراغدان در طول آن قرار دارد، پوشیده شده‌است.

وقتی دو انگلیسی در سال ۱۸۴۳ از زیارتگاه شیخ صفی الدین اردبیلی دیدار کردند دو قالی در آن محل قرار داشت. سه سال و اندی بعد از آن در اثر زلزله این مکان آسیب دید و احتمالاً برای تهیه وجه لازم برای تعمیر بنا، فرشها فروخته شدند.

قالی‌های آسیب دیده در ایران توسط کمپانی «زیگلر» که در کار خرید فروش فرش بود، خریداری شد. تکه‌های آن که هنوز قابل استفاده بود به هم متصل و نتیجه آن شد که یک قالی کامل و سالم به دست آمد. فرشی که بدون حاشیه با ابعاد کوچکتر بود.

در سال ۱۸۹۲ قالی بزرگتر توسط کمپانی «رابینسون» در معرض فروش گذاشته شد. «ویلیام موریس» که از جانب موزه در مورد آثار هنری تحقیق می‌کرد طی گزارشی این فرش را فوق العاده و منحصر به فرد و بسیار زیبا توصیف و اصرار به خرید آن کرد. در ماه مارس ۱۸۹۳ با پرداخت ۲۰۰۰ پوند٬ «موزهٔ ویکتوریا و آلبرت» صاحب این قالی شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 458
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

ارنست هرتسفلد باستان‌شناس و ایران‌شناس آلمانی نخستین کسی است که مجموعه تاریخی پاسارگاد و تخت‌جمشید در ایران را مورد کاوش قرار داد. او در سال ۱۹۴۸ در سوئیس درگذشت.پرفسور ارنست هرتسفلد در سال۱۳۱۰ (۱۹۳۱) از سوی موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو به عنوان مدیر هیئت عزامی به تخت‌جمشید به منظور حفاری و مرمت منصوب شد.

البته هرتسفلد، پیش از آن نیز ایران سفر کرده بود. او نخستین‌بار در سال ۱۲۸۴ ‍ از تخت‌جمشید دیدار کرد و پس از بازگشت به برلین کتابی در مورد تحقیقات خود منتشر کرد.او یک‌بار دیگر در بهمن ۱۳۰۱ (۱۹۲۳) به تخت‌جمشید بازگشت و این‌بار دو سال در ایران ماند. در این مدت او پلانی از کل محوطه تخت جمشید و حدود ۵۰۰ قطعه نگاتیو عکس تهیه کرد.

هرتسفلد در جریان کاوش‌های خود ۳۰ هزار لوحه خشتی کشف کرد که پس از سوخته شدن تخت جمشید به دست اسکندر کبیر، از حالت خشت خام به صورت خشت پخته درآمدند و تا روزگار ما دوام آوردند.

به عقیده هرتسفلد این الواح خشتی "حافظه تاریخی ایرانیان" است.هرتسفلد در سال ۱۹۰۷ دکترای خود را با تزی در مورد پاسارگاد به پایان رسانده بود. او در سال ۱۹۲۰ نیز کرسی استادی جغرافیای تاریخی مشرق زمین را در دانشگاه برلین به دست آورد.ارنست هرتسفلد در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۸ در سوئیس درگذشت.

تعداد بازدید از این مطلب: 467
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

اين محوطه باستاني در 15 كيلومتري جنوب شرقي شهر شوش قرار دارد و در اصل از 14 تپه تشكيل شده است كه به دوره ايلامي ميانه يعني 15 قرن پيش از ميلاد تعلق دارند.

در اين منطقه حين عمليات ساختماني قسمتي از يك ديوار خشتي و طاق آجري نمايان شد و از آن زمان حفاري علمي در منطقه شروع شد و آثار زيادي از دوره ايلامي از دل خاك بيرون آمد. يكي از آرامگاههايي كه حفاري شد به گفته دكتر نگهبان آرامگاه تپتي آهار و ملكه او است و اين موضوع در سنگ نبشته اي كه در محوطه آرامگاه بود نوشته شده است.

در اين آرامگاه حدود بيست و يك اسكلت وجود داشت كه پس از هر تدفين در آرامگاه با آجر بسته ميشد و در تدفين بعدي آنرا باز ميكردند.به طور كلي در اين منطقه گورهاي جمعي،مقبره شاهي،تدفين در تابوت ،تدفين هاي ساده در كف خانه وتدفين در گور خمره ديده شده است.

در ضمن چند سنگ نوشته بسيار بزرگ و متجاوز از هزاران گل نوشته كه در هفت تپه كشف شده است نشان از رواج كتابت در اين دوره تاريخي ميدهد.

البته اكثر آنها به زبان اكدي بوده اند. مهره هاي فراواني نيز در منطقه كشف شده است.ظروف سفالي ،پيكرهاي سفالي،اشياي فلزي،سرديسهاي گلي،تابوت ،اندودهاي گلي منقوش،اشياي سنگي و اشياي متنوع تزييني از موارد ديگري هستند كه در هفت تپه بسيار كشف شده اند.

 

چغازنبيل در 1250 سال قبل از ميلاد از اهميت هفت تپه كاسته شد. بقاياي زيگوراتي در هفت تپه به صورت مخروبه قرار دارد كه احتمالا در حدود 30 متر ارتفاع داشته است. اين زيگورات در كنار موزه قرار دارد كه در زمان جنگ تحميلي بسيار ضربه خورد. در محل ديگري بقاياي يك كاخ ديده ميشود و از آنجا تعداد زيادي گل نوشته بابلي كشف شد. . طاقي كه در مقبره مشهور هفت تپه وجود دارد قديمي ترين نوع طاق در دوره ايلامي است و از نمونه مشابهش در چغازنبيل،200 سال قديمي تر است.

اطلس تاریخ ایران

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 641
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

فتح تبریز رزمی بود که شاه عباس بزرگ به قصد پس گیری شهر تبریز و پس از آن سر حدات شمال غربی (قراباغ، آذربایجان و ارمنستان) ایران و در سال۱۶۰۳ میلادی(۹۸۲ خورشیدی) با حاکم عثمانی تبریز انجام داد. این لشکرکشی منجر به پس گیری تبریز گردید.

سال‌های ۱۶۰۳ تا ۱۶۰۷ دوران پیروزی و تسلط ارتش شاه عباس (بر حکمرانی عثمانی) بود. بخش‌هایی از لرستان، کردستانشاه عباس بزرگ نخستین گام را برای مبارزه با عثمانی در سال ۱۶۰۳ میلادی برداشت. او می‌دانست که پیروزی بر عثمانی‌ها در شهرهای کوهستانی شمال غربی به جز با غافلگیری دشمن امکان پذیر نیست لذا در حالی که وانمود می‌کرد از اصفهان به شیراز می‌رود خود را ۱۱ روزه با لشکری کوچک اما مجهز به حوالی تبریز رساند. عثمانی‌ها در آخرین لحظات متوجه نزدیک شدن قوای ایرانی شدند و به سرعت آماده دفاع از تبریز گشتند، مردم تبریز از حمله شاه استقبال کردند. تبریز پس از ۲۰ روز جنگ به دست ایران افتاد.، گرجستان و شرق ارمنستان از دولت عثمانی پس گرفته شد.در این نبردصدها توپ، ۵۰۰۰ تفنگچی، ۱۰۰ هزار من باروت از غنائمی بود که به دست شاه عباس افتاد.

تعداد بازدید از این مطلب: 355
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

با توجه به موقعیت و منابع استراتژیک هگمتانه، این محوطه احتمالاً پیش از هزارهٔ یکم پیش از میلاد اشغال شده بود، هرچند که شواهد تاریخی و باستان‌شناختی در این مورد وجود ندارد. بنا به گفتهٔ هرودوت، هگمتانه در اواخر سدهٔ هشتم پیش از میلاد به عنوان پایتخت مادها توسط دیاکو برگزیده شد. هرودوت مجتمع شاهانه شامل قصر، خزانه‌داری و اقامت‌گاه نظامی که بر روی تپه‌ای ساخته شده بودند را توصیف می‌کند و می‌گوید که این مجتمع توسط هفت دیوار متحدالمرکز که هر دیوار داخلی از دیوار بیرونی بلندتر بود و بر آن اِشراف داشت، ساخته شد. علی رغم دو سده درگیری در مناطق مادی مرکز زاگرس، آشوریان هیچ‌گونه گزارش روشنی از هگمتانه ارائه نداده‌اند و ممکن است که آن‌ها هرگز در شرق الوند پیش‌روی نکرده باشند. سنت‌های قدیمی دیگری، منشأ شهر هگمتانه را به سمیرامیس افسانه‌ای یا به جمشید نسبت می‌دهند.

شهر هگمتانه را اقوام آریایی ماد (سده ۱۷ پیش از میلاد) بنا نهادند و آن را پایتخت نخستین شاهنشاهی ایرانی قرار دادند.

دوران مادها

شهر هگمتانه را اقوام آریایی ماد بنا نهادند و آن را پایتخت نخستین شاهنشاهی ایرانی قرار دادند. هرودوت بنای آنرا به دیاکو نخستین شاه ماد نسبت داده و گفته‌است که هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیاره‌ها بوده‌است. ولی گروهی از دانشمندان بنای آن را به فرورتیش، سومین شاه ماد نسبت داده‌اند.

برخی معتقدند که «کَر کَشی» که در لوح‌های آشوریان به آن اشاره شده، در محل همدان بوده‌است. آشوریان باستان به شهرهای قوم کاسی، عنوان «کار کاشی» داده بودند، که “ کار“ به معنی قرارگاه یا منزلگاه و “ کاشی “اسم قوم“ کاسی“ است. و از این رو گویند که اسم قبلی هگمتانه، «اکسایا» یعنی شهر کاسی‌ها بوده‌است.

مادها، گروهی از اقوام آریایی بودند، که در شمال، مرکز و غرب ایران ساکن شدند. عواملی مانند: رشد اجتماعی و فرهنگی، تماس با گروه‌های بومی ساکن فلات ایران، وجود همسایگانی قدرتمند و احساس نیازهای جدید سیاسی و اجتماعی، آنها را وادار به اتحاد و ایجاد حکومتی مقتدر نمود، به طوری که قوی‌ترین قوم آن روزگار یعنی آشوری‌ها را، برای همیشه از صفحهٔ روزگار محو کردند.

گزارش‌های مورخین یونانی از ساختار قلعه

 روایات مورخین یونانی نیز حاکی است که این شهر در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نیمهٔ اول قرن ششم قبل از میلاد)، مدتها مرکز امپراتوری مادها بوده‌است و پس از انقراض آنها نیز به عنوان یکی از پایتخت‌های هخامنشی (پایتخت تابستانی و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار می‌رفته‌است. گفته‌هایهردوت مورخ یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد، مهم‌ترین ماخذ تاریخی در این مورد است. وی بنای اولیه این شهر را به «دایااکو» نخستین شهریار ماد نسبت می‌دهد (۷۲۸ قبل از میلاد). هرودوت اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب قوم ماد را در دستیابی دیااکو به قدرت موثر می‌داند.

دیگر مورخین یونانی چون پلیبیوس، کتزیاس، ژوستین و گزنفون نیز دربارهٔ هگمتانه مطالبی جمع‌آوری کرده‌اند. دیااکو پس از اینکه هگمتانه را به پایتختی خود برگزید، تصمیم به ساخت قصری عظیم و مستحکم، به صورت هفت قلعهٔ تو در تو، گرفت. به طوری که کاخ پادشاهی و خزانه، در درون قلعهٔ هفتم قرار داشته باشند. دیااکو به تقلید از رنگ‌آمیزی قصرهای بابلی دستور داده بود، کنگره‌های هر قلعه را به رنگی مخصوص در آورند.

به این ترتیب: رنگ کنگره‌های قلعه اول؛ سفید، دومی؛ سیاه، سومی؛ ارغوانی، چهارمی؛ آبی، پنجمی؛ نارنجی و کنگره در باروی داخلی؛ سیمین و زرینبودند. محیط بیرونی‌ترین دیوار قلعه، تقریباً به اندازهٔ حصار شهر آتن بوده‌است.

قصر شاهی، که در آخرین قلعهٔ درونی بر پا شده بود، دارای صدها اتاق بوده و مردم نیز خانه‌های خود را بیرون این قلعه‌ها و در کنار آن ساخته بودند. بنا به درخواست دیااکو، قوم ماد شهرهای کوچکی را که در آن می‌زیسته‌اند، رها ساخته و پایتخت را مورد توجه قرار دادند و در اطراف قلعه شاهی، خانه‌های خود را بنا کردند. پلیبیوسمورخ یونانی (۲۰۴ تا ۱۳۲ قبل از میلاد) می‌نویسد: «در دامان کوه اورنت، («اورنت» یا «اورانتس» = الوند)، شهر هگمتانه با قلعه و ارگ مستحکم و حیرت‌آوری قرار گرفته و قصر شاهی در داخل آخرین قلعه آن استوار گردیده‌است. وضع ساختمانی، آرایش عجیب و تزئیناتی که در آن به کار رفته به نحوی بوده، که توصیف آن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. چوب‌هایی که در آن به مصرف رسیده، پوشیده از زر و سیم است. درها، ستون‌ها و رواقهای آن، با هزاران گونه کنده‌کاری و نقش و نگار آراسته شده‌اند. یک دیوار بی‌پیرایه و یک تیر عاری از زیور، در آن کاخ نیست. حتی کاشی‌هایی که زینت‌بخش «ازاره‌ها» و دیواره‌های درونی قصر است، با پوششی از آب نقره، سیم اندود گشته و همهٔ چوب‌ها از جنس سرو و کاج هستند.»

کتزیاس مورخ یونانی و پزشک معروف اردشیر دوم هخامنشی (۴۰۴ تا ۳۰۵ قبل از میلاد) می‌نویسد: ««سمیرامین» ملکهٔ آشور، پس از دیدن وضعیت شهر و موقعیت مناسب آن دستور داده، که برای او در آنجا کاخی بسازند و چون دیده‌است که در شهر جدیدالاحداث کمبود آب وجود دارد، دستور داده تا با صرف هزینه‌ای گزاف، نهری ساخته و آب دریاچه‌ای را که در آن سوی کوه اورنت (الوند) است، به این شهر سرازیر نمایند.»

ابوبکر احمد بن محمد اسحاق همدانی – معروف به ابن فقیه - در کتاب البلدان خود، که در حدود سال ۲۹۰ هجری به تحریر درآمده، به نقل از یکی از دانشمندان پارسی می‌نویسد: «همدان بزرگ‌ترین شهر جبال و حدود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ بوده‌است.»

بخت النصر بعد از فتح و ویرانی بیت المقدس، فرمانده‌ای به نام صقلاب را به قصد تصرف همدان می‌فرستد، ولی وی با عدم موفقیت مواجه‌شده و طی نامه‌ای به بخت النصر می‌نویسد: «من به شهری آمده‌ام، دارای بارویی بلند و سرکش و مردمی بسیار و کوی و برزن‌هایی فراخ و رودهای فراوان.».

دورهٔ هخامنشیان

پس از انقراض مادها، هر چند هگمتانه مرکزیت نخستین را نیافت، ولی به جهت قرار گرفتن در مسیر راه شاهی، که پارسه (تخت جمشید) را به سارد متصل می‌کرد، به عنوان پایتخت تابستانی هخامنشیان مورد توجه خاص بود و از این رو آن را آباد کردند.

در زمانی که داریوش سوم با اسکندر مواجه می‌شود، هگمتانه به صورت ویرانه‌ای بوده‌است. ولی داریوش سوم بنا به پیشنهاد یاران خود، دستور می‌دهد در میانهٔ شهر، کوشکی بزرگ که آن را ساروق می‌نامیدند، بسازند. در این کوشک، سیصد مخفی‌گاه برای گنجینه‌ها و دارایی‌ها بر پا شد و برای آن هشت درب آهنین ساختند، که همه دو اشکوبی (دو لختی) و هر اشکوب، به بلندای دوازده گز بود.

چنانکه ملاحظه شد، دربارهٔ چگونگی احداث و نام بنیانگذاران هگمتانه در بین مورخین یونانی، اتفاق نظر وجود ندارد. مورخین اسلامی نیز در این زمینه با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در مورد محل دقیق آن هم نظریات متفاوتی ارائه شده‌است. گر چه اکثر مورخین، پژوهشگران و باستان شناسان مانند مرحوم مصطفوی، پروفسور گیریشمن، اشمیت، لوشای و پرا دارا، تپه‌ای را که هم اکنون در شهر همدان به نام هگمتانه معروف است، محل اصلی شهر باستانی هگمتانه می‌دانند.

دورهٔ پارتیان

سنگ‌نوشتهٔ یونانی بر روی تندیس هرکول در بیستون که قدمت آن به سال ۱۴۹/۱۴۸ پیش از میلاد تاریخ‌گذاری می‌شود، به کلئومنز به‌عنوان ساتراپ «ایالت‌های بالا» (ماد) اشاره می‌کند؛ به نظر می‌رسد که ماد و هگمتانه تا سال ۱۴۷ پیش از میلاد، یعنی تا زمان پادشاهی مهرداد یکم، سقوط نکرده بودند. آنتیوخوس هفتم در سال ۱۳۰ پیش از میلاد به قصد بازگردانی قدرت سلوکی به ایران، احتمالاً برای مدت کوتاهی در هگمتانه توقف کرد، چنانکه تیگران دوم نیز در سال بعد برای حمله به مهرداد دوم، مدتی در هگمتانه بود. پارتیان همچنان از هگمتانه به عنوان پایتخت تابستانی و ضرابخانهٔ سلطنتی استفاده می‌کردند. سازه‌های پارتی در شهر، دژی که بر تپه مصلی قرار داشت را شامل می‌شد.

دورهٔ ساسانی

هگمتانه تا سال ۲۲۶ میلادی به پارتیان وفادار ماند، تا اینکه به همراه آتروپاتن (آذربایجان) از سمت شمال به تسخیر اردشیر بابکان درآمد. در اینجا مدارک متناقضی وجود دارد که آیا هگمتانه به عنوان کاخ تابستانی به کار رفته است یا نه. بنابر گفتهٔ ابن فقیه همدانی، ساختمان‌هایی بین تیسفون، پایتخت ساسانیان و کوه الوند و نه فراتر از آن، حتی همدان ساخته شد. شهر در مدت کوتاهی بعد از جنگ نهاوند در ۲۳ ه.ق/۶۴۲ م به دست مسلمین افتاد و مرکز استان شد.

 نتایج حفاری‌های تپه هگمتانه

در حفاری‌های باستان‌شناسی سالهای اخیر در تپه هگمتانه مشخص شده‌است که محل کاخ و بناهای اشاره شده، در تپه هگمتانه کنونی واقع بوده‌است.

از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه، معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده، که در بین آثار باستانی به دست آمده کم‌سابقه‌است. آثار کشف شده حاکی از وجود یک شبکهٔ منظم و پیشرفتهٔ آب‌رسانی در شهر حکومتی مادها و پارت‌ها است. در فواصل بین کانالهای آب رسانی، معابری بر عرض ۵/۳ متر وجود داشته و کف این معابر، تماماً با آجرهای مربع شکل و منظمی، مفروش بوده‌است. تحقیقات نشان داده که در فواصل ۳۵ متری بین معابر، دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارند، که هر کدام شامل یک حیاط مرکزی (هال) است، با اتاق‌ها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن. به شکلی که هر واحد ساختمانی، فضایی در حدود ۵/۱۷ * ۵/۱۷ متر را در بر می‌گیرد. معابر مذکور با عرض ۵/۳ متر و پی بندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش داشته و جهت شمال شرقی به جنوب غربی دارند.

پیشینهٔ حفاری‌های علمی این تپه، به سال ۱۹۱۳ میلادی بر می‌گردد، که هیئتی فرانسوی از طرف موزهٔ لوور پاریس به سرپرستی شارل فوسی، کاوش‌هایی در تپه هگمتانه انجام داد. ولی نتایج این کاوشها هیچ‌گاه منتشر نشد.

در طی ۱۰ فصل حفاری انجام شده از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۸، که حدود ۱۴۰۰۰ متر مربع از بقایای این شهر مورد کاوش قرار گرفت، یکی از کهن‌ترین دوره‌های تمدّن بشری نمایان شده‌است. همچنین یک حصار طولانی به ارتفاع ۹ متر و دو برج عظیم و کم‌نظیر در درون آن کشف شده‌است. از جمله کاوشهای علمی سال ۱۳۶۲ تا کنون که به سرپرستی آقای دکتر محمد رحیم صراف به انجام رسیده، منجر به شناسایی شهر بزرگی در دل تپه هگمتانه شده‌است.

همچنین ادامه کاوش‌ها، بخش‌هایی از حصار عظیم شهر به قطر ۹ متر و ارتفاع ۸ متر را آشکار ساخته‌است. این حصار در فواصل معین، دارای بر جهان عظیم بوده، که هگمتانه قدیم را در بر می‌گرفته‌است.

به طور کلی این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستان شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته‌است. ضمناً در طول حفاریهای انجام شده، آثار ارزشمند و بی‌نظیری کشف گردیده، که اغلب متعلق به دوران هخامنشیان و نیاکان آنهاست.

تعداد بازدید از این مطلب: 684
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

نبرد وین  در ۱۱ و ۱۲ سپتامبر ۱۶۸۳ میلادی، پس از محاصره دو ماهه شهر وین بدست امپراتوری عثمانی ، رخ داد. این نبردی میان ائتلاف امپراتوری مقدس روم ، مشترک‌المنافع لهستان-لیتوانی و اتحاد مقدس (۱۶۸۴) علیه امپراتوری عثمانی بود. این نبرد نشان دهنده سلطه کامل خاندان هابسبورگ بر امپراتوری مقدس روم و اروپای مرکزی بود.

محاصره وین در ۱۴ ژوئیه ۱۶۸۳ میلادی آغاز شد؛ هنگامی که، نیروهای امپراتوری عثمانی (تقریباً ۳۰۰٬۰۰۰ نفر) و پشتیبانی ۱۲٬۰۰۰ ینی چری ، به شهر حمله کرده و به مدت ۲ ماه آن را محاصره کردند. نبرد واقعی در ۱۲ سپتامبر همان سال رخ داد؛ زمانی که، ارتش تازه نفس آلمان و لهستان (به فرماندهی شاه یوهان سوبیسکی) طی دو روز ، ارتش عثمانی را شکست دادند.

این نبرد به بیان بسیاری از تاریخدانان ، نقطه عطفی در جنگ های ۳۰۰ ساله میان عثمانی و امپراتوری مقدس روم بود. این نبرد سلطه و قدرت عثمانی در بالکان را درهم شکست. به دنبال جنگهایی که ۱۶ سال پس از این نبرد رخ داد، خاندان هابسبورگ تمامی جنوب مجارستان و ترانسیلوانیا را از عثمانی گرفتند.

تعداد بازدید از این مطلب: 561
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات


اتو اسکورتسِنی  (زایش ۱۲ ژوئن ۱۹۰۸، مرگ ۶ ژوئیه ۱۹۷۵) یک سرهنگ دوم  درجه اس اس و افن اس اس و معروفترین و ماهرترین تکاور حاضر در جنگ جهانی دوم بود. مشهورترین عملیاتی که وی رهبری کرد، عملیات بلوطبرای آزادسازی بنیتو موسولینی در سال ۱۹۴۳ بود که با موفقیت کامل انجام شد.اسکورتسینی فرزند یک مهندس عمران اتریشی بود و خود او هم به عنوان یک مهندس در وین مشغول به کار بود. او در سال ۱۹۳۱ به حزب ناسیونال سوسیالیست اتریش پیوست.جای جراحت عمیقی که روی صورت او وجود دارد در حقیقت جای زخم شمشیر در جریان یک مسابقه شمشیر بازی در دانشگاه وین است.وی در سال ۱۹۳۸ و در جریان آنشلوس یا پیوستن اتریش به آلمان نازی با میانجی گری بین برخی نیروهای اس آ و گارد ریاست جمهوری اتریش از تیراندازی بین این دو جلوگیری کرد و به این ترتیب ویلهلم میکلاس، رئیس جمهور اتریش از مرگ نجات یافت. این اقدام اسکورتسینی با دستور آرتور سیس-اینکوارترهبر حزب ناسیونال سوسیالیست اتریش جهت جلوگیری از خونریزی انجام شد.

عملیات بلوط

بنیتو موسولینی نخست وزیر ایتالیا و متحد آلمان نازی در سال ۱۹۴۳ توسط نیروهای ایتالیایی طرفدار متفقین دستگیر و زندانی شد. اسکورتسینی توسط پیشواانتخاب شد تا طی یک عملیات تکاورانه موسولینی را نجات دهد. اسکورتسینی حدود دو ماه به عکس برداری هوایی از مناطق مختلفی که احتمال می‌دادموسولینی در آن مکان‌ها نگهداری شود، پرداخت. سرانجام مکان قطعی نگهداری موسولینی که در یک هتل در کوهستان آپنینه ایتالیا بود، برای آلمانها فاش شد. این مکان فقط از طریق تله کابین قابل دسترسی بود و از آنهم به شدت مراقبت می‌شد. سرانجام در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۱۹۴۳ عملیات بلوط (به آلمانی:Unternehmen Eiche) به اجرا در آمد و تعدادی از چتربازهای لوفت وافه یا فالشیرم یگر (به آلمانی: Fallschirmjäger) و تعدادی از تکاوران وافن اس اس و ماموران سرویس اطلاعاتی آلمان-SD (به آلمانی: Sicherheitsdienst) به رهبری اسکورتسینی، توسط گلایدر روی شیبی نزدیک به هتل فرود آمدند و با غافلگیر کردن محافظان بدون شلیک یک گلوله هتل را تصرف کردند. اسکورتسینی وقتی به محل نگهداری موسولینی رسید، خبردار ایستاد و به موسولینی گفت:

دوچه، پیشوا مرا به اینجا فرستاده تا شما را آزاد کنم!

موسولینی به همراه اسکورتسینی بلافاصله با یک هواپیمای سبک لوفت وافه که بعد از تصرف هتل در کنار آن فرود آمده بود به پایگاه هوایی آلمان در جنوب شهررم منتقل شد و از آنجا با هواپیمای دیگری به مقر فرماندهی پیشوا در برلین منتقل شد تا با هیتلر دیدار کند. اسکورتسینی به خاطر این عملیات از هیتلر مدال صلیب آهنی شوالیه دریافت کرد و به درجه سرگردی ارتقا یافت. این عملیات توسط نیروی هوایی آلمان به طور کامل فیلمبرداری و در یک برنامه مستند در تلویزیون آلمان پخش شد.

عملیات پرش بلند

کا گ ب و کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی ادعا نموده‌اند که اسکورتسینی بنا به دستور هیتلر قصد داشت طی عملیاتی با نام پرش بلند، روزولت و استالین وچرچیل را در کنفرانس تهران به قتل برساند. کمونیست‌ها ادعا می‌کنند آلمان‌ها با شکستن رمز مخابرات نیروی دریایی آمریکا از چگونگی برگزاری کنفرانس تهران اطلاع پیدا کرده بودند و با ارسال تیم‌های تکاوری قصد از بین بردن سران متفقین را داشتند ولی سرویس اطلاعاتی شوروی با زیرکی از نقشه آلمانها مطلع شد و قبل از آمدن اسکورتسینی تیم پیشرو تکاوران آلمانی را دستگیر کردند و عملیات آلمانها لغو شد. با این وجود اسکورتسینی در خاطراتش هرگز از چنین عملیاتی نام نبرده‌است و داستانهایی که در این زمینه از سوی شوروی‌ها در زمانهای مختلف نقل شده‌است با یکدیگر در خصوص نام افراد، مکان‌ها و سایر موارد مهم اختلاف فاحشی دارند و به احتمال بسیار زیاد این عملیات تنها ساخته ذهن کمونیست‌ها بوده و جهت پروپاگاندا و نشان دادن کارآمدی سرویس جاسوسی شوروی مطرح شده‌است. طبق نظر سی آی ا در صورتی که عملیات پرش بلند حقیقت داشت و استالین هم از آمدن اسکورتسینی اطمینان داشت، حتی اگر شوروی‌ها نقشه آلمانها را کشف کرده بودند، استالین هرگز خطر نمی‌کرد و در جایی که می‌داند اسکورتسینی به آنجا خواهد آمد، باقی بماند و جان خود را به خطر بی‌ندازد.

عملیات مشت آهنین

در اکتبر ۱۹۴۴ آدولف هیتلر با خبر شد که میکلوس هورتی نایب السلطنه پادشاهی مجارستان که متحد آلمان در جنگ بود، خیانت کرده و به طور پنهانی وارد مذاکره با ارتش سرخ شوروی شده‌است تا ارتش مجارستان را تسلیم کند. تسلیم مجارستان ضربه سنگینی به نیروهای آلمانی مستقر در بالکان وارد می‌کرد. از این رو هیتلر دستور داد عملیاتی با نام مشت آهنین (به آلمانی: Unternehmen Eisenfaust) برای سرکوب هورتی انجام گیرد. اسکورتسینی نقش اساسی را در این عملیات به عهده داشت. پسر هورتی به طور مداوم با ماموران شوروی دیدار می‌کرد. سرویس امنیتی آلمان از طریق واسطه‌هایی پسر هورتی را متقاعد ساختند که نمایندگان یوگوسلاوی و مارشال تیتو علاقه‌مند به دیدار با وی هستند. سرانجام قرار ملاقات در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۴۴ در دفتر فلیکی بورنمیزا رییس بنادر دانوب مجارستان گذاشته شد. بعد از ورود پسر هورتی به محل مورد نظر، به جای نمایندگان تیتو، اسکورتسینی و تکاوران وافن اس اس به محل وارد شده و پس از دستگیری پسر هورتی وی را داخل یک فرش بسته بندی کردند و با هواپیما به وین فرستادند. در ادامه عملیات تعداد محدودی از نیروهای وافن اس اس به رهبری اسکورتسینی با چهار تانک ببر دو به سمت قصر هورتی حرکت کردند و با کمترین میزان تیر اندازی و با تهدید هورتی نسبت به وضعیت پسرش وی را دستگیر کرده و مجارستان را دوباره به کنترل آلمان برگرداندند. در کل این عملیات فقط هفت سرباز مجارستانی کشته شدند و ۲۶ نفر نیز زخمی شدند. به دلیل این موفقیت، آدولف هیتلر، اسکورتسینی را به درجه سرهنگ دومی (به آلمانی: SS-Obersturmbannführer) مرتفع کرد.

منبع:جندی شاپور البرز

تعداد بازدید از این مطلب: 2043
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

غار اسپهبد خورشید یا کرکیل دژ بر سر راه تهران به فیروزکوه در ناحیه دوآب شهرستان سواد کوه استان مازندران قرار دارد. این غار بر سینه لردکمر قرار داشته و در متون تاریخی به نام طاق عایشه گرگیلی دژ نیز خوانده شده‌است. در زبان مردم منطقه سوادکوه این غار به نام لاپ کمر معروف است. همچنین مردم روستاهای اطراف این غار را به نام «دیوکالی» به معنای «لانه‌ی دیو» می شناسند.

قوس دهانه غار، یکی از عظیم‌ترین دهانه‌های غار طبیعی دنیا است. طول قوس طاق طبیعی و عظیم غار چهل متر بوده و درون غار بصورت تالاری بیضی شکل به درازای ۷۵، عرض ۲۵ و ارتفاع ۱۵ متر است. در برابر غار دیواری با سنگ و ساروج چیده شده و تا مدخل آن ادامه دارد. بنای این دیوار به دوره ساسانیان باز می‌گردد. در مقابل غار پرتگاه مهیبی قرار دارد که ورود به آن را بسیار مشکل می‌سازد. به دلیل وجود آب آشامیدنی در غار، در گذشته امکان مقاومت به مدت طولانی در آن وجود داشته‌است.

داخل غار دارای اتاق‌هایی است که قدمت ساخت آن‌ها به دوره ساسانیان باز می‌گردد. این غار در فهرست آثار ملی ایران قرار دارد و برای ثبت جهانی آن نیز پرونده‌ای تشکیل گردیده‌است. با این وجود تمرینات نظامی و معدن ماسه فعال در مجاورت آن، در حال لطمه زدن به آن می‌باشد.

این غار به عنوان دژی طبیعی، همواره مورد استفاده اسپهبدان طبرستان بوده‌است. در صدر اسلام و همزمان با شورش مردم طبرستان، این غار مامن ونداد هرمز بود.

در سال ۷۶۱ میلادی، اسپهبد خورشید، نوهٔ اسپهبد فرخان بزرگ از خاندان گاوبارگان، بر منطقه مازندران حکومت می‌کرد. همزمان، مهدی پسر منصور عباسی حاکم ری شد و تصمیم گرفت پس از سالها مازندران را به تسخیر اعراب درآورد. مهدی با نیرنگ از در دوستی با اسپهبد خورشید درآمد و ضمن ارسال هدایایی، از او خواست تا اجازه دهد قسمتی از لشکریانش از تنگه رود طالار گذشته و از راه دریا به خراسان بروند. اسپهبد خورشید فریب این نیرنگ را خورد و اجازه عبور را صادر نمود. مهدی، دو سپاه را از گرگان و شاه‌کوه روانه نمود و آمل را تصرف نمود. اسپهبد خورشید که غافلگیر شده بود، همسر و ثروتش را در این غار گذاشت و برای تهیه سپاه به دیلمستان رفت.

سپاه اعراب به مدت سه ماه در پایین غار بودند و به فکر چاره برای نفوذ به این غار بودند. سرانجام با مسموم کردن سرچشمه‌های آب غار موفق شدند «بانو نی‌کلاً» همسر اسپهبد خورشید را به همراه دخترانش به قتل برسانند. اسپهبد خورشید در بازگشت با پنجاه هزار سپاهی، هنگامی که شایعه اسارت همسر و فرزندانش را شنید، خودکشی کرد.

در باره وجه تسمیه «طاق عایشه گرگیلی دژ» چنین نقل شده‌است که در دوره اسلامی زنی به نام عایشه در این دژ متحصن شده بود و جمعی از دزدان و راهزنان را به دور خود جمع کرده بود و کرکیل (غارت) می‌کردند از این جهت آن را عایشه کرکیل دژ گفته‌اند. همچنین در نزدیکی این غار بقایای قلعه‌ای قرار دارد که به قلعه باجیگران معروف است.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 809
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در قرن9پ م در شمال غربي ايران در غرب درياچه اروميه و همسايگي آشوريان و اورارتوييان دولت نو ظهوري به نام ماننا پديد آمد. در سال 1947در تپه زيويه مرز امروزي آذربايجان غربي و كردستان ايران گنجينه با شكوهي از طلا نقره و عاج از دل خاك بيرون آمد كه پيش در آمدي بر شناسايي مانايي ها شد .در دره سولدوز آذربايجان غربي دهكده هاي متعددي از دوران پيش از تاريخ كشف شده است. در طول زمان به ترتيب درمنطقه درياچه اروميه تا كرمانشاه قبايل مختلفي سكني گزيدند كه منابع آشوري آنها را گوتيان و لولبيان ناميده اند. در قرن 9 پيش از ميلاد يكي از اين قبايل در تپه حسنلو شروع به ساخت دژ مستحكم كرد. طبق كتيبه اي كه در بوكان پيدا شده اين قوم اعتبار خاصي داشت و كم كم هسته مركزي قوم ماد را تشكيل داد. به موجب سالنامه هاي آشوري در قرن 9 پيش از ميلاد تشكيلات دولتي و قلاع دفاعي خطه اروميه ساخته شده است. دولت ماننا شامل تمامي نواحي جنوب درياچه اروميه و بخشي از دره رود قزل اوزن بود.

سازمان اجتماعي ماننا شامل دامداري و پرورش گوسفند و حيوانات شاخدار ،اسب،شتر دو كوهان،قاطر و خر بود.فرهنگ تپه حسنلو عمدتا به دوره چهارحسنلو مرتبط ميشود. در اين دوره در اوج شكوفايي مانايي ها حمله آشوريان يا اورارتويي ها به آنها باعث كشتار آنها و از بين رفتن آنها ميشود. در تپه حسنلو زن و مردي در بغل هم ،مادري كه كودكي را در آغوش گرفته و چهل زن كه در سالني خوابيده بودند به يكباره به زيرآواررفته اند و باستان شناسان آنها را از دل خاك بيرون آورده اند.

كشور مانا در زمان تشكيل آن در ميان سه كشور نيرومند محصور بود.اورارتو در شمال ،ماد در جنوب شرقي و آشور در غرب. نخستين بار نام مانا در سنگ نبشته سلمانصر آشوري آمده است -824 الي 859 پ م - پس از آن در سنگ نبشته اي كه در طاش تپه مياندوآب پيدا شده نام مانا آمده است كه در آن شاه اورارتو به نام منوا- تاريخ سلطنت سالهاي 781الي810پ م-در آن از پيروزي خود بر مانا خبر ميدهد.آخرين بار در سالنامه هاي اورارتو مربوط به روسا -سالهاي حدود 645الي685پ م - ياد شده است.در قرن 7 پ م كشور مانا جزيي از ماد بود.تصاوير بر جاي مانده بر جام حسنلو حاكي از ارتباط فرهنگي ماناييان با مردم هورياي زبان دارد.

منبع :آثار تاريخي ايران اثر سيف الله كامبخش فردواطلس تاریخ ایران

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1511
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

تیمور گورکان  ، معروف به تیمور لنگ، نخستین پادشاه گورکانی (تیموری) و پایه‌گذار این دودمان شاهی که از ۷۷۱ تا ۸۰۷ ه‍.ق. (۷۴۸ - ۷۸۳ه‍.خ.) در بیشتر سرزمین‌های آسیای مرکزی و غربی پادشاهی کرد. تیمور در زبان ازبکی به معنای «آهن» است و از او با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکان» و «صاحبقران» یاد شده‌است.تیمور پسر تراغای، از ملاکین شهر کَش ترکستان بود  .

وی در ۲۵ شعبان ۷۳۶ ه‍.ق. (۷۱۴ ه‍.خ.) در همان شهر کش به دنیا آمد. طایفه‌اش از شاخهٔ «برلاس» ترکستان بود، ولی در آن زمان وابستگی به قوم مغول که «چنگیز خان» نام‌آورترین آن بود نوعی افتخار به حساب می‌آمد؛ از این رو «تیمور» تبار خود را به چنگیز خان و قوم مغول می‌رساند.

شهرت تیمور از فتح خوارزم در سال ۷۸۱ ه‍.ق. (۷۵۸ ه‍.خ.) آغاز شد. تیمور در سال ۷۸۱ ه‍.ق. خراسان را تسخیر کرد و در سال ۷۸۴ ه‍.ق. (۷۶۱ه‍.خ.) گرگان،مازندران، سیستان و هرات را گشود و آل کرت را به تصرف درآورد.

در سال ۸۰۰ تیمور سرزمین فارس، بخشی از عراق، لرستان و آذربایجان را گرفت و سلسلهٔ جلایریان را نیز منقرض کرد. آن گاه رو به خزر نهاد و اهالی برخی از شهرهای آن را به قتل رساند. در سال ۷۹۵ ه‍.ق. بعد از انقراض مظفریان متوجه آسیای کوچک شد. در سال ۸۰۰ (۷۷۶ ه‍.خ.) هند را فتح کرد و دهلی را به تصرف درآورد. با عثمانیان نیز جنگ‌ها کرد و در سال ۸۰۴ (۷۸۰ ه‍.خ.) بایزید عثمانی را به اسارت بگرفت. تیمور در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) به سمرقند پایتخت خویش برگشت، عزم تسخیر چین را نمود ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) در ۶۹ سالگی در قزاقستان درگذشت.در ۷۶۱ ه‍.ق. / ۱۳۶۰ م.، فردی به نامتغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش - بعدها شهر سبز خوانده شد - را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای - تیمور گورکان - سپرد. تیمور که در چنین آشوبی قدم به صحنه حوادث گذاشت در آن هنگام ۲۵ سال داشت. تیمور توانست با زیرکی و سیاست، از همان آغاز کار، و با اظهار اطاعت نسبت به مهاجمان، شهر کش را از قتل و غارت نجات دهد. سپس با امیر حسین - نوادهٔ قزغن درکابل - بنای دوستی گذاشت و بالاخره خواهر او - اولجای ترکان - را به عقد ازدواج خود درآورد.تیمور به سبب همین خویشاوندی در خانوادهٔ امیر حسین به «گورکان» (به معنای داماد) مشهور شد. با این حال دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان جنگ بین این دو امیر اجتناب‌ناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعهٔ هندوان نزدیک بلخ، به محاصرهٔ سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب و مقتول شد. با این پیروزی تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید (رمضان ۷۷۱ ه‍.ق. / آوریل ۱۳۷۰ م.) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.تیمور در جنگ با والی لرستان (اتابک لر) نیز چند زخم برداشت، دو انگشت دست راستش قطع شد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر می‌لنگید؛ ولی با دست راست به خوبی شمشیر می‌زد و به این دلیل به «تیمور لنگ» شهرت یافت.

در یورشی سه‌ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه‍.ق. طول کشید آذربایجان،خراسان ،لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه‍.ق. مردم خوارزم را قتل عام کرد.

حملهٔ پنج‌ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه‍.ق. صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و عازم هندوستان شد. در سال ۸۰۱ ه‍.ق آن جا را تصرف کرد و صدهزار نفر را به قتل رساند. پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرف‌شده، به سمرقند بازگشت.

تیمور در پاییز سال ۱۳۹۹ م. آخرین و طولانی‌ترین سفر جنگی خویش، با نام «یورش هفت‌ساله»، را به جانب نواحی غربی آغاز کرد که به شکست سلطان‌های مملوک مصر و عثمانی انجامید. وی هنگام رهسپار شدن به این سفر جنگی ادارهٔ سمرقند را به محمد سلطان، پسر بزرگ جهانگیر، واگذار کرد و اندیجان را نیز به اسکندر، پسر عمر شیخ واگذار کرد.لشکرکشی تیمور به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ هجری طول کشید و در طول این لشکرکشی‌ها حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف کرد. تیمور در اواخر سال ۸۰۲ ه‍.ق. (۱۴۰۰ م.) پیش از حمله به جانب سیواس، همسران و تعدادی از شاهزادگان را تحت سرپرستی عمر بهادر، پسر میران شاه، به سمرقند فرستاد.

در سال ۸۰۴ ه‍.ق. در نبرد آنقره بایزید سلطان عثمانی معروف به ایلدروم بایزید (به معنای صاعقه) را مغلوب و اسیر کرد. تیمور بعد از لشکرکشی به آناتولی در ژوئن ۱۴۰۳ م./۸۰۶ ه‍.ق.، به گرجستان آمد و زمانی به فتوحات در آن سرزمین مشغول بود. پس از آن قصد فتح چین کرد و رهسپار آن جا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیردریا نیز رفت، ولی در اُترار شهری در کنارهٔ شرقی این رود بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه‍.ق. / فوریه ۱۴۰۵ میلادی، در ۷۱ سالگی درگذشت.

تیمور در مقبره‌ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که خودش قبلاً دستور داده بود به صورت بنایی مجلل بسازند و مادر او بی‌بی خانم در آن دفن شده بود و بعداً عدهٔ دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شدند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.که اکنون در سمرقند است.

تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده از خود ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نبیره‌زاده باقی گذاشت.[۱۵] تیمور از ۷۷۸ ه‍.ق. / ۱۳۷۷ م. تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ه‍.ق./ ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، جهانی را با تهاجمات و یورش‌های مکرر خود و با خشونتی وصف‌ناپذیر، در هم کوبید و بنیان تیموریان ایران و به واسطهٔ ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگانش، دودمان شاهی گورکانیان هند یا «امپراتوری مغول هند» را گذاشت که بلافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیهٔ آن آغاز شد. بدین ترتیب فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشت‌بار و ویرانی‌های بسیار به دست آمد، دیری نپایید. قلمرو تیمور با ظهور دو طایفهٔ ترکمان - قراقویونلو و آق قویونلو - تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی یکپارچه و متمرکز شد.

موارد بسیار زیادی از قتل‌عام‌ها و خشونت‌های تیمور را در تاریخ‌ها آورده اند. اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتح‌شده را به پایتخت خود یعنی سمرقند می‌آورد. افراد زیادی از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آن وجود دارد که توسط تیمور به سمرقند آورده شدند. این موارد نقش فراوانی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشت.تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می‌خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اغلب کباب گوشت کره‌اسب بود. پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهٔ خودش از چهل‌سالگی حتی یک وقت از پنج وقت نمازش قضا نمی‌شد مگر در هنگام جنگ. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آن جا برد. وقتی می‌خواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد. در ادارهٔ کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی‌هایی داشت که به خوبی جدیت او را نمایان می‌ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می‌کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل‌تر، دیندار و بی‌رحم‌تر باشد.در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می‌کرد. افرادی که به او خیانت می‌کردند را به‌شدت سرکوب می‌کرد و دستور می‌داد پوستشان را زنده‌زنده بکَنند. در ۱۹۴۱ م. همزمان با حملهٔ هیتلر به شوروی که نزد روس‌ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا بتوانند از روی شکل جمجمه‌اش مجسمهٔ او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه‌تر از پای راستش بود و روی جمجمه‌اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت.از مورخان دورهٔ تیموری شرف‌الدین علی یزدی می‌گوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی‌جان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا می کرد.»

تیمور فاتح بزرگی بود و تقریباً هیچ‌گاه شکست نخورد و همهٔ جهان پیرامونش را فتح کرد. حتی سرزمین های دوردستی مثل هند و بخش‌هایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه کنونی و مسکو پایتخت روسیه کنونی از هجوم تیمور در امان نماندند. فتوحات پی‌درپی تیمور خود نشانگر آگاهی عمیق او از امور رزمی و دقت زیاد او به امور تدارکاتی جنگ هستند.

شیوهٔ تیمور در سرکوب حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم می‌شد به عنوان حاکم دست‌نشانده در منصب خویش ابقا می‌گردید و اگر سرکشی می‌کرد به شدت سرکوب و تنبیه می‌شد؛ مثلاً هنگامی که امیر ولی (که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود) سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد.

 

قتل‌عام مردم اصفهان

شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیهٔ کسانی که به ایران هجوم می‌آوردند مورد توجه بود. تیمور زمانی که در خراسان بود دچار نوعی بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری ناشی از گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری می‌کند. تیمور از این جهت نامه‌ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به‌سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می‌کنی و خیال می‌کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آب لیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آب لیموفروش بودم برای تو نمی‌فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین‌العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه‌های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.

در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آن قدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینی شهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان)رسانید و در آن جا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه‍.ق. محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع‌آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به‌ویژه دزفول رفت.

امیر حملهٔ خود را آغاز کرد و حدود هفتادهزار نفر را کشت ولی بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی‌مانده را وادار کرد که کشته‌شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقهٔ مرتفع تمام بچه‌های کشته‌شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع‌آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون‌بختان خاک‌نشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی راند و چنان نمود که ایشان را ندیده‌است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1457
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

آنتوان سوروگین پرکارترین عکاس دوران قاجار و پدر عکاسی اجتماعی ایران است. در سال ۱۹۰۸ میلادی سوروگین با مشروطه‌‌طلبان در ارتباط بود. عاملان محمدعلی شاه در عکاسخانه او بمب گذاشتند و حدود ۵ هزار نگاتیو شیشه‌ای او نابود شد.آنتوان سوروگین در خانواده‌ای ارمنی−گرجی‌تبار که از دیپلمات‌های سفارت روسیه بودند، در اواخر دهه‌ی ۱۸۳۰ (حدود ۱۲۱۸ خورشیدی) در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ خورشیدی) درگذشت. او را پرکارترین عکاس حرفه‌ای اواخر عصر قاجار و پدرعکاسی اجتماعی ایران می‌خوانند.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1346
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

قیام اسپارتاکوس

قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد می‌شد، اسپارتاکوس دست به قیام گسترده‌ای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانه‌ها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما برده‌ها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.

نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم

در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به سود ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد.

در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعله‌های آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، می‌پنداشت که می‌تواند ایران را تصرف کند و از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید. او در نامه‌ای به ارد دوم(پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد.

ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در [کف] دست من مو می‌بینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد.

به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارت‌ها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیون‌های ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری می‌شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 3925
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

ایوان چهارم واسیلیویچ  متولد ۲۵ اوت ۱۵۳۰ در مسکو، و درگذشته در ۱۸ مارس ۱۵۸۴ میلادی در مسکو یکی از تزاران امپراطوری روسیه بود. به خاطر جنایات بی‌بدیلش در کشور روسیه به او لقب «ایوان مخوف»داده‌اند.

او در سال ۱۵۵۳ به شاهزادگی اعظم مسکو رسید. در زبان روسی به او لقب گروزنی(Grozny) داده‌اند که به معنای توانایی قدرت و سختی است. هر چند که در فارسی امروز آن را مخوف ترجمه نموده‌اند. ایوان در مقام شاهزادگی اعظم شاهد تغییرات بسیاری بود که او را از زمامداری یک ایالت به کنترل یک امپراتوری کوچک و به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل نمود و در سال ۱۵۴۷ به عنوان اولین تزار به مقام تزار تمامی روسیه رسید.

ایوان ۳ ساله بود که پس از مرگ پدرش گراندوک مسکو شد و در سن ۱۶ سالگی با لقب تزار حکومت بر شاهزاده نشین مسکو و قلمروی آن روزگار روسیه را دست گرفت. او خود را جانشین امپراتورهای بیزانس می‌دانست که یک قرن قبل از این تاریخ امپراتوری آنها توسط عثمانی‌ها منقرض شده بود. او می‌خواست کشورش را از زیر سایه اشغال مغولها که موجب عقب ماندگی روسیه شده بود بیرون آورده و به سطح کشورهای غربی برساند. اما تا زمان مرگش موفق نشد روسیه را به یک کشور پیشرفته تبدیل کند. ایوان چهارم در چندین نبرد تاتارهای ولگا را شکست داد و شهرهای غازان و آستراخان را به خاک روسیه منضم کرد.

او سپس گروهی از قزاقها را به جنگ خان سیبری فرستاد و با شکست او سیبری نیز به خاک روسیه پیوست. با این حال، ایوان چهارم از خان تاتار کریمه شکست سختی خورد و خان تاتار کریمه بی وقفه قلمروی او و حتی شهر مسکو را مورد تهدید قرار می‌داد. ایوان در تلاش‌هایش برای گشودن دروازه‌های غرب و دریای بالتیک به روی روسیه نیز با ناکامی مواجه شد.

ایوان چهارم از اواسط سلطنتش به دلیل خیانت بسیاری از بویارها «نجبای روسیه» دچار بدبینی شد و دست به قتل و کشتار زد. ایوان چهارم ۱۲۰۰۰ نفر از بویارها را از بین برد و زمین‌های آنها را تصاحب کرد. او پس از کشتار هزاران بویار دستور داد اهالی شهر نووگورد در شمال مسکو که شورش کرده بودند را در رودخانه غرق کنند.

جنون مرگبار او تا جایی پیش رفت که پسر بزرگش را به ضرب چوبدستی کشت.

سرانجام ایوان مخوف در سن ۵۵ سالگی در روز ۱۸ مارس ۱۵۸۴ میلادی در مسکو در حین بازی شطرنج بر اثر سکته قلبی درگذشت و در پی مرگش روسیه برای چندین دهه دچار آشوب و هرج و مرج گردید.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1278
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

همزمان با هفتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی در ژاپن، تردید درباره ضرورت این اقدام بالا گرفته و روایت‌های رایج تا حدودی زیر سوال رفته‌اند.

اولین کاربرد بمب اتمی قرار بود علیه آلمان هیتلری باشد، اما زمانی ساخت بمب در آمریکا عملی شد که آلمان هیتلری از پا درآمده بود و دو ماه پیش‌تر، یعنی در ۸ مه ۱۹۴۵ اعلام تسلیم کرده بود. لذا "قرعه" به نام ژاپن افتاد که به عنوان متحد آلمان همچنان به مقاومت ادامه می‌داد و دو بمب اتمی در ۶ و ۹ اوت بر سر هیروشیما و ناگازاکی افکنده شدند.

در تدارک ساخت بمب‌های یادشده، اولین تست انفجار اتمی در نیومکزیکوی آمریکا یک روز پیش از کنفرانس سران متفقین در پتسدام آلمان (۱۷ ژوئیه ۱۹۴۵) انجام شد. هدف کنفرانس پتسدام، بررسی راه‌های به تسلیم‌ واداشتن ژاپن، توافق بر سر تعیین نظم سیاسی اروپا و نیز نوع رفتار با آلمان پس از پایان جنگ بود. هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا مایل بود که پس از آزمایش موفقیت‌آمیز هسته‌ای و با "دست پر" به کنفرانس پستدام برود، از همین رو کنفرانس را حتی برای دو هفته به عقب انداخت تا نهایتا آزمایش ۱۶ ژوئیه صورت گرفت.

اعلام دستیابی آمریکا به سلاحی نوین و بی‌سابقه در کنفرانس پتسدام، اهرمی بود که روزولت می‌خواست با کمک آن استالین، رهبر وقت شوروی را به فرادستی آمریکا اشاره دهد، حوزه نفوذ مسکو در اروپای پس از جنگ را تا حد ممکن محدودتر کند و تلویحا تاکید کند که بیانیه درخواست از ژاپن برای تسلیم لزوما به امضای شوروی نیاز ندارد.

یک برگ برنده در دست ژاپن برای ادامه جنگ حتی پس از تسلیم آلمان هیتلری، پایبندی شوروی به قرارداد بی‌طرفی و عدم تجاوز با این کشور بود. توکیو حتی روی این حساب می‌کرد که استالین نه تنها به جنگ علیه ژاپن وارد نشود، بلکه در نقش میانجی برآمد کند و پایان جنگ نه با تسلیم ژاپن، بلکه با یک آتش‌بس رقم بخورد. شوروی اما با شکست آلمان هیتلری و آزادشدن نیروهایش برای انتقال به شرق، به تدریج خود را آماده اعلام جنگ به ژاپن می‌کرد، عاملی که بیش از هر چیزی شاید می‌توانست ژاپن را به قبول چشم‌انداز شکست و دست‌کشیدن از ادامه جنگ سوق دهد. ترومن با اعلام این که بمب را علیه ژاپن به کار خواهد گرفت تا کشت و کشتار زودتر متوقف شود، عملا به استالین یادآور شد که پیروزی در جنگ علیه ژاپن نیز لزوما به نام این کشور نوشته نخواهد شد و این قدرت آمریکاست که این تحول را رقم می‌زند.

آغاز تردید در روایت‌های رایج

واکنش استالین به اعلام روزولت در دستیابی آمریکا به سلاحی جدید که جلوی کشت و کشتار و تداوم جنگ را می‌گیرد و ژاپنی‌ها را سریعا به تسلیم وادامی‌دارد، عادی بود. او حتی نپرسید که این سلاح چیست و چگونه کار می‌کند. بعدها معلوم شد که شوروی خود نیز در خفا روی پروژه مشابه‌ای کار می‌کرده است. با آزمایش اتمی شوروی در ۲۹ اوت ۱۹۴۵ توازنی میان دو ابرقدرت برقرار شد که به "توازن وحشت" شهرت یافت، توازنی که تا پایان جنگ سرد و قسما تا امروز تنظیم‌کننده عمده‌ترین روندهای امنیتی و نظامی جهان مانده است و کشورهای دیگری را نیز به وسوسه دسترسی به این نوع سلاح انداخته است.

فروانداختن بمب اورانیومی بر شهر هیروشیمای ژاپن در روز ۶ اوت ۱۹۴۵ در دم ۷۰ تا ۸۰ هزار کشته برجای گذاشت. سه روز بعد نیز بمب پلوتونیومی بر ناگازاکی ریخته شد که قربانیان بلاواسطه آن نیز بین ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر برآورد می‌شوند. مجموع قربانیان تا پایان سال ۱۹۴۶ بر ۲۲۰ هزار نفر برآورد می‌شود. بنابر داده‌های مقام‌های ژاپنی مرگ ناشی از سرطان‌ به دلیل تشعشات اتمی هیروشیما و ناگازاکی هنوز هم به سالی ۳ هزار نفر می‌رسد.

در دهه‌های گذشته، هم ابعاد جنایاتی که ژاپن در جریان جنگ جهانی در در آسیا مرتکب شد، از جمله۲۰ میلیون کشته‌ای که روی دست کشورهای این منطقه و آمریکا گذاشت و هم سرسختی این کشور در ادامه جنگ دلایلی بودند که کاربرد سلاح هسته‌ای توسط آمریکا علیه شهرهای ژاپن را به طور نسبی توجیه می‌کردند و به خصوص در خود آمریکا آن را اجتناب‌ناپذیر وبه لحاظ اخلاقی موجه دانسته‌اند.

دستکم تا اواسط دهه هفتاد میلادی روایت رایج درباره تاثیر تعیین‌کننده بمب‌های اتمی در تسلیم ژاپن کمتر مورد تردید بود. اما به تدریج تحقیق و تردید در این باره رو به افزایش رفت و حالا انبوهی از مطالعات و تحقیقات وجود دارد که روایت یادشده را اگر هم نقض نکنند آن را با تردیدهای جدی مواجه می‌کنند.

تحقیقات و آثار کسانی مانند وارد ویلسون، مدیر موسسه بازنگری پروژه سلاح‌های اتمی در موسسه British American Security Information Councilیا مارتین شروین، مورخ صاحب‌نام آمریکایی و بیوگرافی‌نویس رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتمی آمریکا و شماری دیگر از محققان و پژوهشگران این عرصه، بازتاب‌دهنده تردیدهای جدی در باره روایت رایج در باره نقش بمب‌های اتمی آمریکا در تسلیم ژاپن است.

محاسبات و فرضیات ژاپن

وارد ویلسون در آثار خود و از جمله در تازه‌ترین مقاله تحقیقی بلندش در "فارین پالیسی"، از یک سو به این واقعیت اشاره می‌کند که بنابر آمار رسمی تا فروافتادن بمب اتمی بر هیروشیما، ۶۸ شهر دیگر ژاپن هم آماج حملات وسیع و نابودکننده بمب‌های متعارف آمریکا قرار گرفته بودند و ۳۷۰ هزار کشته، ۷۵۰ هزار مجروح و آوارگی یک میلیون و هفتصد هزار نفر هم بیلان جنگ برای ژاپن تا آن زمان بود. او نتیجه می‌گیرد که قربانیان هیروشیما و ناگازاگی که ابعاد دقیقشان دیرتر و بعد از اعلان تسلیم ژاپن مشخص شد در قیاس با این آمار چندان تفاوت فاحشی ندارند.

ویلسون سپس اشاره می‌کند که بنابر مباحث شورای جنگ ژاپن، این کشور دو گزینه را برای پایان جنگ مناسب می‌دیده است؛ یکی بی‌طرف‌ماندن شوروی تحت رهبری استالین و حتی برآمد مسکو به عنوان میانجی‌گر. رهبری وقت ژاپن، مبنا را بر این می‌گذاشت که شوروی تسلیم‌ کامل ژاپن در برابر حملات آمریکا را با توجه به قدرتی که ایالات متحده در آسیا به هم خواهد زد به سود خود نمی‌بیند و بالاخره به ایفای نقشی میانجیگرانه که ژاپن از آن تسلیم‌نشده بیرون بیاید رو خواهد آورد.

گزینه مناسب دیگر برای ژاپن این بود که اگر شوروی هم میانجیگری نکند، خود تداوم جنگ ضرروت حضور زمینی آمریکا در برابر ژاپن را فزونتر خواهد کرد و تلفاتی که از این راه به نیروهای ایالات متحده وارد خواهد شد، ترومن و تیم او را واخواهد داشت که برای پایان جنگ از خواست تسلیم کامل ژاپن صرفنظر کنند.

ویلسون سپس با انتقاد از رویکرد رهبری شوروی که در اعلان جنگ به ژاپن تعلل و تاخیر داشت، می‌نویسد که روز ۸ اوت، یعنی دو روز بعد از بمب هیروشیما استالین به ژاپن اعلان جنگ داد و صبح روز بعد، یعنی ساعاتی قبل از حمله اتمی آمریکا به ناگازاکی شورای جنگ ژاپن برای بررسی وضعیت جدید و اعلان احتمالی آتش‌بس و تسلیم، جلسه می‌گیرد. نتیجه‌گیری ویلسون با اشاره به برخی فاکت‌های دیگر این است که نه لزوما بمب‌های اتمی، بلکه تحولات در عرصه سیاسی و به‌خصوص اعلان جنگ شوروی به ژاپن محرک اصلی این کشور در تسلیم بوده است.

محققان دیگر به پوشش خبری وضعیت ژاپن در خود آمریکا حتی در یک سال بعد از پایان جنگ اشاره می‌کنند که عمدتا بر ناتوانی فاحش ژاپن در هفته‌های قبل از فروافتادن بمب‌های اتمی بر این کشور دلالت دارند. مارتین شروین هم بر این نکته تاکید دارد که به خصوص انداختن بمب اتمی دوم صرفا ناشی از دینامیزمی بود که شور و شوق تست عملی بمب پلوتونیوم ایجاد کرده بود و می‌بایست پروژه‌ای که دو میلیارد دلار صرفش شده بود در عرصه عملی هم تست شود. در نیومکزیکو صرفا بمب اورانیومی راتست کردند و اولین آزمایش بمب پلوتونیومی عملا با انداختن آن بر ناگازاکی انجام شد.

البته ترومن در همان کنفرانس پتسدام هم در یادداشت‌هایش نوشته است که ما با این بمب‌ها به شهروندان و مراکز مسکونی حمله نمی‌کنیم، در عمل اما چنین شد که خود بحثی دامنه‌دار در میان مقام‌های نظامی و سیاسی آمریکا دامن زد. از جمله ویلیام لی، رئیس ستاد مشترک آمریکا، ترومن را به بدقولی متهم می‌کند که با بمب‌ها به جنگ شهروندان عادی رفته و نه مقابله با تاسیسات و امکانات نظامی.

 

بحثی که پرونده‌اش باز است

در مجموع همزمان با هفتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی تردید و پرسش‌های اخلاقی فی‌نفسه درباره استفاده این گونه سلاح‌های کشتار جمعی به تردید درباره تاثیر این بمباران در تسلیم ژاپن و زیر سوال‌بردن روایت‌های تا کنونی گسترده شده است. البته به نظر نمی‌رسد که تغییر در روایت رسمی کار ساده‌ای باشد، به ویژه که می‌تواند پای مباحثی مانند جنایت جنگی و مفاهیمی از این دست نیز در رویکرد آمریکا در جنگ جهانی به میان آید.

به رغم تجربه تلخ هیروشیما و ناگازاکی تولید سلاح‌ هسته‌ای هنوز هم بر خلاف سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک مشمول ممنوعیت کامل نشده است، بحثی که همچنان در هفتادمین سالگرد بمباران هیروشیما و ناگازاکی هم، جاری و ساری است.علاوه بر این، ژاپن نیز همچنان از رهگذر بمباران‌های اتمی، خود را صرفا قربانی جنگ می‌داند و هیچگاه حاضر نشده است تا حد آلمان در مورد جنایات بزرگ خویش در آسیا در جریان جنگ، مسئولیت و عذرخواهی تقبل کند. این که این کشور حالا با تلاش فشرده دولت ناسیونالیست و راست‌گرایش می‌رود که با تغییر قانون اساسی خود بار دیگر به لحاظ نظامی در گستره بین‌المللی برآمد کند نیز نه تنها در منطقه که در خود ژاپن هم با مخالفت‌ها و مقاومت‌های اکثریت مردم روبروست و از آن به عنوان دهن‌کجی به تاریخ یاد می‌کنند.

BBC NEWS

تعداد بازدید از این مطلب: 711
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراطوری تاریخ می‌داند.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود