آمار مطالب

کل مطالب : 50
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 19
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 862
بازدید سال : 2740
بازدید کلی : 33828





تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

با توجه به موقعیت و منابع استراتژیک هگمتانه، این محوطه احتمالاً پیش از هزارهٔ یکم پیش از میلاد اشغال شده بود، هرچند که شواهد تاریخی و باستان‌شناختی در این مورد وجود ندارد. بنا به گفتهٔ هرودوت، هگمتانه در اواخر سدهٔ هشتم پیش از میلاد به عنوان پایتخت مادها توسط دیاکو برگزیده شد. هرودوت مجتمع شاهانه شامل قصر، خزانه‌داری و اقامت‌گاه نظامی که بر روی تپه‌ای ساخته شده بودند را توصیف می‌کند و می‌گوید که این مجتمع توسط هفت دیوار متحدالمرکز که هر دیوار داخلی از دیوار بیرونی بلندتر بود و بر آن اِشراف داشت، ساخته شد. علی رغم دو سده درگیری در مناطق مادی مرکز زاگرس، آشوریان هیچ‌گونه گزارش روشنی از هگمتانه ارائه نداده‌اند و ممکن است که آن‌ها هرگز در شرق الوند پیش‌روی نکرده باشند. سنت‌های قدیمی دیگری، منشأ شهر هگمتانه را به سمیرامیس افسانه‌ای یا به جمشید نسبت می‌دهند.

شهر هگمتانه را اقوام آریایی ماد (سده ۱۷ پیش از میلاد) بنا نهادند و آن را پایتخت نخستین شاهنشاهی ایرانی قرار دادند.

دوران مادها

شهر هگمتانه را اقوام آریایی ماد بنا نهادند و آن را پایتخت نخستین شاهنشاهی ایرانی قرار دادند. هرودوت بنای آنرا به دیاکو نخستین شاه ماد نسبت داده و گفته‌است که هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیاره‌ها بوده‌است. ولی گروهی از دانشمندان بنای آن را به فرورتیش، سومین شاه ماد نسبت داده‌اند.

برخی معتقدند که «کَر کَشی» که در لوح‌های آشوریان به آن اشاره شده، در محل همدان بوده‌است. آشوریان باستان به شهرهای قوم کاسی، عنوان «کار کاشی» داده بودند، که “ کار“ به معنی قرارگاه یا منزلگاه و “ کاشی “اسم قوم“ کاسی“ است. و از این رو گویند که اسم قبلی هگمتانه، «اکسایا» یعنی شهر کاسی‌ها بوده‌است.

مادها، گروهی از اقوام آریایی بودند، که در شمال، مرکز و غرب ایران ساکن شدند. عواملی مانند: رشد اجتماعی و فرهنگی، تماس با گروه‌های بومی ساکن فلات ایران، وجود همسایگانی قدرتمند و احساس نیازهای جدید سیاسی و اجتماعی، آنها را وادار به اتحاد و ایجاد حکومتی مقتدر نمود، به طوری که قوی‌ترین قوم آن روزگار یعنی آشوری‌ها را، برای همیشه از صفحهٔ روزگار محو کردند.

گزارش‌های مورخین یونانی از ساختار قلعه

 روایات مورخین یونانی نیز حاکی است که این شهر در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نیمهٔ اول قرن ششم قبل از میلاد)، مدتها مرکز امپراتوری مادها بوده‌است و پس از انقراض آنها نیز به عنوان یکی از پایتخت‌های هخامنشی (پایتخت تابستانی و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار می‌رفته‌است. گفته‌هایهردوت مورخ یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد، مهم‌ترین ماخذ تاریخی در این مورد است. وی بنای اولیه این شهر را به «دایااکو» نخستین شهریار ماد نسبت می‌دهد (۷۲۸ قبل از میلاد). هرودوت اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب قوم ماد را در دستیابی دیااکو به قدرت موثر می‌داند.

دیگر مورخین یونانی چون پلیبیوس، کتزیاس، ژوستین و گزنفون نیز دربارهٔ هگمتانه مطالبی جمع‌آوری کرده‌اند. دیااکو پس از اینکه هگمتانه را به پایتختی خود برگزید، تصمیم به ساخت قصری عظیم و مستحکم، به صورت هفت قلعهٔ تو در تو، گرفت. به طوری که کاخ پادشاهی و خزانه، در درون قلعهٔ هفتم قرار داشته باشند. دیااکو به تقلید از رنگ‌آمیزی قصرهای بابلی دستور داده بود، کنگره‌های هر قلعه را به رنگی مخصوص در آورند.

به این ترتیب: رنگ کنگره‌های قلعه اول؛ سفید، دومی؛ سیاه، سومی؛ ارغوانی، چهارمی؛ آبی، پنجمی؛ نارنجی و کنگره در باروی داخلی؛ سیمین و زرینبودند. محیط بیرونی‌ترین دیوار قلعه، تقریباً به اندازهٔ حصار شهر آتن بوده‌است.

قصر شاهی، که در آخرین قلعهٔ درونی بر پا شده بود، دارای صدها اتاق بوده و مردم نیز خانه‌های خود را بیرون این قلعه‌ها و در کنار آن ساخته بودند. بنا به درخواست دیااکو، قوم ماد شهرهای کوچکی را که در آن می‌زیسته‌اند، رها ساخته و پایتخت را مورد توجه قرار دادند و در اطراف قلعه شاهی، خانه‌های خود را بنا کردند. پلیبیوسمورخ یونانی (۲۰۴ تا ۱۳۲ قبل از میلاد) می‌نویسد: «در دامان کوه اورنت، («اورنت» یا «اورانتس» = الوند)، شهر هگمتانه با قلعه و ارگ مستحکم و حیرت‌آوری قرار گرفته و قصر شاهی در داخل آخرین قلعه آن استوار گردیده‌است. وضع ساختمانی، آرایش عجیب و تزئیناتی که در آن به کار رفته به نحوی بوده، که توصیف آن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. چوب‌هایی که در آن به مصرف رسیده، پوشیده از زر و سیم است. درها، ستون‌ها و رواقهای آن، با هزاران گونه کنده‌کاری و نقش و نگار آراسته شده‌اند. یک دیوار بی‌پیرایه و یک تیر عاری از زیور، در آن کاخ نیست. حتی کاشی‌هایی که زینت‌بخش «ازاره‌ها» و دیواره‌های درونی قصر است، با پوششی از آب نقره، سیم اندود گشته و همهٔ چوب‌ها از جنس سرو و کاج هستند.»

کتزیاس مورخ یونانی و پزشک معروف اردشیر دوم هخامنشی (۴۰۴ تا ۳۰۵ قبل از میلاد) می‌نویسد: ««سمیرامین» ملکهٔ آشور، پس از دیدن وضعیت شهر و موقعیت مناسب آن دستور داده، که برای او در آنجا کاخی بسازند و چون دیده‌است که در شهر جدیدالاحداث کمبود آب وجود دارد، دستور داده تا با صرف هزینه‌ای گزاف، نهری ساخته و آب دریاچه‌ای را که در آن سوی کوه اورنت (الوند) است، به این شهر سرازیر نمایند.»

ابوبکر احمد بن محمد اسحاق همدانی – معروف به ابن فقیه - در کتاب البلدان خود، که در حدود سال ۲۹۰ هجری به تحریر درآمده، به نقل از یکی از دانشمندان پارسی می‌نویسد: «همدان بزرگ‌ترین شهر جبال و حدود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ بوده‌است.»

بخت النصر بعد از فتح و ویرانی بیت المقدس، فرمانده‌ای به نام صقلاب را به قصد تصرف همدان می‌فرستد، ولی وی با عدم موفقیت مواجه‌شده و طی نامه‌ای به بخت النصر می‌نویسد: «من به شهری آمده‌ام، دارای بارویی بلند و سرکش و مردمی بسیار و کوی و برزن‌هایی فراخ و رودهای فراوان.».

دورهٔ هخامنشیان

پس از انقراض مادها، هر چند هگمتانه مرکزیت نخستین را نیافت، ولی به جهت قرار گرفتن در مسیر راه شاهی، که پارسه (تخت جمشید) را به سارد متصل می‌کرد، به عنوان پایتخت تابستانی هخامنشیان مورد توجه خاص بود و از این رو آن را آباد کردند.

در زمانی که داریوش سوم با اسکندر مواجه می‌شود، هگمتانه به صورت ویرانه‌ای بوده‌است. ولی داریوش سوم بنا به پیشنهاد یاران خود، دستور می‌دهد در میانهٔ شهر، کوشکی بزرگ که آن را ساروق می‌نامیدند، بسازند. در این کوشک، سیصد مخفی‌گاه برای گنجینه‌ها و دارایی‌ها بر پا شد و برای آن هشت درب آهنین ساختند، که همه دو اشکوبی (دو لختی) و هر اشکوب، به بلندای دوازده گز بود.

چنانکه ملاحظه شد، دربارهٔ چگونگی احداث و نام بنیانگذاران هگمتانه در بین مورخین یونانی، اتفاق نظر وجود ندارد. مورخین اسلامی نیز در این زمینه با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در مورد محل دقیق آن هم نظریات متفاوتی ارائه شده‌است. گر چه اکثر مورخین، پژوهشگران و باستان شناسان مانند مرحوم مصطفوی، پروفسور گیریشمن، اشمیت، لوشای و پرا دارا، تپه‌ای را که هم اکنون در شهر همدان به نام هگمتانه معروف است، محل اصلی شهر باستانی هگمتانه می‌دانند.

دورهٔ پارتیان

سنگ‌نوشتهٔ یونانی بر روی تندیس هرکول در بیستون که قدمت آن به سال ۱۴۹/۱۴۸ پیش از میلاد تاریخ‌گذاری می‌شود، به کلئومنز به‌عنوان ساتراپ «ایالت‌های بالا» (ماد) اشاره می‌کند؛ به نظر می‌رسد که ماد و هگمتانه تا سال ۱۴۷ پیش از میلاد، یعنی تا زمان پادشاهی مهرداد یکم، سقوط نکرده بودند. آنتیوخوس هفتم در سال ۱۳۰ پیش از میلاد به قصد بازگردانی قدرت سلوکی به ایران، احتمالاً برای مدت کوتاهی در هگمتانه توقف کرد، چنانکه تیگران دوم نیز در سال بعد برای حمله به مهرداد دوم، مدتی در هگمتانه بود. پارتیان همچنان از هگمتانه به عنوان پایتخت تابستانی و ضرابخانهٔ سلطنتی استفاده می‌کردند. سازه‌های پارتی در شهر، دژی که بر تپه مصلی قرار داشت را شامل می‌شد.

دورهٔ ساسانی

هگمتانه تا سال ۲۲۶ میلادی به پارتیان وفادار ماند، تا اینکه به همراه آتروپاتن (آذربایجان) از سمت شمال به تسخیر اردشیر بابکان درآمد. در اینجا مدارک متناقضی وجود دارد که آیا هگمتانه به عنوان کاخ تابستانی به کار رفته است یا نه. بنابر گفتهٔ ابن فقیه همدانی، ساختمان‌هایی بین تیسفون، پایتخت ساسانیان و کوه الوند و نه فراتر از آن، حتی همدان ساخته شد. شهر در مدت کوتاهی بعد از جنگ نهاوند در ۲۳ ه.ق/۶۴۲ م به دست مسلمین افتاد و مرکز استان شد.

 نتایج حفاری‌های تپه هگمتانه

در حفاری‌های باستان‌شناسی سالهای اخیر در تپه هگمتانه مشخص شده‌است که محل کاخ و بناهای اشاره شده، در تپه هگمتانه کنونی واقع بوده‌است.

از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه، معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده، که در بین آثار باستانی به دست آمده کم‌سابقه‌است. آثار کشف شده حاکی از وجود یک شبکهٔ منظم و پیشرفتهٔ آب‌رسانی در شهر حکومتی مادها و پارت‌ها است. در فواصل بین کانالهای آب رسانی، معابری بر عرض ۵/۳ متر وجود داشته و کف این معابر، تماماً با آجرهای مربع شکل و منظمی، مفروش بوده‌است. تحقیقات نشان داده که در فواصل ۳۵ متری بین معابر، دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارند، که هر کدام شامل یک حیاط مرکزی (هال) است، با اتاق‌ها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن. به شکلی که هر واحد ساختمانی، فضایی در حدود ۵/۱۷ * ۵/۱۷ متر را در بر می‌گیرد. معابر مذکور با عرض ۵/۳ متر و پی بندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش داشته و جهت شمال شرقی به جنوب غربی دارند.

پیشینهٔ حفاری‌های علمی این تپه، به سال ۱۹۱۳ میلادی بر می‌گردد، که هیئتی فرانسوی از طرف موزهٔ لوور پاریس به سرپرستی شارل فوسی، کاوش‌هایی در تپه هگمتانه انجام داد. ولی نتایج این کاوشها هیچ‌گاه منتشر نشد.

در طی ۱۰ فصل حفاری انجام شده از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۸، که حدود ۱۴۰۰۰ متر مربع از بقایای این شهر مورد کاوش قرار گرفت، یکی از کهن‌ترین دوره‌های تمدّن بشری نمایان شده‌است. همچنین یک حصار طولانی به ارتفاع ۹ متر و دو برج عظیم و کم‌نظیر در درون آن کشف شده‌است. از جمله کاوشهای علمی سال ۱۳۶۲ تا کنون که به سرپرستی آقای دکتر محمد رحیم صراف به انجام رسیده، منجر به شناسایی شهر بزرگی در دل تپه هگمتانه شده‌است.

همچنین ادامه کاوش‌ها، بخش‌هایی از حصار عظیم شهر به قطر ۹ متر و ارتفاع ۸ متر را آشکار ساخته‌است. این حصار در فواصل معین، دارای بر جهان عظیم بوده، که هگمتانه قدیم را در بر می‌گرفته‌است.

به طور کلی این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستان شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته‌است. ضمناً در طول حفاریهای انجام شده، آثار ارزشمند و بی‌نظیری کشف گردیده، که اغلب متعلق به دوران هخامنشیان و نیاکان آنهاست.

تعداد بازدید از این مطلب: 684
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

نبرد وین  در ۱۱ و ۱۲ سپتامبر ۱۶۸۳ میلادی، پس از محاصره دو ماهه شهر وین بدست امپراتوری عثمانی ، رخ داد. این نبردی میان ائتلاف امپراتوری مقدس روم ، مشترک‌المنافع لهستان-لیتوانی و اتحاد مقدس (۱۶۸۴) علیه امپراتوری عثمانی بود. این نبرد نشان دهنده سلطه کامل خاندان هابسبورگ بر امپراتوری مقدس روم و اروپای مرکزی بود.

محاصره وین در ۱۴ ژوئیه ۱۶۸۳ میلادی آغاز شد؛ هنگامی که، نیروهای امپراتوری عثمانی (تقریباً ۳۰۰٬۰۰۰ نفر) و پشتیبانی ۱۲٬۰۰۰ ینی چری ، به شهر حمله کرده و به مدت ۲ ماه آن را محاصره کردند. نبرد واقعی در ۱۲ سپتامبر همان سال رخ داد؛ زمانی که، ارتش تازه نفس آلمان و لهستان (به فرماندهی شاه یوهان سوبیسکی) طی دو روز ، ارتش عثمانی را شکست دادند.

این نبرد به بیان بسیاری از تاریخدانان ، نقطه عطفی در جنگ های ۳۰۰ ساله میان عثمانی و امپراتوری مقدس روم بود. این نبرد سلطه و قدرت عثمانی در بالکان را درهم شکست. به دنبال جنگهایی که ۱۶ سال پس از این نبرد رخ داد، خاندان هابسبورگ تمامی جنوب مجارستان و ترانسیلوانیا را از عثمانی گرفتند.

تعداد بازدید از این مطلب: 559
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات


اتو اسکورتسِنی  (زایش ۱۲ ژوئن ۱۹۰۸، مرگ ۶ ژوئیه ۱۹۷۵) یک سرهنگ دوم  درجه اس اس و افن اس اس و معروفترین و ماهرترین تکاور حاضر در جنگ جهانی دوم بود. مشهورترین عملیاتی که وی رهبری کرد، عملیات بلوطبرای آزادسازی بنیتو موسولینی در سال ۱۹۴۳ بود که با موفقیت کامل انجام شد.اسکورتسینی فرزند یک مهندس عمران اتریشی بود و خود او هم به عنوان یک مهندس در وین مشغول به کار بود. او در سال ۱۹۳۱ به حزب ناسیونال سوسیالیست اتریش پیوست.جای جراحت عمیقی که روی صورت او وجود دارد در حقیقت جای زخم شمشیر در جریان یک مسابقه شمشیر بازی در دانشگاه وین است.وی در سال ۱۹۳۸ و در جریان آنشلوس یا پیوستن اتریش به آلمان نازی با میانجی گری بین برخی نیروهای اس آ و گارد ریاست جمهوری اتریش از تیراندازی بین این دو جلوگیری کرد و به این ترتیب ویلهلم میکلاس، رئیس جمهور اتریش از مرگ نجات یافت. این اقدام اسکورتسینی با دستور آرتور سیس-اینکوارترهبر حزب ناسیونال سوسیالیست اتریش جهت جلوگیری از خونریزی انجام شد.

عملیات بلوط

بنیتو موسولینی نخست وزیر ایتالیا و متحد آلمان نازی در سال ۱۹۴۳ توسط نیروهای ایتالیایی طرفدار متفقین دستگیر و زندانی شد. اسکورتسینی توسط پیشواانتخاب شد تا طی یک عملیات تکاورانه موسولینی را نجات دهد. اسکورتسینی حدود دو ماه به عکس برداری هوایی از مناطق مختلفی که احتمال می‌دادموسولینی در آن مکان‌ها نگهداری شود، پرداخت. سرانجام مکان قطعی نگهداری موسولینی که در یک هتل در کوهستان آپنینه ایتالیا بود، برای آلمانها فاش شد. این مکان فقط از طریق تله کابین قابل دسترسی بود و از آنهم به شدت مراقبت می‌شد. سرانجام در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۱۹۴۳ عملیات بلوط (به آلمانی:Unternehmen Eiche) به اجرا در آمد و تعدادی از چتربازهای لوفت وافه یا فالشیرم یگر (به آلمانی: Fallschirmjäger) و تعدادی از تکاوران وافن اس اس و ماموران سرویس اطلاعاتی آلمان-SD (به آلمانی: Sicherheitsdienst) به رهبری اسکورتسینی، توسط گلایدر روی شیبی نزدیک به هتل فرود آمدند و با غافلگیر کردن محافظان بدون شلیک یک گلوله هتل را تصرف کردند. اسکورتسینی وقتی به محل نگهداری موسولینی رسید، خبردار ایستاد و به موسولینی گفت:

دوچه، پیشوا مرا به اینجا فرستاده تا شما را آزاد کنم!

موسولینی به همراه اسکورتسینی بلافاصله با یک هواپیمای سبک لوفت وافه که بعد از تصرف هتل در کنار آن فرود آمده بود به پایگاه هوایی آلمان در جنوب شهررم منتقل شد و از آنجا با هواپیمای دیگری به مقر فرماندهی پیشوا در برلین منتقل شد تا با هیتلر دیدار کند. اسکورتسینی به خاطر این عملیات از هیتلر مدال صلیب آهنی شوالیه دریافت کرد و به درجه سرگردی ارتقا یافت. این عملیات توسط نیروی هوایی آلمان به طور کامل فیلمبرداری و در یک برنامه مستند در تلویزیون آلمان پخش شد.

عملیات پرش بلند

کا گ ب و کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی ادعا نموده‌اند که اسکورتسینی بنا به دستور هیتلر قصد داشت طی عملیاتی با نام پرش بلند، روزولت و استالین وچرچیل را در کنفرانس تهران به قتل برساند. کمونیست‌ها ادعا می‌کنند آلمان‌ها با شکستن رمز مخابرات نیروی دریایی آمریکا از چگونگی برگزاری کنفرانس تهران اطلاع پیدا کرده بودند و با ارسال تیم‌های تکاوری قصد از بین بردن سران متفقین را داشتند ولی سرویس اطلاعاتی شوروی با زیرکی از نقشه آلمانها مطلع شد و قبل از آمدن اسکورتسینی تیم پیشرو تکاوران آلمانی را دستگیر کردند و عملیات آلمانها لغو شد. با این وجود اسکورتسینی در خاطراتش هرگز از چنین عملیاتی نام نبرده‌است و داستانهایی که در این زمینه از سوی شوروی‌ها در زمانهای مختلف نقل شده‌است با یکدیگر در خصوص نام افراد، مکان‌ها و سایر موارد مهم اختلاف فاحشی دارند و به احتمال بسیار زیاد این عملیات تنها ساخته ذهن کمونیست‌ها بوده و جهت پروپاگاندا و نشان دادن کارآمدی سرویس جاسوسی شوروی مطرح شده‌است. طبق نظر سی آی ا در صورتی که عملیات پرش بلند حقیقت داشت و استالین هم از آمدن اسکورتسینی اطمینان داشت، حتی اگر شوروی‌ها نقشه آلمانها را کشف کرده بودند، استالین هرگز خطر نمی‌کرد و در جایی که می‌داند اسکورتسینی به آنجا خواهد آمد، باقی بماند و جان خود را به خطر بی‌ندازد.

عملیات مشت آهنین

در اکتبر ۱۹۴۴ آدولف هیتلر با خبر شد که میکلوس هورتی نایب السلطنه پادشاهی مجارستان که متحد آلمان در جنگ بود، خیانت کرده و به طور پنهانی وارد مذاکره با ارتش سرخ شوروی شده‌است تا ارتش مجارستان را تسلیم کند. تسلیم مجارستان ضربه سنگینی به نیروهای آلمانی مستقر در بالکان وارد می‌کرد. از این رو هیتلر دستور داد عملیاتی با نام مشت آهنین (به آلمانی: Unternehmen Eisenfaust) برای سرکوب هورتی انجام گیرد. اسکورتسینی نقش اساسی را در این عملیات به عهده داشت. پسر هورتی به طور مداوم با ماموران شوروی دیدار می‌کرد. سرویس امنیتی آلمان از طریق واسطه‌هایی پسر هورتی را متقاعد ساختند که نمایندگان یوگوسلاوی و مارشال تیتو علاقه‌مند به دیدار با وی هستند. سرانجام قرار ملاقات در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۴۴ در دفتر فلیکی بورنمیزا رییس بنادر دانوب مجارستان گذاشته شد. بعد از ورود پسر هورتی به محل مورد نظر، به جای نمایندگان تیتو، اسکورتسینی و تکاوران وافن اس اس به محل وارد شده و پس از دستگیری پسر هورتی وی را داخل یک فرش بسته بندی کردند و با هواپیما به وین فرستادند. در ادامه عملیات تعداد محدودی از نیروهای وافن اس اس به رهبری اسکورتسینی با چهار تانک ببر دو به سمت قصر هورتی حرکت کردند و با کمترین میزان تیر اندازی و با تهدید هورتی نسبت به وضعیت پسرش وی را دستگیر کرده و مجارستان را دوباره به کنترل آلمان برگرداندند. در کل این عملیات فقط هفت سرباز مجارستانی کشته شدند و ۲۶ نفر نیز زخمی شدند. به دلیل این موفقیت، آدولف هیتلر، اسکورتسینی را به درجه سرهنگ دومی (به آلمانی: SS-Obersturmbannführer) مرتفع کرد.

منبع:جندی شاپور البرز

تعداد بازدید از این مطلب: 2041
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

غار اسپهبد خورشید یا کرکیل دژ بر سر راه تهران به فیروزکوه در ناحیه دوآب شهرستان سواد کوه استان مازندران قرار دارد. این غار بر سینه لردکمر قرار داشته و در متون تاریخی به نام طاق عایشه گرگیلی دژ نیز خوانده شده‌است. در زبان مردم منطقه سوادکوه این غار به نام لاپ کمر معروف است. همچنین مردم روستاهای اطراف این غار را به نام «دیوکالی» به معنای «لانه‌ی دیو» می شناسند.

قوس دهانه غار، یکی از عظیم‌ترین دهانه‌های غار طبیعی دنیا است. طول قوس طاق طبیعی و عظیم غار چهل متر بوده و درون غار بصورت تالاری بیضی شکل به درازای ۷۵، عرض ۲۵ و ارتفاع ۱۵ متر است. در برابر غار دیواری با سنگ و ساروج چیده شده و تا مدخل آن ادامه دارد. بنای این دیوار به دوره ساسانیان باز می‌گردد. در مقابل غار پرتگاه مهیبی قرار دارد که ورود به آن را بسیار مشکل می‌سازد. به دلیل وجود آب آشامیدنی در غار، در گذشته امکان مقاومت به مدت طولانی در آن وجود داشته‌است.

داخل غار دارای اتاق‌هایی است که قدمت ساخت آن‌ها به دوره ساسانیان باز می‌گردد. این غار در فهرست آثار ملی ایران قرار دارد و برای ثبت جهانی آن نیز پرونده‌ای تشکیل گردیده‌است. با این وجود تمرینات نظامی و معدن ماسه فعال در مجاورت آن، در حال لطمه زدن به آن می‌باشد.

این غار به عنوان دژی طبیعی، همواره مورد استفاده اسپهبدان طبرستان بوده‌است. در صدر اسلام و همزمان با شورش مردم طبرستان، این غار مامن ونداد هرمز بود.

در سال ۷۶۱ میلادی، اسپهبد خورشید، نوهٔ اسپهبد فرخان بزرگ از خاندان گاوبارگان، بر منطقه مازندران حکومت می‌کرد. همزمان، مهدی پسر منصور عباسی حاکم ری شد و تصمیم گرفت پس از سالها مازندران را به تسخیر اعراب درآورد. مهدی با نیرنگ از در دوستی با اسپهبد خورشید درآمد و ضمن ارسال هدایایی، از او خواست تا اجازه دهد قسمتی از لشکریانش از تنگه رود طالار گذشته و از راه دریا به خراسان بروند. اسپهبد خورشید فریب این نیرنگ را خورد و اجازه عبور را صادر نمود. مهدی، دو سپاه را از گرگان و شاه‌کوه روانه نمود و آمل را تصرف نمود. اسپهبد خورشید که غافلگیر شده بود، همسر و ثروتش را در این غار گذاشت و برای تهیه سپاه به دیلمستان رفت.

سپاه اعراب به مدت سه ماه در پایین غار بودند و به فکر چاره برای نفوذ به این غار بودند. سرانجام با مسموم کردن سرچشمه‌های آب غار موفق شدند «بانو نی‌کلاً» همسر اسپهبد خورشید را به همراه دخترانش به قتل برسانند. اسپهبد خورشید در بازگشت با پنجاه هزار سپاهی، هنگامی که شایعه اسارت همسر و فرزندانش را شنید، خودکشی کرد.

در باره وجه تسمیه «طاق عایشه گرگیلی دژ» چنین نقل شده‌است که در دوره اسلامی زنی به نام عایشه در این دژ متحصن شده بود و جمعی از دزدان و راهزنان را به دور خود جمع کرده بود و کرکیل (غارت) می‌کردند از این جهت آن را عایشه کرکیل دژ گفته‌اند. همچنین در نزدیکی این غار بقایای قلعه‌ای قرار دارد که به قلعه باجیگران معروف است.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 808
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در قرن9پ م در شمال غربي ايران در غرب درياچه اروميه و همسايگي آشوريان و اورارتوييان دولت نو ظهوري به نام ماننا پديد آمد. در سال 1947در تپه زيويه مرز امروزي آذربايجان غربي و كردستان ايران گنجينه با شكوهي از طلا نقره و عاج از دل خاك بيرون آمد كه پيش در آمدي بر شناسايي مانايي ها شد .در دره سولدوز آذربايجان غربي دهكده هاي متعددي از دوران پيش از تاريخ كشف شده است. در طول زمان به ترتيب درمنطقه درياچه اروميه تا كرمانشاه قبايل مختلفي سكني گزيدند كه منابع آشوري آنها را گوتيان و لولبيان ناميده اند. در قرن 9 پيش از ميلاد يكي از اين قبايل در تپه حسنلو شروع به ساخت دژ مستحكم كرد. طبق كتيبه اي كه در بوكان پيدا شده اين قوم اعتبار خاصي داشت و كم كم هسته مركزي قوم ماد را تشكيل داد. به موجب سالنامه هاي آشوري در قرن 9 پيش از ميلاد تشكيلات دولتي و قلاع دفاعي خطه اروميه ساخته شده است. دولت ماننا شامل تمامي نواحي جنوب درياچه اروميه و بخشي از دره رود قزل اوزن بود.

سازمان اجتماعي ماننا شامل دامداري و پرورش گوسفند و حيوانات شاخدار ،اسب،شتر دو كوهان،قاطر و خر بود.فرهنگ تپه حسنلو عمدتا به دوره چهارحسنلو مرتبط ميشود. در اين دوره در اوج شكوفايي مانايي ها حمله آشوريان يا اورارتويي ها به آنها باعث كشتار آنها و از بين رفتن آنها ميشود. در تپه حسنلو زن و مردي در بغل هم ،مادري كه كودكي را در آغوش گرفته و چهل زن كه در سالني خوابيده بودند به يكباره به زيرآواررفته اند و باستان شناسان آنها را از دل خاك بيرون آورده اند.

كشور مانا در زمان تشكيل آن در ميان سه كشور نيرومند محصور بود.اورارتو در شمال ،ماد در جنوب شرقي و آشور در غرب. نخستين بار نام مانا در سنگ نبشته سلمانصر آشوري آمده است -824 الي 859 پ م - پس از آن در سنگ نبشته اي كه در طاش تپه مياندوآب پيدا شده نام مانا آمده است كه در آن شاه اورارتو به نام منوا- تاريخ سلطنت سالهاي 781الي810پ م-در آن از پيروزي خود بر مانا خبر ميدهد.آخرين بار در سالنامه هاي اورارتو مربوط به روسا -سالهاي حدود 645الي685پ م - ياد شده است.در قرن 7 پ م كشور مانا جزيي از ماد بود.تصاوير بر جاي مانده بر جام حسنلو حاكي از ارتباط فرهنگي ماناييان با مردم هورياي زبان دارد.

منبع :آثار تاريخي ايران اثر سيف الله كامبخش فردواطلس تاریخ ایران

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1510
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

تیمور گورکان  ، معروف به تیمور لنگ، نخستین پادشاه گورکانی (تیموری) و پایه‌گذار این دودمان شاهی که از ۷۷۱ تا ۸۰۷ ه‍.ق. (۷۴۸ - ۷۸۳ه‍.خ.) در بیشتر سرزمین‌های آسیای مرکزی و غربی پادشاهی کرد. تیمور در زبان ازبکی به معنای «آهن» است و از او با القاب «امیر تیمور»، «تیمور لنگ»، «تیمور گورکان» و «صاحبقران» یاد شده‌است.تیمور پسر تراغای، از ملاکین شهر کَش ترکستان بود  .

وی در ۲۵ شعبان ۷۳۶ ه‍.ق. (۷۱۴ ه‍.خ.) در همان شهر کش به دنیا آمد. طایفه‌اش از شاخهٔ «برلاس» ترکستان بود، ولی در آن زمان وابستگی به قوم مغول که «چنگیز خان» نام‌آورترین آن بود نوعی افتخار به حساب می‌آمد؛ از این رو «تیمور» تبار خود را به چنگیز خان و قوم مغول می‌رساند.

شهرت تیمور از فتح خوارزم در سال ۷۸۱ ه‍.ق. (۷۵۸ ه‍.خ.) آغاز شد. تیمور در سال ۷۸۱ ه‍.ق. خراسان را تسخیر کرد و در سال ۷۸۴ ه‍.ق. (۷۶۱ه‍.خ.) گرگان،مازندران، سیستان و هرات را گشود و آل کرت را به تصرف درآورد.

در سال ۸۰۰ تیمور سرزمین فارس، بخشی از عراق، لرستان و آذربایجان را گرفت و سلسلهٔ جلایریان را نیز منقرض کرد. آن گاه رو به خزر نهاد و اهالی برخی از شهرهای آن را به قتل رساند. در سال ۷۹۵ ه‍.ق. بعد از انقراض مظفریان متوجه آسیای کوچک شد. در سال ۸۰۰ (۷۷۶ ه‍.خ.) هند را فتح کرد و دهلی را به تصرف درآورد. با عثمانیان نیز جنگ‌ها کرد و در سال ۸۰۴ (۷۸۰ ه‍.خ.) بایزید عثمانی را به اسارت بگرفت. تیمور در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) به سمرقند پایتخت خویش برگشت، عزم تسخیر چین را نمود ولی اجل مهلتش نداد و در سال ۸۰۷ (۷۸۳ ه‍.خ.) در ۶۹ سالگی در قزاقستان درگذشت.در ۷۶۱ ه‍.ق. / ۱۳۶۰ م.، فردی به نامتغلق تیمور، از نوادگان جغتای، از ترکستان به ماوراءالنهر لشکر کشید. حاجی برلاس که دفاع از شهر کش - بعدها شهر سبز خوانده شد - را در مقابل این مهاجم دشوار یافت، دفاع از ولایت را به پسر تراغای - تیمور گورکان - سپرد. تیمور که در چنین آشوبی قدم به صحنه حوادث گذاشت در آن هنگام ۲۵ سال داشت. تیمور توانست با زیرکی و سیاست، از همان آغاز کار، و با اظهار اطاعت نسبت به مهاجمان، شهر کش را از قتل و غارت نجات دهد. سپس با امیر حسین - نوادهٔ قزغن درکابل - بنای دوستی گذاشت و بالاخره خواهر او - اولجای ترکان - را به عقد ازدواج خود درآورد.تیمور به سبب همین خویشاوندی در خانوادهٔ امیر حسین به «گورکان» (به معنای داماد) مشهور شد. با این حال دوستی تیمور با امیر حسین دیری نپایید و با مرگ اولجای ترکان جنگ بین این دو امیر اجتناب‌ناپذیر شد. در آخرین نبرد، قلعهٔ هندوان نزدیک بلخ، به محاصرهٔ سپاه تیمور درآمد و امیر حسین مغلوب و مقتول شد. با این پیروزی تیمور در بلخ به فرمانروایی مستقل رسید (رمضان ۷۷۱ ه‍.ق. / آوریل ۱۳۷۰ م.) و خود را صاحبقران خواند. چهار تن از زنان امیر حسین را نیز به ازدواج خود درآورد و باقی را به سرداران بخشید. پس از آن به ماوراءالنهر رفت و سمرقند را پایتخت خویش ساخت.تیمور در جنگ با والی لرستان (اتابک لر) نیز چند زخم برداشت، دو انگشت دست راستش قطع شد و پای راستش چنان صدمه دید که تا پایان عمر می‌لنگید؛ ولی با دست راست به خوبی شمشیر می‌زد و به این دلیل به «تیمور لنگ» شهرت یافت.

در یورشی سه‌ساله که از ۷۸۸ تا ۷۹۰ ه‍.ق. طول کشید آذربایجان،خراسان ،لرستان، ارمنستان، گرجستان و شروان را نیز تصرف کرد و در سال ۷۹۳ ه‍.ق. مردم خوارزم را قتل عام کرد.

حملهٔ پنج‌ساله وی بین سال‌های ۷۹۴ تا ۷۹۸ ه‍.ق. صورت گرفت و پس از آن حکومت هر شهر را به یکی از فرزندان یا خویشاوندان خود سپرد. سپس مسکو را فتح کرد و عازم هندوستان شد. در سال ۸۰۱ ه‍.ق آن جا را تصرف کرد و صدهزار نفر را به قتل رساند. پس از تقسیم شهرها و نواحی تصرف‌شده، به سمرقند بازگشت.

تیمور در پاییز سال ۱۳۹۹ م. آخرین و طولانی‌ترین سفر جنگی خویش، با نام «یورش هفت‌ساله»، را به جانب نواحی غربی آغاز کرد که به شکست سلطان‌های مملوک مصر و عثمانی انجامید. وی هنگام رهسپار شدن به این سفر جنگی ادارهٔ سمرقند را به محمد سلطان، پسر بزرگ جهانگیر، واگذار کرد و اندیجان را نیز به اسکندر، پسر عمر شیخ واگذار کرد.لشکرکشی تیمور به ایروان از سال ۸۰۲ تا ۸۰۷ هجری طول کشید و در طول این لشکرکشی‌ها حلب، دمشق و بغداد را نیز تصرف کرد. تیمور در اواخر سال ۸۰۲ ه‍.ق. (۱۴۰۰ م.) پیش از حمله به جانب سیواس، همسران و تعدادی از شاهزادگان را تحت سرپرستی عمر بهادر، پسر میران شاه، به سمرقند فرستاد.

در سال ۸۰۴ ه‍.ق. در نبرد آنقره بایزید سلطان عثمانی معروف به ایلدروم بایزید (به معنای صاعقه) را مغلوب و اسیر کرد. تیمور بعد از لشکرکشی به آناتولی در ژوئن ۱۴۰۳ م./۸۰۶ ه‍.ق.، به گرجستان آمد و زمانی به فتوحات در آن سرزمین مشغول بود. پس از آن قصد فتح چین کرد و رهسپار آن جا شد. او با سپاهیانش تا کنار رود سیردریا نیز رفت، ولی در اُترار شهری در کنارهٔ شرقی این رود بیمار شد و در رمضان سال ۸۰۷ ه‍.ق. / فوریه ۱۴۰۵ میلادی، در ۷۱ سالگی درگذشت.

تیمور در مقبره‌ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که خودش قبلاً دستور داده بود به صورت بنایی مجلل بسازند و مادر او بی‌بی خانم در آن دفن شده بود و بعداً عدهٔ دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شدند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.که اکنون در سمرقند است.

تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده از خود ۳۱ پسر، نوه، نبیره و نبیره‌زاده باقی گذاشت.[۱۵] تیمور از ۷۷۸ ه‍.ق. / ۱۳۷۷ م. تا هنگام مرگش در ۸۰۷ ه‍.ق./ ۱۴۰۵ م، به مدت ۲۹ سال، جهانی را با تهاجمات و یورش‌های مکرر خود و با خشونتی وصف‌ناپذیر، در هم کوبید و بنیان تیموریان ایران و به واسطهٔ ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگانش، دودمان شاهی گورکانیان هند یا «امپراتوری مغول هند» را گذاشت که بلافاصله پس از مرگش، انحطاط و زوال و تجزیهٔ آن آغاز شد. بدین ترتیب فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشت‌بار و ویرانی‌های بسیار به دست آمد، دیری نپایید. قلمرو تیمور با ظهور دو طایفهٔ ترکمان - قراقویونلو و آق قویونلو - تجزیه و بعدها توسط دولت صفوی یکپارچه و متمرکز شد.

موارد بسیار زیادی از قتل‌عام‌ها و خشونت‌های تیمور را در تاریخ‌ها آورده اند. اما تیمور علاوه بر آن، بسیاری از هنرمندان و دانشمندان شهرهای فتح‌شده را به پایتخت خود یعنی سمرقند می‌آورد. افراد زیادی از نقاشان برجسته و استادان معماری، فقیهان و نظایر آن وجود دارد که توسط تیمور به سمرقند آورده شدند. این موارد نقش فراوانی در تحولات بزرگ هنری و فرهنگی در عصر پس از تیمور داشت.تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می‌خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اغلب کباب گوشت کره‌اسب بود. پیرو یکی از مذاهب اهل تسنن بود و به گفتهٔ خودش از چهل‌سالگی حتی یک وقت از پنج وقت نمازش قضا نمی‌شد مگر در هنگام جنگ. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آن جا برد. وقتی می‌خواست شهر زادگاه خویش کَش را تجدید بنا کند، دو تن از معماران به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، اما موفق نشدند، تیمور آن دو را گردن زد. در ادارهٔ کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی‌هایی داشت که به خوبی جدیت او را نمایان می‌ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می‌کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل‌تر، دیندار و بی‌رحم‌تر باشد.در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می‌کرد. افرادی که به او خیانت می‌کردند را به‌شدت سرکوب می‌کرد و دستور می‌داد پوستشان را زنده‌زنده بکَنند. در ۱۹۴۱ م. همزمان با حملهٔ هیتلر به شوروی که نزد روس‌ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا بتوانند از روی شکل جمجمه‌اش مجسمهٔ او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه‌تر از پای راستش بود و روی جمجمه‌اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت.از مورخان دورهٔ تیموری شرف‌الدین علی یزدی می‌گوید: «مقصود او بلندی نام و فتح کشور بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی‌جان شود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود فدا می کرد.»

تیمور فاتح بزرگی بود و تقریباً هیچ‌گاه شکست نخورد و همهٔ جهان پیرامونش را فتح کرد. حتی سرزمین های دوردستی مثل هند و بخش‌هایی از سوریه و مناطق شرقی ترکیه کنونی و مسکو پایتخت روسیه کنونی از هجوم تیمور در امان نماندند. فتوحات پی‌درپی تیمور خود نشانگر آگاهی عمیق او از امور رزمی و دقت زیاد او به امور تدارکاتی جنگ هستند.

شیوهٔ تیمور در سرکوب حاکمان مناطق بر تسلیم و ابقا استوار بود. حاکمی که تسلیم می‌شد به عنوان حاکم دست‌نشانده در منصب خویش ابقا می‌گردید و اگر سرکشی می‌کرد به شدت سرکوب و تنبیه می‌شد؛ مثلاً هنگامی که امیر ولی (که بر حکومت گرگان و استرآباد ابقا شده بود) سرکشی کرد تیمور به آن نواحی لشکر کشید و او را سرکوب کرد.

 

قتل‌عام مردم اصفهان

شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیهٔ کسانی که به ایران هجوم می‌آوردند مورد توجه بود. تیمور زمانی که در خراسان بود دچار نوعی بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری ناشی از گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری می‌کند. تیمور از این جهت نامه‌ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به‌سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می‌کنی و خیال می‌کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آب لیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آب لیموفروش بودم برای تو نمی‌فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین‌العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه‌های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد.

در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آن قدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینی شهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان)رسانید و در آن جا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه‍.ق. محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع‌آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به‌ویژه دزفول رفت.

امیر حملهٔ خود را آغاز کرد و حدود هفتادهزار نفر را کشت ولی بچه‌های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی‌مانده را وادار کرد که کشته‌شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقهٔ مرتفع تمام بچه‌های کشته‌شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع‌آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون‌بختان خاک‌نشین کیستند؟ آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده‌اند. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی راند و چنان نمود که ایشان را ندیده‌است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1454
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

آنتوان سوروگین پرکارترین عکاس دوران قاجار و پدر عکاسی اجتماعی ایران است. در سال ۱۹۰۸ میلادی سوروگین با مشروطه‌‌طلبان در ارتباط بود. عاملان محمدعلی شاه در عکاسخانه او بمب گذاشتند و حدود ۵ هزار نگاتیو شیشه‌ای او نابود شد.آنتوان سوروگین در خانواده‌ای ارمنی−گرجی‌تبار که از دیپلمات‌های سفارت روسیه بودند، در اواخر دهه‌ی ۱۸۳۰ (حدود ۱۲۱۸ خورشیدی) در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲ خورشیدی) درگذشت. او را پرکارترین عکاس حرفه‌ای اواخر عصر قاجار و پدرعکاسی اجتماعی ایران می‌خوانند.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1346
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ ایران , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

قیام اسپارتاکوس

قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد می‌شد، اسپارتاکوس دست به قیام گسترده‌ای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانه‌ها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما برده‌ها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.

نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم

در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به سود ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد.

در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعله‌های آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، می‌پنداشت که می‌تواند ایران را تصرف کند و از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید. او در نامه‌ای به ارد دوم(پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد.

ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در [کف] دست من مو می‌بینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد.

به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارت‌ها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیون‌های ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری می‌شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 3923
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

ایوان چهارم واسیلیویچ  متولد ۲۵ اوت ۱۵۳۰ در مسکو، و درگذشته در ۱۸ مارس ۱۵۸۴ میلادی در مسکو یکی از تزاران امپراطوری روسیه بود. به خاطر جنایات بی‌بدیلش در کشور روسیه به او لقب «ایوان مخوف»داده‌اند.

او در سال ۱۵۵۳ به شاهزادگی اعظم مسکو رسید. در زبان روسی به او لقب گروزنی(Grozny) داده‌اند که به معنای توانایی قدرت و سختی است. هر چند که در فارسی امروز آن را مخوف ترجمه نموده‌اند. ایوان در مقام شاهزادگی اعظم شاهد تغییرات بسیاری بود که او را از زمامداری یک ایالت به کنترل یک امپراتوری کوچک و به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل نمود و در سال ۱۵۴۷ به عنوان اولین تزار به مقام تزار تمامی روسیه رسید.

ایوان ۳ ساله بود که پس از مرگ پدرش گراندوک مسکو شد و در سن ۱۶ سالگی با لقب تزار حکومت بر شاهزاده نشین مسکو و قلمروی آن روزگار روسیه را دست گرفت. او خود را جانشین امپراتورهای بیزانس می‌دانست که یک قرن قبل از این تاریخ امپراتوری آنها توسط عثمانی‌ها منقرض شده بود. او می‌خواست کشورش را از زیر سایه اشغال مغولها که موجب عقب ماندگی روسیه شده بود بیرون آورده و به سطح کشورهای غربی برساند. اما تا زمان مرگش موفق نشد روسیه را به یک کشور پیشرفته تبدیل کند. ایوان چهارم در چندین نبرد تاتارهای ولگا را شکست داد و شهرهای غازان و آستراخان را به خاک روسیه منضم کرد.

او سپس گروهی از قزاقها را به جنگ خان سیبری فرستاد و با شکست او سیبری نیز به خاک روسیه پیوست. با این حال، ایوان چهارم از خان تاتار کریمه شکست سختی خورد و خان تاتار کریمه بی وقفه قلمروی او و حتی شهر مسکو را مورد تهدید قرار می‌داد. ایوان در تلاش‌هایش برای گشودن دروازه‌های غرب و دریای بالتیک به روی روسیه نیز با ناکامی مواجه شد.

ایوان چهارم از اواسط سلطنتش به دلیل خیانت بسیاری از بویارها «نجبای روسیه» دچار بدبینی شد و دست به قتل و کشتار زد. ایوان چهارم ۱۲۰۰۰ نفر از بویارها را از بین برد و زمین‌های آنها را تصاحب کرد. او پس از کشتار هزاران بویار دستور داد اهالی شهر نووگورد در شمال مسکو که شورش کرده بودند را در رودخانه غرق کنند.

جنون مرگبار او تا جایی پیش رفت که پسر بزرگش را به ضرب چوبدستی کشت.

سرانجام ایوان مخوف در سن ۵۵ سالگی در روز ۱۸ مارس ۱۵۸۴ میلادی در مسکو در حین بازی شطرنج بر اثر سکته قلبی درگذشت و در پی مرگش روسیه برای چندین دهه دچار آشوب و هرج و مرج گردید.

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1275
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

همزمان با هفتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی در ژاپن، تردید درباره ضرورت این اقدام بالا گرفته و روایت‌های رایج تا حدودی زیر سوال رفته‌اند.

اولین کاربرد بمب اتمی قرار بود علیه آلمان هیتلری باشد، اما زمانی ساخت بمب در آمریکا عملی شد که آلمان هیتلری از پا درآمده بود و دو ماه پیش‌تر، یعنی در ۸ مه ۱۹۴۵ اعلام تسلیم کرده بود. لذا "قرعه" به نام ژاپن افتاد که به عنوان متحد آلمان همچنان به مقاومت ادامه می‌داد و دو بمب اتمی در ۶ و ۹ اوت بر سر هیروشیما و ناگازاکی افکنده شدند.

در تدارک ساخت بمب‌های یادشده، اولین تست انفجار اتمی در نیومکزیکوی آمریکا یک روز پیش از کنفرانس سران متفقین در پتسدام آلمان (۱۷ ژوئیه ۱۹۴۵) انجام شد. هدف کنفرانس پتسدام، بررسی راه‌های به تسلیم‌ واداشتن ژاپن، توافق بر سر تعیین نظم سیاسی اروپا و نیز نوع رفتار با آلمان پس از پایان جنگ بود. هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا مایل بود که پس از آزمایش موفقیت‌آمیز هسته‌ای و با "دست پر" به کنفرانس پستدام برود، از همین رو کنفرانس را حتی برای دو هفته به عقب انداخت تا نهایتا آزمایش ۱۶ ژوئیه صورت گرفت.

اعلام دستیابی آمریکا به سلاحی نوین و بی‌سابقه در کنفرانس پتسدام، اهرمی بود که روزولت می‌خواست با کمک آن استالین، رهبر وقت شوروی را به فرادستی آمریکا اشاره دهد، حوزه نفوذ مسکو در اروپای پس از جنگ را تا حد ممکن محدودتر کند و تلویحا تاکید کند که بیانیه درخواست از ژاپن برای تسلیم لزوما به امضای شوروی نیاز ندارد.

یک برگ برنده در دست ژاپن برای ادامه جنگ حتی پس از تسلیم آلمان هیتلری، پایبندی شوروی به قرارداد بی‌طرفی و عدم تجاوز با این کشور بود. توکیو حتی روی این حساب می‌کرد که استالین نه تنها به جنگ علیه ژاپن وارد نشود، بلکه در نقش میانجی برآمد کند و پایان جنگ نه با تسلیم ژاپن، بلکه با یک آتش‌بس رقم بخورد. شوروی اما با شکست آلمان هیتلری و آزادشدن نیروهایش برای انتقال به شرق، به تدریج خود را آماده اعلام جنگ به ژاپن می‌کرد، عاملی که بیش از هر چیزی شاید می‌توانست ژاپن را به قبول چشم‌انداز شکست و دست‌کشیدن از ادامه جنگ سوق دهد. ترومن با اعلام این که بمب را علیه ژاپن به کار خواهد گرفت تا کشت و کشتار زودتر متوقف شود، عملا به استالین یادآور شد که پیروزی در جنگ علیه ژاپن نیز لزوما به نام این کشور نوشته نخواهد شد و این قدرت آمریکاست که این تحول را رقم می‌زند.

آغاز تردید در روایت‌های رایج

واکنش استالین به اعلام روزولت در دستیابی آمریکا به سلاحی جدید که جلوی کشت و کشتار و تداوم جنگ را می‌گیرد و ژاپنی‌ها را سریعا به تسلیم وادامی‌دارد، عادی بود. او حتی نپرسید که این سلاح چیست و چگونه کار می‌کند. بعدها معلوم شد که شوروی خود نیز در خفا روی پروژه مشابه‌ای کار می‌کرده است. با آزمایش اتمی شوروی در ۲۹ اوت ۱۹۴۵ توازنی میان دو ابرقدرت برقرار شد که به "توازن وحشت" شهرت یافت، توازنی که تا پایان جنگ سرد و قسما تا امروز تنظیم‌کننده عمده‌ترین روندهای امنیتی و نظامی جهان مانده است و کشورهای دیگری را نیز به وسوسه دسترسی به این نوع سلاح انداخته است.

فروانداختن بمب اورانیومی بر شهر هیروشیمای ژاپن در روز ۶ اوت ۱۹۴۵ در دم ۷۰ تا ۸۰ هزار کشته برجای گذاشت. سه روز بعد نیز بمب پلوتونیومی بر ناگازاکی ریخته شد که قربانیان بلاواسطه آن نیز بین ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر برآورد می‌شوند. مجموع قربانیان تا پایان سال ۱۹۴۶ بر ۲۲۰ هزار نفر برآورد می‌شود. بنابر داده‌های مقام‌های ژاپنی مرگ ناشی از سرطان‌ به دلیل تشعشات اتمی هیروشیما و ناگازاکی هنوز هم به سالی ۳ هزار نفر می‌رسد.

در دهه‌های گذشته، هم ابعاد جنایاتی که ژاپن در جریان جنگ جهانی در در آسیا مرتکب شد، از جمله۲۰ میلیون کشته‌ای که روی دست کشورهای این منطقه و آمریکا گذاشت و هم سرسختی این کشور در ادامه جنگ دلایلی بودند که کاربرد سلاح هسته‌ای توسط آمریکا علیه شهرهای ژاپن را به طور نسبی توجیه می‌کردند و به خصوص در خود آمریکا آن را اجتناب‌ناپذیر وبه لحاظ اخلاقی موجه دانسته‌اند.

دستکم تا اواسط دهه هفتاد میلادی روایت رایج درباره تاثیر تعیین‌کننده بمب‌های اتمی در تسلیم ژاپن کمتر مورد تردید بود. اما به تدریج تحقیق و تردید در این باره رو به افزایش رفت و حالا انبوهی از مطالعات و تحقیقات وجود دارد که روایت یادشده را اگر هم نقض نکنند آن را با تردیدهای جدی مواجه می‌کنند.

تحقیقات و آثار کسانی مانند وارد ویلسون، مدیر موسسه بازنگری پروژه سلاح‌های اتمی در موسسه British American Security Information Councilیا مارتین شروین، مورخ صاحب‌نام آمریکایی و بیوگرافی‌نویس رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتمی آمریکا و شماری دیگر از محققان و پژوهشگران این عرصه، بازتاب‌دهنده تردیدهای جدی در باره روایت رایج در باره نقش بمب‌های اتمی آمریکا در تسلیم ژاپن است.

محاسبات و فرضیات ژاپن

وارد ویلسون در آثار خود و از جمله در تازه‌ترین مقاله تحقیقی بلندش در "فارین پالیسی"، از یک سو به این واقعیت اشاره می‌کند که بنابر آمار رسمی تا فروافتادن بمب اتمی بر هیروشیما، ۶۸ شهر دیگر ژاپن هم آماج حملات وسیع و نابودکننده بمب‌های متعارف آمریکا قرار گرفته بودند و ۳۷۰ هزار کشته، ۷۵۰ هزار مجروح و آوارگی یک میلیون و هفتصد هزار نفر هم بیلان جنگ برای ژاپن تا آن زمان بود. او نتیجه می‌گیرد که قربانیان هیروشیما و ناگازاگی که ابعاد دقیقشان دیرتر و بعد از اعلان تسلیم ژاپن مشخص شد در قیاس با این آمار چندان تفاوت فاحشی ندارند.

ویلسون سپس اشاره می‌کند که بنابر مباحث شورای جنگ ژاپن، این کشور دو گزینه را برای پایان جنگ مناسب می‌دیده است؛ یکی بی‌طرف‌ماندن شوروی تحت رهبری استالین و حتی برآمد مسکو به عنوان میانجی‌گر. رهبری وقت ژاپن، مبنا را بر این می‌گذاشت که شوروی تسلیم‌ کامل ژاپن در برابر حملات آمریکا را با توجه به قدرتی که ایالات متحده در آسیا به هم خواهد زد به سود خود نمی‌بیند و بالاخره به ایفای نقشی میانجیگرانه که ژاپن از آن تسلیم‌نشده بیرون بیاید رو خواهد آورد.

گزینه مناسب دیگر برای ژاپن این بود که اگر شوروی هم میانجیگری نکند، خود تداوم جنگ ضرروت حضور زمینی آمریکا در برابر ژاپن را فزونتر خواهد کرد و تلفاتی که از این راه به نیروهای ایالات متحده وارد خواهد شد، ترومن و تیم او را واخواهد داشت که برای پایان جنگ از خواست تسلیم کامل ژاپن صرفنظر کنند.

ویلسون سپس با انتقاد از رویکرد رهبری شوروی که در اعلان جنگ به ژاپن تعلل و تاخیر داشت، می‌نویسد که روز ۸ اوت، یعنی دو روز بعد از بمب هیروشیما استالین به ژاپن اعلان جنگ داد و صبح روز بعد، یعنی ساعاتی قبل از حمله اتمی آمریکا به ناگازاکی شورای جنگ ژاپن برای بررسی وضعیت جدید و اعلان احتمالی آتش‌بس و تسلیم، جلسه می‌گیرد. نتیجه‌گیری ویلسون با اشاره به برخی فاکت‌های دیگر این است که نه لزوما بمب‌های اتمی، بلکه تحولات در عرصه سیاسی و به‌خصوص اعلان جنگ شوروی به ژاپن محرک اصلی این کشور در تسلیم بوده است.

محققان دیگر به پوشش خبری وضعیت ژاپن در خود آمریکا حتی در یک سال بعد از پایان جنگ اشاره می‌کنند که عمدتا بر ناتوانی فاحش ژاپن در هفته‌های قبل از فروافتادن بمب‌های اتمی بر این کشور دلالت دارند. مارتین شروین هم بر این نکته تاکید دارد که به خصوص انداختن بمب اتمی دوم صرفا ناشی از دینامیزمی بود که شور و شوق تست عملی بمب پلوتونیوم ایجاد کرده بود و می‌بایست پروژه‌ای که دو میلیارد دلار صرفش شده بود در عرصه عملی هم تست شود. در نیومکزیکو صرفا بمب اورانیومی راتست کردند و اولین آزمایش بمب پلوتونیومی عملا با انداختن آن بر ناگازاکی انجام شد.

البته ترومن در همان کنفرانس پتسدام هم در یادداشت‌هایش نوشته است که ما با این بمب‌ها به شهروندان و مراکز مسکونی حمله نمی‌کنیم، در عمل اما چنین شد که خود بحثی دامنه‌دار در میان مقام‌های نظامی و سیاسی آمریکا دامن زد. از جمله ویلیام لی، رئیس ستاد مشترک آمریکا، ترومن را به بدقولی متهم می‌کند که با بمب‌ها به جنگ شهروندان عادی رفته و نه مقابله با تاسیسات و امکانات نظامی.

 

بحثی که پرونده‌اش باز است

در مجموع همزمان با هفتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی تردید و پرسش‌های اخلاقی فی‌نفسه درباره استفاده این گونه سلاح‌های کشتار جمعی به تردید درباره تاثیر این بمباران در تسلیم ژاپن و زیر سوال‌بردن روایت‌های تا کنونی گسترده شده است. البته به نظر نمی‌رسد که تغییر در روایت رسمی کار ساده‌ای باشد، به ویژه که می‌تواند پای مباحثی مانند جنایت جنگی و مفاهیمی از این دست نیز در رویکرد آمریکا در جنگ جهانی به میان آید.

به رغم تجربه تلخ هیروشیما و ناگازاکی تولید سلاح‌ هسته‌ای هنوز هم بر خلاف سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک مشمول ممنوعیت کامل نشده است، بحثی که همچنان در هفتادمین سالگرد بمباران هیروشیما و ناگازاکی هم، جاری و ساری است.علاوه بر این، ژاپن نیز همچنان از رهگذر بمباران‌های اتمی، خود را صرفا قربانی جنگ می‌داند و هیچگاه حاضر نشده است تا حد آلمان در مورد جنایات بزرگ خویش در آسیا در جریان جنگ، مسئولیت و عذرخواهی تقبل کند. این که این کشور حالا با تلاش فشرده دولت ناسیونالیست و راست‌گرایش می‌رود که با تغییر قانون اساسی خود بار دیگر به لحاظ نظامی در گستره بین‌المللی برآمد کند نیز نه تنها در منطقه که در خود ژاپن هم با مخالفت‌ها و مقاومت‌های اکثریت مردم روبروست و از آن به عنوان دهن‌کجی به تاریخ یاد می‌کنند.

BBC NEWS

تعداد بازدید از این مطلب: 710
موضوعات مرتبط: برگی از تاریخ جهان , ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

در نزدیکی دریاچه وان در كشور ترکیه، سنگ‌نبشته‌ای زيبا و مستحكم از گذر پيچ و خم هزاره‌ها عبور كرده تا شكوه ايران باستان را برای ما به تصوير كشد.

اين كتيبه به دستور خشايارشا ، پسر داريوش بزرگ و چهارمين شاه هخامنشی بر فراز صخره‌ای در ارتفاع ۲۰ متری از سطح زمین حكاكی شده است. کتیبه خشايارشا ۲۷ سطر و ۳ ستون دارد و از چپ به راست و به سه زبان پارسی باستان، اکدی و عیلامی نوشته شده‌است.

 

از متن كتيبه چنين برمی‌آيد كه نخستين بار داريوش دستور صاف كردن جايگاه كتيبه را داده اما بنا به دلايل نامعلومی موفق به نگاشتن چيزي درون آن نشده است. سال‌ها بعد هنگامی كه خشايارشا بر تخت پادشاهی جلوس می‌كند، دستور می‌دهد تا درون اين قاب، متني حك شود. متن كامل اين كتيبه چنين است:

اهورامزدا خداییست بزرگ، بزرگترین خدایان
که زمین را آفرید
که آسمان را آفرید
که مردم را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
که خشایارشا را شاه کرد
یگانه فرمانروای بسیاری
من خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان
شاه مردمان بسیار
شاه در این زمین دور و پهناور
پسر داریوش شاه هخامنشی
گوید خشایارشا: داریوش شاه که پدرم بود، به خواست اهورامزدا بناهای زیبایی ساخت و او دستور داد این کتیبه کنده شود.
اما نوشته‌ای در آن کنده نشد
پس از آن من دستور دادم این نوشته کنده شود.
باشد که اهورامزدا و خدایان دیگر مرا نگاه دارند، شهریاری مرا ، و آنچه که من ساخته‌ام .

تعداد بازدید از این مطلب: 1183
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : شروین
تاریخ :
نظرات

هوارد کانکلین باسکرویل (Howard Conklin Baskerville) (متولد ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ و در گذشته ۱۹ آوریل ۱۹۰۹) معلم آمریکایی مدرسه مموریال (مدرسه مبلغین مذهبی فرقه پرسبیتری) در تبریز بود. از او اغلب به عنوان «لافایت آمریکایی ایران» یاد می‌شود.

هوارد باسکرویل معلم ۲۳ ساله در پاییز ۱۹۰۸ به دعوت مدرسه مموریال تبریز جهت تدریس تاریخ به ایران آمد. ورود او به ایران مقارن با دوره‌ای بود که محمد علی شاه در تهران مجلس را به توپ بست و اساس مشروطه را برچید و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. باسکرویل در مدرسه تاریخ عمومی درس می‌داد، اما به خواست شاگردان مدرسه و معلمان مدرسه مانند مرحوم شریف‌زاده تدریس حقوق بین‌الملل را نیز بر عهده گرفت. در همان دوران مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده مشروطیت به پاخاستند و به دنبال این حوادث دسته‌ای در تبریز به نام فوج نجات تشکیل شد. باسکرویل که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به جای نقالی تاریخ مردگان تصمیم گرفت مشق نظامی به جوانان بیاموزد. در همین ایام مرگ سید حسن شریف‌زاده دوست و یار نزدیک باسکرویل چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت:تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.

باسکرویل در شهر نورث پلات در ایالت نبراسکا متولد شد، و در ایالت نیوجرزی تحصیل نمود.

 شاید علاقهٔ خاصی که بسیاری از ایرانیان به ایالات متحده آمریکا دارند از تبریز نشات گرفته باشد، جایی که این مبلغ نبراسکایی در آنجا کشته شد.

باسکرویل، مدرس مدرسه مموریال آمریکایی‌ها بود. این مدرسه یکی از موسساتی بود که توسط هیئت‌های اعزامی آمریکایی، که در شهر تبریز از اواسط قرن نوزده میلادی خدمت کرده بودند، بنیان گذاشته شده بود. او در سال ۱۹۰۷ پس از فارغ التحصیلی از مدرسه علوم دینی-الهی پرینستون برای تدریس در مدرسهٔ آمریکایی مموریال تبریز، به ایران آمد، و به حرکت انقلابی در ایران پیوست و با محاصره سلطنت طلبان که شهر تبریز را به قحطی کشانده بود، مبارزه کرد. در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ در حالی که وی فرماندهی یگانی ۱۵۰ نفره از رزمندگان ملی گرا را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی، به عهده داشت و فقط ۹ روز از جشن تولد ۲۴ سالگی او می‌گذشت، به ضرب گلوله‌ای که به قلب وی اصابت نمود، از پای درامد.

به دیگر سخن باسکرویل در دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ در نبرد سنگین «شام غازان» که بین فوج نجات و مشروطه خواهان از یک سو، و قزاقان مدافع استبداد از دیگر سو درگرفت، براثر شلیک گلوله‌ای به سینه‌اش در دم جان باخت. وی فرمانده فوج نجات بود. مرگ باسکرویل بر تبریزیان سخت ناگوار افتاد. تشییع جنازهباشکوهی برای او در تبریز به راه افتاد و پیکر وی را در روز سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۲۸۸ خورشیدی برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۰۹ میلادی در گورستان امریکاییان در تبریز به خاک سپردند.کنسول وقت انگلستان در تبریز یعنی آلبرت چارلز راتیسلاو گزارش می‌کند که تشییع جنازه وی مراسمی کاملاً تاثیر گذار بوده و بسیاری از اعضای انجمن آذربایجان در ان شرکت نمودند و حتی در کلیسای آمریکایی حضور یافتند تا احترام و قدردانی خود را نسبت به باسکرویل نشان بدهند" که در چنین بستر داغی از تعصب دینی اسلامی در تبریز کاملاً کم سابقه بود.

روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۳۸ برابر با پنجاهمین سالگرد فوت باسکرویل، مراسمی در مدرسه پروین (مدرسه مموریال سابق) برگزار گردید. این مراسم در تالار دبیرستان که بنام باسکرویل نامگذاری شده بود از طرف علی دهقان مدیر کل اداره فرهنگ آذربایجان شرقی برنامه ریزی گردیده بود. دعوت شدگان ایرانی شاملرضازاده شفق که از شاگردان باسکرویل بود و افراد دیگری مثل حسن تقی زاده، اسماعیل امیرخیزی، ابوالقاسم فیوضات، علی هیئت، مهدی علوی‌زاده شرکت داشتند و از آمریکاییان مقیم تهران نیز سفیر کبیر آمریکا، رئیس اصل چهار، اندرسن رئیس USIS، اگرمان رئیس بخش فرهنگی، هولینیک دبیر اول و خانم ماکداولمسیونر آمریکایی شرکت کرده بودند.

 

امروزه، تندیسی از باسکرویل تحت عنوان شهید در خانهٔ مشروطهٔ تبریز نصب است. فرش یاد شده نیز توسط بافندگان تبریزی بافته شد و برای مادر باسکرویل در آمریکا به نشان تقدیر از شجاعت و ایثار او فرستاده شد که البته هیچ گاه به دست او نرسید.

 

هنوز هم بسیاری از ملی گرایان ایرانی، به باسکرویل ادای احترام می‌کنند و به وی به عنوان نمونه‌ای از آمریکاییانی می‌نگرند که می‌توانند با ایرانیان هم پیمان باشند. در زمان مشروطه، مردم ایران، کشور امریکا را به عنوان نیروی سوم کارامدی می‌دیدند که می‌توانست قدرت لندن و سنت پترزبورگ را در تهران در هم بشکند. بسیارند ایرانیانی که باسکرویل را ستایش نموده و او را شهید می‌دانند. وی در گورستان مسیحیان ارمنی (در ان زمان گورستان امریکایی‌ها) در تبریز به خاک سپرده شده‌است و برخی علاقه‌مندان ناشناس به طور متناوب سنگ مزار وی را با گل‌های تازه تزیین می‌کنند.

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 765
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراطوری تاریخ می‌داند.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود