نیروهای محور یا دول محور یا متحدین حاصل اتحاد آلمان نازی، ایتالیا، ژاپن و دیگر کشورهای متحد آنها پیش از آغاز جنگ جهانی دوم میباشد. این اتحاد تا پایان جنگ جهانی دوم نیز ادامه یافت.
سه قدرت اصلی محور در بین خودشان به محور رم، برلین، توکیو معروف بودند. نیروهای محور مخالفنیروهای متفقین بودند. در طول این اتحاد کشورهایی نیز همسو با نیروهای محور به مخالفت با متفقین پرداخته و با این کشورها متحد شدند. برخی از کشورها نیز پس از اشغال نظامی توسط حاکمان دستنشانده به اتحاد میپیوستند.در نوامبر ۱۹۳۶ نخستین بار اصطلاح نیروهای محور توسط بنیتو موسولینی بکار گرفته شد. کاربرد این اصطلاح به دلیل انعقاد پیمان اتحاد در ۲۵ اکتبر ۱۹۳۶ میان آلمان نازی و ایتالیابود. موسولینی همچنین این اتحاد را به نام اتحاد پولادین نیز یاد میکرد. پس از ایتالیا ژاپن نیز به این پیمان پیوست و نیروهای محور آرایش جدیدی به خود گرفتند. ایتالیایی ها از آن پس نام این پیمان را روبرتو نهادند که ابتدای نام سه پایتخت به نامهای رم، برلین و توکیو بود.
جمهوری آرارات یا جمهوری کُردی آرارات یک دولت کردی خودخوانده بود که در خاور ترکیه امروزی در استان آغری جای گرفته بود. جمهوری آرارات از سوی روشنفکران کرد و خاندان بدرخانیان برپا گشته بود که با خشونت از سوی حکومت ترکیه سرکوب گردید.برپایی جمهوری آرارات واکنشی به کشتار و نابودی روستاهای کردنشین بود. در سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۲۸، میلیونها کرد بهزور از محل سکونتشان رانده شدند و هزاران روستا نابود شد. تا مدتها استفاده از نامهای کردی ممنوع بود. در گردهمایی تاریخی نخبگان ملیگرای کرد در ۲۷ اکتبر ۱۹۲۷، آنها اعلام استقلال کردند و در پی آن عملیات مسلحانه در کوههای آرارات آغاز شد. این جنبش با وجود پیشرویهای اولیه دو سال بیشتر پایداری نداشت و در سال ۱۹۳۰، نیروی هوایی ترکیه، عملیات گستردهای علیه آنها آغازید و این جنبش را با خشونت بسیار سرکوب کرد.
خشنترین سرکوبهای دولتی ترکیه علیه کردها در سالهای ۱۹۳۰، ۱۹۳۸ و ۱۹۵۲ رخ داد.
اخراج موریسکوها، فرمان بیرون راندن موریسکوها از خاک اسپانیا بود که در تاریخ ۹ آوریل ۱۶۰۹ میلادی به دستور فیلیپ سوم اجراء شد. آنان از زمانسقوط آندلس در سال ۱۴۹۲ میلادی به دست فردیناند دوم تا اخراج کامل در تاریخ ۹ آوریل ۱۶۰۹ به دستور فیلیپ سوم، مشکلات و محدودیتهای بسیاری را از سوی فرمانروایان کاتولیک متحمل شدند.
پس از سقوط آخرین قلمرو مسلمانان در اسپانیا یعنی امارت غرناطه، یکدستسازی چهره مذهبی اسپانیا، به آرمان حاکمان مسیحی آنجا تبدیل شد. اگرچه مسیحیان، پس از سقوط آندلس، به مردم مسلمان ساکن در اسپانیا قول دادند که بدانها اجازهٔ برگزاریِ مناسکِ دینیشان را خواهند داد، ولی دیری نپایید که فشارهای مسیحیانِ متعصب برای گرواندن مسلمانان به مسیحیت، آغاز شد. در اثر این فشارها، بسیاری از مسلمانان اسپانیا، به آئین مسیحیت گرویدند. ولی اکثراً بر عربی سخن گفتن و انجام رسومِ عربی خود پافشاری میکردند.
بسیاری از آنها در خفا، همچنان به انجام مناسک اسلامی مبادرت میورزیدند. علاقهٔ موریسکها به دشمنانِ مسلمانِ اسپانیا، باعث ایجاد تصویری تهدیدآمیز از آنان در ذهن شاهان اسپانیا شد.
بر این اساس، ترکیبی از تبعیض علیه مسلمانان، ظن کمک موریسکها به دشمنان اسپانیا مخصوصاً امپراتوری عثمانی و دیگر فشارهای مذهبی– فرهنگی، از قبیل ممنوعیتِ زبانِ عربی، مراسماتِ مذهبیِ اسلامی و پوشیدنِ اجباریِ لباسهایِ اروپایی، باعث بروز شورشهایی به دست مسلمانان شد. فیلیپ دوم این شورشها را با تمام توان سرکوب کرد و موریسکها را در سرتاسر اسپانیا پراکند. اما چندی بعد افزایش فشارها برای اخراج، بدبینی، طمعِ تَمَلُکِ اموال موریسکها، جبران شکست سنگین اسپانیا از شورشیان پروتستان هلندی و بازسازی چهرهٔ حاکمیتی کاتولیک و مقدر نزد مردم داخلی، باعث صدور فرمان اخراج موریسکها به شمال آفریقا در آوریل ۱۶۰۹ شد. بدیهیست بسیاری از موریسکها در میانهٔ راه تبعید به شمال آفریقا، به دلیل گرسنگی و درگیریها جان خود را از دست دادند.
بدیهی است این واقعیت را نمی توان نادیده انگاشت که در طول عمر امپراطوری اشکانی که از دویست و پنجاه سال پیش از میلاد مسیح (سال تاسیس دولت پارتیان در شمال خاوری ایران) تا سال ۲۲۴ پس از میلاد مسیح (سال شکل گیری دولت ساسانی به وسیله اردشیر بابکان در مرکز و جنوب غرب ایران)، یعنی اندکی کمتر از پنج سده و دقیقاً چهار صد و هفتاد و چهار تا چهار صد و هفتاد و شش سال، اشکانیان عمدتاً با قدرت و سیاست، درایت و صلابت ایران زمین را با وسعت کم نظیرش حفظ کرده و بر آن فرمانروایی کردند و با جسارت و سیاستی مطمئن و موفق بیگانگان یعنی سلوکیان یونانی را از این سرزمین بیرون راندند. بینانگذاران سلسله اشکانی و فرمانروایان آن سلسله هم خود دارای روحیه ناسیونالیستی بودند و به ایرانی بودن خویش و ملّیت ایرانی- آریایی افتخار می کردند و هم از روحیه ایران پرستی و ملّی ایرانیان جهت بیرون راندن بیگانگان و ایران و فرمانروایی بر آن را برای ایرانیان حفظ کردن، بهره گرفتند.
با اكتشاف نفت، عمليات كشف، استخراج، توزيع و فروش اين ماده مهم، در دست كمپانيهاي بزرگ غربي قرار گرفت و آنان بهاي نفت را به ميل خود تعيين كرده، منافع و مصالح توليدكنندگان را ناديده ميگرفتند.
تا اين كه در اواسط تابستان 1339 ش، خريداران نفت، قيمت اين ماده را كاهش دادند. يك ماه پس از اين كاهش يك جانبه، نمايندگان پنج كشور صادركننده نفت شامل: ايران، عراق، عربستان، كويت و ونزوئلا در بغداد گرد هم آمدند و براي حفظ منافع خود در برابر اقدامات خودسرانه شركتهاي نفتي، سازماني به نام "سازمان كشورهاي صادركننده نفت" موسوم به اوپك، به وجود آوردند.
هماهنگي و يكنواخت ساختن سياست كشورهاي عضو و تعيين بهترين روش به منظور حفظ منافع كشورهاي مزبور، تثبيت قيمت نفت خام در بازارهاي جهاني با ايجاد راهها و وسايل لازم و جلوگيري از تغييرات غيرمعقول و زيانآور قيمتها و اداره سازمان بر اساس تساوي كشورهاي عضو و... از جمله اهداف تأسيس اوپك عنوان گرديد. اين سازمان در ابتدا در برابر شركتهاي جهاني نفتي كاري از پيش نميبُرد ولي با پيوستن تدريجي كشورهاي صادركننده ديگر نفت از قبيل الجزاير، ليبي، نيجريه، قطر، امارات متحده عربي، اندونزي، اكوادور و گابن به اوپك، اين سازمان به تدريج قدرت بيشتري يافت و ابتكار عمل را در دهه 1350 ش از دست كمپانيهاي غربي گرفت.
کشتار ووندد نی (The massacre of Wounded Knee) که بصورت رسمی نبرد وندد نی نامیده میشود در ۲۹ دسامبر ۱۸۹۰ (۸ دی ۱۲۶۹) در داکوتای جنوبی اتفاق افتادهاست.
در روز قبل از حادثه گردان هفتم سوارهنظام ایالات متحده دسته مینچونجو Miniconjou از «سرخپوستان لاکوتا» را اسکورت میکرد که در ۸ مایلی غرب نهر ووندد نی در داکوتای جنوبی اردو زدند. در روز حادثه با خیال اینکه سرخپوستان در حال آماده شدن برای نبرد با ارتشیان هستند و با شلیک اشتباهی توسط بازرسان ارتش هنگام خلع سلاح سرخپوستان در کمپ٬ ارتشیان شروع به تیراندازی به سرخپوستان کردند که در نتیجه آن ۱۵۰ تا ۳۰۰ تن از سرخپوستان شامل بر: ۹۰ مرد و ۲۰۰ تن زن و کودک کشته شدند.
تعداد ۵۰ تن از سرخپوستان نیز زخمی شدند که ۷ نفر از آنها بر اثر جراحات جان خود را از دست دادند. ۲۵ تن از نظامیان ارتش آمریکا نیز کشته شدند که تصور بر این است که با شلیک اشتباهی توسط همقطاران خود کشته شدهباشند.
حداقل بیست نفر از سربازان ایالات متحده که در این کشتار شرکت داشتند از سوی دولت ایالات متحده مدال افتخار دریافت نمودند که این عمل بعدها با اعتراض مجلس سوها مواجه شد.
این کشتار آخرین ستیز مسلحانه بزرگ میان قبیله سو لاکوتا و ایالات متحده آمریکا بود.
فیلمی بر اساس کشتار وندد نی با عنوان قلب مرا در ونددنی دفن کن در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) ساخته گردید.
جنگهای گالی یا گلی یا گالیک نام یک رشته جنگ میان رومیان و گلها در میانهٔ سدهٔ یکم پیش از زایش مسیح است که با جنگ آلزیا در ۵۲ (پیش از میلاد) به اوج خود رسید. سرانجام این جنگها پیوسته شدنسرزمین گل به خاک امپراتوری روم و گسترش این امپراتوری بود.
جنگهای گالی سه مرحله داشت:
نخست جنگهایی که رومیان به درگیریهای درونی گلها خود را وارد میساختند (۵۸-۵۷ (پیش از میلاد))؛
دوم لشکرکشیهای تنبیهی رومیان بر ضد نیروهای ضد رومی در خاک گلها (۵۶-۵۵ (پیش از میلاد))،
سوم جنگهای تثبیت قدرت و خواباندن شورشهای پی در پی گلها (۵۴-۵۱ (پیش از میلاد)).
در ۵۸ (پیش از میلاد) هلوتیها از سوئیس کنونی به خاک روم کوچیدند و مرزهای روم را با تهدید رو در رو ساختند. ژولیوس سزار بر آنان تاخت و آنان را به سرزمینشان پس فرستاد. در پایان همان سال گلهای ادو ازرومیان در جنگ با دیگر قبیله گل سکوانها خواهان یاری شدند. سزار به یاری آنان برخاست و سکوانها را تا رود راین به پس راند.
در ۵۷ (پیش از میلاد) دستهای دیگر از گلها به بلژیک کنونی کوچیدند و با قبیلهای به نام بلژها که همپیمان با روم بود به ستیز برخاستند. اگرچه سزار در این جنگ مداخله نمود ولی با ویرانی شهرهای بلژها اینان از پیگیری جنگ دست کشیدند.
در ۵۶ (پیش از میلاد) سزار قبیلههای باشنده در کنار اقیانوس اطلس کانون توجه خود قرار داد، به ویژه که قبیله گلونت دست به یک اتحادیه از قبیلههای ضد رومی زده بودند. آنها نتها مردمانی دریانورد بودند که در خلیج موربیان دست به کشتیرانی میزدند. سزار بر آنان پیروز شد و قبیلههایشان را نابود کرد.
سزار در ۵۵ (پیش از میلاد) برای جنگ با ژرمنها به سوی رود راین تاخت. ولی سوئبها که سزار برای جنگ با آنها پیشتاخته بود با او رودررو نشدند. آنگاه سزار از کانال مانش گذشت تا با بریتونها نبرد کند. این لحظه به پایان رسیدن تاریخ آغازین انگلستان است چه که بریتونها دچار بدبیاری شدند و کشتیهایشان در توفان گذشت و در میدان جنگ نیز با گردونههای جنگی که تا پیش از این ندیده بودند روبهرو گشتند. سزار از ایشان گروگانهایی را گرفت و از پیگیری جنگی که پیروزیش در آن بر او صددرصد آشکار نبود گذشت. ولی سال پس از آن با لشکری نیرومندتر از کاتوولاونهای سلتی بازگشت. او در جنگ پیروز شد و انگلستان را به امپراتوری روم پیوست. این پیروزی تبلیغاتی بزرگی نیز برای خود سزار در رم بود.
زیر فرمان رومیان بودن ناخوشنودی گلها را بر میانگیخت از اینرو میان سالهای ۵۴ و ۵۵ (پیش از میلاد) دستهای از گلهای شمال شرقی زیر فرمان سرکردهشانآمبیوریکس بر رومیان شوریدند. پانزده یگان از سربازان رومی در بیرون شهر کنونی تونره در بلژیک مستقر شدند و شورشیان را نابود ساختند.
این پیشزمینهای برای خیزش ورسینگتوریکس رهبر قبیله آرورنها بود. او گلها را بر ضد رومیان همبسته ساخت. با اینکه در آغاز کار به خوبی پیش رفت ولی سرانجام از سزار در جنگ آلزیا شکست خورد (۵۱ (پیش از میلاد)). از آن پس روم در سرزمین گل دیگر با گرفتاری چندانی روبرو نبود.